علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 80
فصل 9 ستايش زهد
زهد يكى از منازل و مراحل دين و بالاترين مقامات سالكان است. خداى سبحان مى‏فرمايد:
«فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ في زينَتِهِ 28: 79...وَ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ» 28: 80(قصص، 79 و 80).
«قارون با تجمّل و زيور در ميان قوم خود آمد... و كسانى كه علم داشتند گفتند: واى بر شما پاداش خدا بهتر است».
در اين آيه زهد به علماء نسبت داده شده و زاهدان به علم وصف شده‏اند و اين بالاترين ستايش است.
و نيز فرمود:«وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ الى ما مَتَّعْنا بِهِ ازْواجا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ ابْقى» 20: 131.
(طه، 131) «و هرگز به آن چيزها كه مايه رونق زندگى دنياست و به گروههائى از آنها بهره داده‏ايم تا درباره آن امتحانشان كنيم چشم مدوز كه روزى پروردگارت بهتر و پايدارتر است».
و فرمود:«وَ مَنْ كانَ يُريدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِه‏ مِنْها وَ ما لَهُ فِى الْآخِرَةِ مِنْ نَصيبٍ» 42: 20(شورى، 20).
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 81
«و هر كه كشت و حاصل دنيا خواهد از آن به او مى‏دهيم و در آخرت نصيبى براى او نيست».
و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود:«من أصبح و همّه الدّنيا شتّت اللّه عليه امره، و فرّق عليه ضيعته، و جعل فقره بين عينيه، و لم يؤته من الدّنيا إلا ما كتب له. و من أصبح و همّه الآخرة جمع اللّه له همّه، و حفظ عليه ضيعته، و جعل غناه في قلبه و أتته الدّنيا و هي راغمة».
«هر كه بامداد كند و فكر و همّتش دنيا باشد خداوند كارش را پريشان سازد، و شغل و پيشه او را پراكنده كند، و فقرش را پيش چشمش نهد و بجز آنچه خداوند از دنيا براى او مقرّر كرده به او نرسد. و هر كه بامداد كند و انديشه و همّت او آخرت باشد خداوند فكر و همّتش را جمع كند و پيشه و شغلش را حفظ نمايد و بى‏نيازى و توانگرى را در دلش نهد و دنيا خوار و ذليل نزد او آيد».
و فرمود:«إذا رأيتم العبد قد أعطى صمتا و زهدا في الدّنيا فاقتربوا منه، فانّه يلقى الحكمة (يلقى الحكمة)».
«هر گاه بنده‏اى را ديديد كه به او خاموشى و زهد داده شده به او نزديك شويد، زيرا كه او القاء حكمت مى‏كند (يا به او حكمت القاء مى‏شود)».
و فرمود:«من أراد أن يؤتيه اللّه علماء بغير تعلّم، و هدى بغير هداية فليزهد في الدّنيا».
«هر كه مى‏خواهد خداوند به او علمى بدون تعلّم و درس خواندن، و هدايتى بدون راهنماى ديگرى بدهد، بايد در دنيا زهد پيشه كند و دل به دنيا نبندد».
و فرمود:«ازهد في الدّنيا يحبّك اللّه، و ازهد فيما في أيدي النّاس يحبّك النّاس».
«از دنيا چشم بپوش و دل بردار تا خدا تورا دوست دارد، و از آنچه در دست مردم است چشم بپوش و دل بردار تا مردم تو را دوست دارند».
و به امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «اى على، هر كه دنيا و آخرت به او عرضه شود و آخرت را برگزيند و دنيا را رها كند بهشت از آن اوست، و هر كه دنيا را به سبب
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 82
سبك و حقير شمردن آخرت انتخاب كند دوزخ جايگاه اوست».
