و امّا (عجب به جمال و زيبائى):
علاجش اين است كه بداند كه آن بزودى دستخوش زوال است و به علّتها و بيماريها و دردها از ميان مىرود، و كدام عاقل به چيزى عجب مىكند كه تبى آن را بگيرد يا زخم و دملى آن را زائل كند يا آبلهاى آن را تباه گرداند.
بر مال و جمال خويشتن غرّه مشو كان را به شبى برند و اين را به تبىو حسن و جمال اگر به بيمارى و عارضهاى زايل نشود بىشك به رفتن جوانى و آمدن پيرى از ميان مىرود و با مرگى كه هر كسى ناگزير آن را خواهد چشيد تباه خواهد شد. بنگر چه رخسارهاى زيبا و قامتهاى رعنا و بدنهاى نرم و نازك در خاك پوسيده و متعفّن شده كه هر طبعى از آنها متنفّر است.
به علاوه، اگر با بينش خردمندانه در همان حال كه در غايت زيبائى است به درون خود بنگرد چندان پليدى و كثافت مىيابد كه عجب و خود بزرگ بينىاش فرو مىنشيند. زيرا آلودگى و اقذار همه اعضائش را فرو گرفته:
«بزاق» در دهان و «آببينى» در بينى و «چرك» در گوش و «بوى تعفّن» زير بغل و «چرك» زير پوست و «فضولات» در معده و «غايط و كرم» در رودهها و «بول» در مثانه و «صفرا» در زهره. هر روز بارها به مستراح مىرود و با دست خود غايط خويش را مىشويد. اگر آنچه از او بيرون مىآيد به چشم ببيند متنفّر و مشمئز مىشود تا چه رسد به آنكه آن را ببويد يا به دست گيرد. آغاز خلقتش از پليديها و قذرها بوده: از نطفه و خون حيض و از چند مجراى كثيف يعنى از صلب و آلت پدر و رحم و عورت مادر گذر كرده است. اگر يك روز خود را رها كند و از كثافات پاك نسازد چرك و تعفّن او را فرا مىگيرد و از هر چارپائى كثيفتر مىگردد.
__________________________________________________
[1] جعل: سرگين گردان يا سرگين غلطان، جانورى است سياه و پردار.
علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 413
اين حال اول و وسط اوست. و اگر به حال آخر خود بنگرد مردار گنديدهاى خواهد بود كه از همه نجاسات پليدتر است. پس عاقل چگونه مىتواند به هيئت و جمال بدن كه حقيقت آن اين است ناز و فخر و عجب كند
|