علماخلاقاسلامى ج : 3 ص : 57
دنباله تشبيهات دنيا و اهل آن
يكى از حكما حال انسان و فريفتگى وى را به دنيا و غفلت او را از مرگ و وقايع هولناك بعد از آن و فرو رفتن در لذات زودگذر فانى را كه آميخته به رنجها و ناملايمات است به شخصى تشبيه كرده كه در چاهى به ريسمانى آويخته و در ته چاه اژدهائى بزرگ دهان گشوده منتظر سقوط اوست تا او را فرو برد. و در بالاى آن چاه دو موش سفيد و سياه پيوسته آن ريسمان را مىجوند و از بريدن آن آنى درنگ نمىكنند، و آن شخص با اينكه اژدها را مىبيند و بريدن ريسمان را مشاهده مىكند، به اندكى عسل كه به ديوار چاه با خاك آميخته و زنبورها بر آن گرد آمدهاند سرگرم شده و مشغول ليسيدن آن گشته و لذت مىبرد و با آن زنبورها بر سر آن زد و خورد مىكند و همه حواس او به آن متوجّه است و هيچ التفاتى به بالا و پائين خود ندارد. در اين مثل، چاه همان دنياست، و ريسمان عمر آدمى است، و اژدهاى دهن گشوده مرگ است، و دو موش شب و روزند كه ريسمان عمر انسان را مىجوند، و عسل آميخته به خاك لذتهاى دنياست كه به كدورتها و درد و رنجها آلوده است، و زنبورها اهل دنيا هستند كه بر آن گرد آمده مزاحم يكديگرند.
عارفى دنيا و اهل آن را، در اشتغال به لذايذ و سرگرمىهاى آن و غفلت از آخرت و حسرتهاى عظيمى كه بعد از مرگ دارند، كه به سبب فرو رفتن در لذتهاى پست دنيا از نعمتهاى بهشت محروم شدهاند، تشبيه كرده است به مردمى كه در كشتى نشسته و به جزيرهاى برسند، و كشتيبان به آنان گوشزد كند كه براى قضاى حاجت به آنجا در آيند و از درنگ و ماندن در آن بپرهيزند و بدانند كه كشتى به زودى حركت خواهد كرد.
پس مسافران كشتى در اطراف جزيره پراكنده شوند، بعضى كار خود را انجام دهند و زود به كشتى باز گردند و جائى وسيع و موافق خواست خود بگيرند و آسوده بنشينند. و جمعى به تماشاى گلها و درختها و سنگها مشغول شوند و به
علماخلاقاسلامى ج : 3 ص : 58
نغمههاى پرندگان گوش فرا دهند، سپس خطر رفتن كشتى را به ياد آورند و به سرعت خود را به كشتى برسانند و جاى تنگى به دست آورند. امّا بعضى با اينكه خطر رفتن كشتى به خاطرشان مىآيد به سبب دلبستگى به پارهاى از سنگها و گلها و ميوههاى آن جزيره نمىتوانند از آنها بگذرند. بنابراين بارى سنگين از آنها با خود برداشته و به كشتى برند ولى در كشتى جاى بسيار تنگى بيابند كه با زحمت بسيار خود را جاى دهند و چون جا براى بار خود پيدا نمىكنند ناچار آن را بر دوش خود مىنهند و وبال گردن خود مىسازند و از آوردن آنها پشيمان مىشوند ولى جائى براى افكندن آنها نمىيابند. امّا بعضى ديگر چنان مشغول تماشاى جزيره شوند به طورى كه در آغاز خطر رفتن كشتى و هشدار كشتيبان را فراموش كنند تا اينكه سرانجام به خود آيند و با بار سنگينى كه از سنگها و گياهان جزيره برداشتهاند به سوى كشتى بر گردند ولى وقتى به كنار دريا رسند كه كشتى رفته باشد يا اصلا جايى در كشتى نيابند و ناگزيرند در آنجا بمانند.
و بعضى چنان سرگرم مشاهده جزيره و آنچه در آن است مىشوند كه يكسره كشتى و سفر را از ياد مىبرند و به سبب فرو رفتن در خوردن ميوهها و آشاميدنىها و تفرّج در ميان گلها و درختها اصلا هيچ ندائى به گوششان نمىرسد. كشتى مىرود و آنان بدون توجّه به خطر تنها ماندنشان و رفتن كشتى در آنجا پراكنده مىشوند، بعضى از آنها گرفتار مارها و عقربها و بعضى طعمه درندگان مىگردند و بعضى در گل و لاى فرو رفته مىميرند و بعضى از ندامت و حسرت و غصّه و گرسنگى هلاك مىشوند.
و امّا آنان كه با بارى گران كه از جزيره آوردهاند به كشتى رسيدند از غم حفظ آنها و ترس از تباه شدن آنها و تنگى جا به ستوه آيند و پس از زمانى كوتاه آنچه از گلها و ميوهها كه آوردهاند پژمرده و گنديده شود و رنگ خوش سنگها دگرگون گردد و بوى تعفّن فراوردهها آنان را آزار دهد در حالى كه از افكندن آنها به دريا ناتوانند زيرا كه جزئى از بدنشان شده است، و وقتى به وطن رسند كه بيماريها و دردها آنان را فرا گرفته و پس از مدتى رنج و بيمارى در آغوش مرگ قرار گيرند.
علماخلاقاسلامى ج : 3 ص : 59
و امّا كسانى كه دير به كشتى رسيده و به تنگى مكان دچار شدند تا در كشتى هستند در زحمت و رنجند لكن بعد از رسيدن به وطن از سختى بيرون مىآيند و به راحت و آسايش نائل مىشوند. و كسانى كه از آغاز به كشتى درآمدند و جاى وسيع و راحت يافتند هيچ رنجى نبينند و سالم به وطن مىرسند.
اين است مثال احوال اصناف اهل دنيا در اشتغال به لذتها و بهرههاى زودگذر و فراموش كردن وطن حقيقى و غفلت از سرانجام كار. و چقدر ناروا و زشت است كه انسان عاقل بصير در دام سنگها و گياهان زمين افتد و به آنها دل بندد با اينكه مىداند كه هنگام مرگ از آنها جدا مىگردد و حساب آنها وبال او خواهد شد.
|