و فرمود: «بعد از من مردمى مى‏آيند كه پادشاهى براى آنان مستقر نشود مگر با كشتار و ظلم و جور، و توانگرى و ثروت به دست نياورند مگر با فخر فروشى و بخل، و به يكديگر دوستى و محبّت نكنند مگر به پيروى از هوى و هوس. بدانيد كه هر كه آن زمان را درك كند و بر فقر صبر كند و حال آنكه قدرت بر فراهم آوردن مال و ثروت دارد، و بر دشمنى و كينه توزى شكيبائى ورزد و حال آنكه مى‏تواند به طريقى جلب محبّت كند، و بر تحقير و خوارى بردبارى نمايد و حال آنكه بر كسب عزّت و بزرگى قادر باشد، و اين همه را براى خدا كرده باشد خداوند ثواب پنجاه صدّيق به او عطا فرمايد».
و در معنى شرح صدر براى اسلام، هنگامى كه از آن سؤال شد، فرمود:
«هر گاه نور به دل راه يابد باز و گشاده شود»، گفتند: اى رسول خدا، آيا اين را نشانه‏اى هست؟ فرمود: «آرى پهلو تهى كردن از خانه فريبنده و رو آوردن به خانه پاينده، و آماده شدن براى مرگ پيش از رسيدن آن».
و فرمود: «از خدا شرم كنيد چنانكه بايد». عرض كردند: ما البتّه از خدا شرم مى‏كنيم، فرمود: «چنين نيست در حالى كه آنچه را كه مسكن نخواهيد كرد مى‏سازيد، و آنچه را كه نخواهيد خورد جمع مى‏كنيد».
روايت است كه جماعتى به آن حضرت وارد شدند و گفتند: ما اهل ايمانيم، فرمود: نشانه ايمان شما چيست؟ عرض كردند: به هنگام بلا صبر و شكيبائى و به وقت آسايش و فراخى شكر گزارى، و خشنودى به قضاى الهى، و ترك شماتت دشمنان موقعى كه مصيبتى به آنان رسد.
فرمود: «اگر چنين هستيد چيزى را كه نمى‏خوريد جمع نكنيد و آنچه را كه در آن مسكن نمى‏كنيد مسازيد و درباره آنچه از آن جدا مى‏شويد و مى‏گذاريد و مى‏رويد دلبستگى و رشك و حسد نداشته باشيد». بنابراين حضرت زهد را مكمّل ايمان آنان قرار داد. و فرمود: «هر كه به لا اله الا اللّه معتقد باشد و چيز ديگرى را به آن نياميزد بهشت براى اوست». و «چيز ديگر» به دنيا دوستى و دنيا طلبى تفسير شده است.
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 83
و فرمود: «هر كه از دنيا بگذرد خداوند حكمت را در دلش وارد مى‏سازد، پس زبانش به حكمت سخن مى‏گويد، و درد و دواى دنيا را به او مى‏شناساند و او را از دنيا به سلامت به دار السّلام (خانه سلامت و آرامش) مى‏برد». و روايت است كه «يكى از زنان آن حضرت از گرسنگى شديدى كه در او مشاهده كرد به گريه افتاد و گفت: يا رسول اللّه، آيا از خدا نمى‏خواهى كه تو را طعامى برساند؟ فرمود: به خدائى كه جانم به دست اوست اگر از خدا بخواهم كه كوههاى دنيا را طلا كند و هر جا روم با من فرستد چنين مى‏كند و لكن من گرسنگى دنيا را بر سيرى آن و فقر دنيا را بر غناى آن و اندوه دنيا را بر شادى آن برگزيدم. دنيا در خور و سزاوار محمّد و آل محمّد نيست. خداوند براى پيامبران أولوا العزم جز صبر بر ناخوشى‏ها و خوشى‏هاى دنيا را نپسنديده، و من را نيز به آنچه ايشان را تكليف كرده مكلّف ساخته و فرموده:
«فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» 46: 35.(احقاف، 35) «صبر كن چنانكه پيغمبران أولوا العزم (صاحب ثبات و پايدارى) صبر كردند».
