مّا (عجب به عبادت و طاعت):
علاجش اين است كه بداند غرض از عبادت اظهار ذلّت و خضوع است و عادت و ملكه شدن اين‏ها براى نفس تا معنى بندگى و حقيقت آن حاصل شود. و عجب چون با اين غرض و مقصود از عبادت منافات دارد آن را باطل و بى‏اثر مى‏كند، و بعد از بطلان عبادت عجب چه معنى دارد.
همچنين آفات عبادت كه موجب بطلان و حبط آن مى‏شود و نيز شرايط و آدابى كه بدون آنها عبادت صحيح نيست بسيار است. بنابراين ممكن است كه آفتى به عبادت وارد شود يا بعضى از شرايط و آداب را فاقد گردد و خداوند آن را قبول نكند. با اين احتمال ردّ و عدم قبول عبادت عاقل چگونه به آن عجب مى‏كند؟ و كيست كه ادّعاى يقين دارد كه عبادات و طاعات او از همه آفات خالى و به سلامت است؟ و كسى كه چنين ادّعائى دارد بسى جاهل و از حقايق امور غافل است. به علاوه، عبادت وقتى ثمر و فايده دارد كه صاحب آن نزد خداوند سعادتمند و عاقبت به خير باشد، و كسى كه احتمال مى‏رود كه نزد خداوند شقى باشد و قلم قضاء الهى بر شقاوت او رقم خورده باشد، براى عبادت او چه سودى مى‏توان تصوّر كرد تا به آن عجب كند؟ و چون آدمى از اين احتمال خالى نيست، پس هيچ كس را نمى‏رسد كه به هيچ حال راهى به عجب و تكبّر پيدا كند.