دنباله مؤمن را كسب و شغل بايد
از اين اخبار معلوم شد كه براى هر مؤمنى نيك و پسنديده بلكه لازم است كه كسب و كار پاك و حلالى داشته باشد تا آنچه را كه مورد احتياج او از روزى و وسائل زندگى است به دست آورد، و اين معنى در اخبار بسيار ديگرى تصريح شده است. امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «خداى - عزّ و جلّ - به داود عليه السلام وحى فرستاد كه تو نيكو بنده‏اى هستى اگر از بيت المال نمى‏خوردى و به دست خود كار مى‏كردى و چيزى مى‏ساختى. پس داود چهل روز گريست، و خداوند آهن را فرمود كه براى داود نرم شود. داود هر روز يك زره مى‏ساخت و هزار درم مى‏فروخت، پس سيصد و شصت زره بساخت و سيصد و شصت هزار درم فروخت و از بيت المال بى‏نياز شد».
امام صادق عليه السلام فرمود:«من أحبّنا اهل البيت فليأخذ من الفقر جلبابا او تجفافا»
«هر كه ما اهل بيت را دوست دارد بايد در مقابل فقر جلباب يا تجفافى بگيرد». جلباب كنايه از ستر و پوشش نسبت به فقر است، و تجفاف (وسيله حفظ در جنگ مانند زره) كنايه از كسب پاكى است كه فقر را دفع كند. به آن حضرت عرض كردند كه مردى مى‏گويد: من در خانه خود مى‏نشينم و نماز و روزه به جا مى‏آورم و پروردگار خود را عبادت مى‏كنم و روزى من خواهد رسيد. امام فرمود:
«اين يكى از سه نفرى است كه دعايشان مستجاب نمى‏شود».
و ملكه تحصيل مال حلال از راه كسبهاى پاك و مصرف آن در هزينه‏هاى پسنديده يكى از دو معنى حرّيت و آزادگى است، زيرا آزادى دو معنى دارد: يكى همين معنى مذكور كه آزادى به معنى اخصّ است، و دوم رهايى از اسارت هوى
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 3 ص : 28
و هوس و بندگى قوه شهويّه، و اين آزادى به معنى اعم است و ضد آن رقّيّت و بردگى به معنى اعمّ است كه پيروى از قوه شهوت و متابعت هوى است.
و ضد آزادى به معنى اول - يعنى رقّيّت و بندگى به معنى اخصّ - عبارت است از نيازمندى به مردم در آنچه از رزق بدان محتاج است و نظر به دست ديگران و چشم دوختن به اموال ايشان، يا بروجه حرام، مانند غصب و غارت و دزدى و انواع خيانتها، يا به طريق غير حرام مثل گرفتن صدقات و مانند آن، بلكه مطلق گرفتن از مردم كه انسان دست خويش را دست زيرين و دست ديگران را دست برين قرار دهد. و شكّى نيست كه رقّيّت به اين معنى مذموم و ناپسند است، زيرا وجه اول (گرفتن مال مردم به طريقى كه حلال نيست) در شريعت حرام و موجب هلاك ابدى است، و وجه دوم (صدقه گرفتن) گر چه وقتى فقير و مستحق است حرام شرعى نيست، ليكن موجب توقّع از مردم و چشم داشتن به دست آنان است و باعث ذلّت و انكسار و خضوع و بردگى نسبت به آنان خواهد بود، و اين حالت، وثوق به خدا و اعتماد و توكّل بر او را كم مى‏كند و سرانجام بكلّى منجر به سلب توكّل مى‏شود به طورى كه مخلوق را بر خالق ترجيح مى‏دهد، و اين با مقتضاى ايمان و معرفت واقعى به خداى سبحان منافات دارد.