به خدا سوگند كه چاره‏اى به جز اطاعت او ندارم و به خدا قسم كه به قدر توانائيم صبر مى‏كنم و قوه و نيروئى نيست مگر از سوى خدا».
و فرمود: «ايمان بنده كامل نخواهد بود تا اينكه گمنامى را از شهرت و شناخته شدن دوستتر دارد و كمى چيزى را از زيادى آن دوستتر دارد».
و فرمود:«اذا أراد اللّه بعبد خيرا زهّده في الدّنيا، و رغّبه في الآخرة، و بصّره بعيوب نفسه».
«وقتى خداوند براى بنده‏اى نيكى خواهد وى را در كار دنيا بى‏ميل و بى‏اعتنا سازد و در كار آخرت رغبت در او پديد آورد و وى را به عيوب خود آگاه و بينا كند».
و فرمود:«من اشتاق إلى الجنّة سارع إلى الخيرات، و من خاف من النّار سهى عن الشّهوات، و من ترقّب الموت ترك اللّذّات، و من زهد في الدّنيا هانت عليه المصيبات».
«هر كه مشتاق بهشت است به كارهاى نيك مى‏شتابد، و هر كه از آتش دوزخ
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 84
ترسان است از شهوات و خواستنى‏ها دست برمى‏دارد، و هر كه انتظار مرگ دارد از لذتها چشم مى‏پوشد، و هر كه به دنيا بى‏رغبت است مصيبت‏ها بر او آسان شود».
و فرمود: «پروردگارم - عز و جل - به من فرمود: اگر خواهى سنگهاى مكّه را براى تو طلا كنم، گفتم نه خداوندا، و لكن مى‏خواهم يك روز گرسنه باشم و يك روز سير، تا در روز گرسنگى تورا بخوانم و به درگاهت تضرّع كنم، و در روز سيرى ترا حمد و ثنا گويم».
و روايت است كه: «آن حضرت روزى بيرون آمد و جبرئيل همراه او بود، پيامبر صلى اللّه عليه و آله بر كوه صفا بالا رفت و به جبرئيل فرمود: به خدائى كه تورا به حق بر من فرستاد براى آل محمّد نه مشتى گندم هست و نه قدرى آرد جو. و هنوز سخن او تمام نشده بود كه ناگاه از آسمان صداى فرو ريختن شنيده شد كه آن حضرت را به وحشت انداخت، از جبرئيل پرسيد: آيا امر خداست كه قيامت بر پا شود؟ گفت: نه اين اسرافيل است كه با شنيدن سخن تو بر تو فرود مى‏آيد. پس اسرافيل آمد و گفت: خداى - عز و جل - سخن تورا شنيد و مرا با كليدهاى زمين فرستاده و به من فرمان داده تا به خدمت تو آورم و عرضه كنم كه اگر خواهى كوههاى تهامه را براى تو زمرّد و ياقوت و طلا كنم، و اگر خواهى پيغمبرى پادشاه باش و اگر خواهى پيغمبرى بنده باش. پس جبرئيل اشارت كرد كه براى خدا تواضع كن، و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم سه بار فرمود: پيغمبرى بنده».
و نيز از آن حضرت روايت است كه:«قال اللّه تعالى: انّ من أغبط أوليائى عندى رجلا خفيف الحال ذا حظّ من صلاة، أحسن عبادة ربّه بالغيب، و كان غامضا في النّاس، جعل رزقه كفافا فصبر عليه، عجّلت منيّته فقلّ تراثه و قلّت بواكيه».
«خداى تعالى فرمود: بهترين دوستان من (كه شايسته رشك بردن‏اند) نزد من مرديست سبك حال و سبك بار كه از نماز خود لذت بيابد، عبادت پروردگار خود را در نهان نيكو به جا آورد، و در ميان مردم گمنام باشد، و روزى به قدر كفاف به او رسد و بر اين صبر نمايد، مرگش زود برسد و ميراثش كم باشد و گريه - كنندگانش اندك باشند».
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 85
و از على بن الحسين - صلوات اللّه عليهما - روايت شده است كه: «روزى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم به شتر چرانى گذر كرد كسى را نزد او فرستاد و شير طلبيد، وى گفت: امّا شيرى كه در پستان شتران است صبحانه قبيله است و امّا شيرى كه در ظرف است براى شام آنهاست، رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: خدايا مال و فرزندان اين مرد را زياد كن. سپس به شبانى رسيد كسى را نزد او فرستاد و شير خواست، شيرى را كه در پستان گوسفندان بود دوشيد و آنچه در ظروف خود داشت در ظرف رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم ريخت و پر كرد و با گوسفندى نزد حضرت فرستاد و پيام داد كه اين مقدار حاضر بود اگر بخواهيد بيش از اين مى‏فرستم، رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود:
خداوندا به قدر كفاف به او روزى كن. يكى از اصحاب عرض كرد: يا رسول اللّه، براى كسى كه درخواست تورا رد نمود دعائى كردى كه مطلوب و محبوب همه ماست، و براى كسى كه درخواست تورا به خوبى برآورد دعائى كردى كه همه ما از آن كراهت داريم.
پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: اندك و به قدر كفايت بهتر است از بسيارى كه دل را مشغول و غافل كند. خداوندا به محمّد و آل محمّد به قدر كفاف روزى كن».
و امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «مردم سه دسته‏اند: زاهد، و صابر، و راغب. امّا زاهد همه اندوه ها و شادى‏هاى دنيا را از دل خود بيرون كرده، نه به چيزى كه از دنيا به او برسد شاد مى‏شود و نه از چيزى كه از دست او برود غمگين مى‏گردد، پس به هر حال راحت است. و امّا صابر، در دل دنيا را مى‏خواهد ولى اگر به آن رسيد خود را نگه مى‏دارد و بر نفس خويش لگام مى‏نهد چون سرانجام بد و شوم آن را مى‏داند. و اگر بر دل وى آگاهى يابى از خويشتن دارى و فروتنى و حزم و دور انديشى او در شگفت خواهى شد. و امّا راغب (به دنيا)، باك ندارد كه دنيا از كجا به او رو آورده، از حلال است يا حرام، و پروا نمى‏كند كه در طلب دنيا آبرويش برود و خود را به هلاكت افكند و مروّت را از ميان ببرد، اينان همواره در گرداب دنيا گرفتار و در تشويش و اضطرابند».
و فرمود:«إنّ من أعون الأخلاق على الدّين الزّهد في الدّنيا».
«مددكارترين اخلاق به دين بى‏رغبتى نسبت به دنياست».
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 86
و فرمود: «هر كه شش خصلت را در خود جمع كند چيزى براى رسيدن به بهشت و وسيله‏اى براى گريز از دوزخ فرو گذار نكرده: خدا را بشناسد و اطاعت كند، و شيطان را بشناسد و با او مخالفت ورزد، و دنيا را بشناسد و آن را رها سازد، و آخرت را بشناسد و آن را بجويد، و باطل را بشناسد و خود را از آن نگاه دارد، و حق را بشناسد و دنبال آن رود».
و فرمود:«إنّ علامة الرّاغب في ثواب الآخرة زهده في عاجل زهرة الدّنيا، أما إنّ زهد الزّاهد في هذه الدّنيا لا ينقصه ممّا قسم اللّه عزّ و جلّ له فيها و إن زهد، و إنّ حرص الحريص على عاجل زهرة الدّنيا لا يزيده فيها و إن حرص، فالمغبون من حرم حظّه من الآخرة»«».
«نشانه مشتاق به پاداش آخرت بى‏رغبتى نسبت به شكوفه‏ها و زيورهاى نقد و زودرس دنياست. بدانيد كه زهد زاهد در اين دنيا از آنچه خداى عز و جل برايش در دنيا قسمت كرده كم نمى‏كند هر چند كه به آن بى‏رغبت باشد، و حرص حريص بر شكوفه‏ها و زيورهاى نقد دنيا برايش فزونى نياورد اگر چه حرص زند، پس مغبون كسى است كه از بهره و نصيب خويش از آخرت محروم شود».
و على بن الحسين عليهما السّلام فرمود: «پس از معرفت خداى عز و جل و معرفت رسول او صلى اللّه عليه و آله و سلم عملى بهتر از بغض دنيا نيست«»..».
و امام باقر عليه السّلام فرمود:«اكثر ذكر الموت، فانّه لم يكثر انسان ذكر الموت إلا زهد في الدّنيا».
«بسيار ياد مرگ كن، زيرا هيچ انسانى از مرگ بسيار ياد نمى‏كند مگر اينكه به دنيا بى‏رغبت مى‏شود».
و فرمود:«قال اللّه عزّ و جلّ: و عزّتى و جلالى و عظمتى و بهائى و علوّ ارتفاعى لا يؤثر عبد مؤمن هواى على هواه في شي‏ء من امر الدّنيا الا جعلت غناه في نفسه، و همّته في آخرته، و ضمّنت‏
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 87
السّماوات و الأرض رزقه، و كنت له من وراء تجارة كلّ تاجر».
«خداى تعالى فرمود: به عزت و جلال و عظمت و شرف و بلندى مقامم، كه هيچ بنده‏اى خواست مرا برخواست خود در چيزى از امور دنيا برنگزيند مگر اينكه بى‏نيازى او را در روح او قرار مى‏دهم و فكر و همّت او را متوجّه آخرت مى‏گردانم و آسمان‏ها و زمين را عهده دار روزى او مى‏سازم و خودم براى او بهتر از هر تاجرى تجارت مى‏كنم».
و فرمود:«اعظم النّاس قدرا من لا يناول الدّنيا في يد من كانت فمن كرمت عليه نفسه صغرت الدّنيا في عينيه، و من هانت عليه نفسه كبرت الدّنيا في عينيه».
«بلند مرتبه‏ترين مردم كسى است كه اهميّت ندهد كه دنيا در دست كه باشد، هر كس كه نفس خود را گرامى و بزرگوار شمارد دنيا در چشمش كوچك و بيقدر است، و هر كه نفس خود را پست و خوار دارد دنيا در نظرش بزرگ و با ارج است».
امام صادق عليه السلام فرمود:«جعل الخير كلّه في بيت، و جعل مفتاحه الزّهد في الدّنيا».
«همه خوبى و خير در خانه‏اى نهاده شده و كليد آن را زهد و بى‏رغبتى به دنيا قرار داده‏اند». و فرمود: «هيچ چيز نزد رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم محبوبتر از اين نبود كه در راه خداى تعالى ترسان و گرسنه باشد».
و فرمود:«اذا اراد اللّه بعبد خيرا زهّده في الدّنيا و فقّهه في الدّين و بصّره عيوبها، و من أوتيهنّ فقد أوتي خير الدّنيا و الآخرة».
«چون خدا خير بنده‏اى را بخواهد او را نسبت به دنيا بى‏رغبت و بى‏اعتنا و در دين دانا مى‏كند و به عيوب دنيا بينا و آگاهش مى‏سازد، و به هر كه اين صفات داده شود خير دنيا و آخرت به وى داده شده».
و روايت است كه فرمود:«لم يطلب احد الحقّ بباب افضل من الزّهد في الدّنيا و هو ضدّ لما طلب اعداء الحقّ، قلت: جعلت فداك ممّا ذا؟ قال: من الرّغبة فيها».
«هيچ كس حق را از درى بهتر از زهد در دنيا جستجو نكرده است و آن ضدّ مطلوب دشمنان حق است، [راوى گويد] گفتم: قربانت، از چه راه مى‏جويند؟
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 88
فرمود: از رغبت به دنيا».
و فرمود:«أ لا من صبّار كريم؟ فانّما هي ايّام قلائل، ألا انّه حرام عليكم أن تجدوا طعم الايمان حتّى تزهّدوا في الدنيا».
«آيا شكيباى بزرگوارى هست؟ دنيا چند روز اندك است، بدانيد كه بر شما حرام است كه مزه ايمان را بچشيد تا آنگاه كه نسبت به دنيا بى‏رغبت و بى‏اعتنا شويد«»».
و فرمود: «زهد كليد در آخرت و رهائى از دوزخ است، و زهد اين است كه هر چه تورا از خدا باز دارد بدون تأسّف آن را ترك كنى، و در ترك آن گرفتار عجب و خودپسندى نشوى، و بدان سبب منتظر فرجى نباشى و نخواهى مورد ستايش قرار گيرى، و عوضى طلب نكنى، بلكه از دست دادن آن را راحت خود دانى و آن را آفت شمارى و همواره از آفت گريزان باشى و به راحت پناه برى، و زاهد كسى است كه آخرت را بر دنيا و ذلّت دنيا را بر عزّت آن و كوشش [در راه آخرت‏] را بر راحت [دنيا] و گرسنگى را بر سيرى و عافيت عاقبت (آخرت) را بر دوستى نقد و عاجل (دنيا) و ياد [خدا] را بر غفلت اختيار كند، و با اينكه هنوز در دنياست دلش در آخرت باشد».
و امام رضا عليه السلام فرمود: «هر كه صبح و شام كند در حالى كه تندرست و داراى امنيّت و آرامش خاطر باشد و قوت روزانه خود را داشته باشد گويا كه همه دنيا براى او فراهم است».
و در فضيلت و ستايش زهد همين بس كه شناخته‏ترين صفت انبيا و اولياست، و هيچ پيغمبرى مبعوث نشد مگر با زهد، و اگر تقرّب به خدا و رستگارى در سراى آخرت به آن بستگى نداشت بزرگان نوع انسان و شناساترين مردم به حقيقت حال و كار بر خود تنگ نمى‏گرفتند و از شهوات و لذات دنيا نمى‏بريدند و كناره نمى‏گرفتند.
به موسى كليم اللّه عليه السّلام بنگر كه چگونه بيشتر قوت او گياه زمين و برگ درختان بود و از كثرت رياضت چنان ضعيف و لاغر شده بود كه سبزى گياه از روى پرده شكمش نمايان بود، چنانكه امير مؤمنان عليه السلام در نهج البلاغه بدين امر خبر داده
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 89
است. آنگاه به عيسى روح اللّه عليه السّلام بنگر كه چگونه جامه‏اى از موى مى‏پوشيد و از درختان مى‏خورد، نه فرزندى داشت كه از مرگش بترسد و نه خانه‏اى كه از خرابيش بينديشد و هيچ روزى براى فردا ذخيره نمى‏كرد، هر جا به شب مى‏رسيد مى‏خوابيد. روزى يكى از حواريّون به او گفت: «اگر فرمان دهى خانه‏اى بسازيم كه در آن خدا را عبادت كنى». فرمود «برويد و خانه‏اى بر آب بسازيد»، گفتند:
چگونه مى‏توان بر آب بنا كرد؟ فرمود: «بناى عبادت را چگونه مى‏توان بر دوستى دنيا بر پا كرد».
آنگاه ديده بصيرت بگشا و در سيره و رفتار رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم و زهد او در دنيا تأمّل كن، كه در زمان نبوّت خود و اهل بيت او هيچ صبحى سير نشدند مگر اينكه شام گرسنه بودند، و شبى سير نشدند مگر اينكه صبح آن گرسنه به سر مى‏بردند، و خود و اهل بيت او خرماى سير نخوردند تا اينكه خداوند خيبر را برايشان گشود، روزى نزد او طعامى را بر سفره‏اى بلندتر از زمين نهادند، اين كار بر او چنان گران و ناخوشايند آمد كه رنگش دگرگون شد و فرمود سفره را برچيدند و طعام را بر زمين نهادند. و براى خواب عبائى را دو تا مى‏كرد و بر آن مى‏خوابيد شبى عبا را چهار تا كردند (تا نرمتر باشد) و حضرت بر آن خوابيد، چون بيدار شد فرمود: مرا با اين بستر از بيدارى و قيام در شب باز داشتيد، عبا را همچنان دو تا بيندازيد. آن حضرت جامه خود را براى شستن از تن بيرون مى‏كرد و هر گاه بلال اذان نماز مى‏گفت و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم جامه ديگرى نداشت كه بپوشد و براى نماز بيرون رود، صبر مى‏كرد تا جامه‏اش خشك شود و آنگاه براى نماز بيرون مى‏رفت.
روايت است كه: «زنى از بنى ظفر دو تكّه جامه، يكى ازار (شلوار) و ديگرى رداء (بالا پوش)، براى او دوخت و يكى را پيش از آنكه ديگرى تمام شود براى او فرستاد، حضرت با همان يكى براى نماز خارج شد و دو طرف آن را به گردن گره زد و با اين حال نماز گزارد».
و شدّت زهد على عليه السّلام و رها كردن او دنيا را مشهورتر از آن است كه نياز به بيان داشته باشد، و همچنين بعد از او ائمه راشدين (نمايندگان راه راست) و اصحاب و تابعين و ديگر بزرگان دين و گذشتگان صالح، تا آنجا كه يكى از آنان پنجاه شصت
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 90
سال مى‏زيست نه جامه خواب برايش مى‏گستردند و نه ديگى برايش بر سر آتش مى‏نهادند و نه بين او و زمين چيزى مى‏افكندند و نه اهل خانه را دستور مى‏داد كه طعامى بسازند، شبها بر پا مى‏ايستادند و رخسارهاى خود را بر خاك مى‏نهادند اشكها بر گونه‏هايشان روان بود و با پروردگارشان در مناجات و زارى بودند كه آنان را از عذاب دوزخ رهائى بخشد.
حكايت كرده‏اند كه يكى از خلفا ده هزار درهم براى يكى از آنان فرستاد او نپذيرفت، اين كار بر اهل خانواده‏اش گران آمد، گفت: مثل من و مثل شما مانند آن طايفه‏اى است كه گاوى داشتند و با آن زمين را شخم مى‏زدند و زراعت مى‏كردند همينكه پير شد و از كار افتاد او را ذبح كردند تا از پوستش سود برند، شما نيز مى‏خواهيد مرا در اين پيرى ذبح كنيد، امّا اگر از گرسنگى بميريد بهتر است از اينكه مرا ذبح كنيد.
و زهد يكى از آنان به مرتبه‏اى رسيده بود كه در شبهاى گرم كه به نماز مى‏ايستاد جائى را برمى‏گزيد كه نسيم سحرى به آنجا نوزد مبادا استراحتى برايش حاصل شود. و يكى ديگر سبوئى سر شكسته داشت كه آب در آن بود آن را از آفتاب برنمى‏داشت و آب گرم را مى‏آشاميد و مى‏گفت كسى كه لذت آب سرد را يافت مفارقت دنيا بر او دشوار خواهد بود.
پس اى دوست از مستى هوى و هوس به خود آى و ضديّت بين دنيا و آخرت را بشناس و به كسانى اقتدا كن كه چون از حقيقت حال و سرانجام كار آگاه بودند راه زهد و پارسائى و تقوى را پيش گرفتند و خود را از لذتهاى دنيا كنار كشيدند، و اين كار اگر چه دشوار و شاقّ است ديرى نمى‏پايد و به اندك زمانى مدّت آن به سر مى‏رسد، و خويشتن دارى و پرهيز در مدتى اندك براى نعمتها و لذتهاى جاويد بر اهل معرفت كه نفس خود را با سياست شرع مبين مقهور ساخته‏اند و به ريسمان يقين به آنچه خداوند براى بندگان زاهد در آخرت وعده داده است چنگ زده‏اند گران و دشوار نيست.