و امّا (لعن) -
به معنى راندن و دور كردن از خداى تعالى است و بنابراين بى‏شك مذموم است. لعن كردن جايز نيست مگر در مورد كسى كه متّصف به صفتى باشد كه به نصّ شريعت موجب دورى از خداست. لعن كردن در اخبار سخت مذموم شمرده شده است.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:«المؤمن ليس بلعّان،»
«مؤمن لعن كننده نيست.» از امام باقر عليه السّلام روايت شده است كه: «روزى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ضمن خطبه‏اى فرمود: مى‏خواهيد بدترين شما را معرّفى كنم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا فرمود: كسى كه عطاى خود را از ديگران منع مى‏كند، بنده خدا را مى‏زند، و تنها سفر مى‏كند. مردم گمان كردند كه خدا كسى را بدتر از اين نيافريده، سپس فرمود:
مى‏خواهيد بدتر از اين را به شما معرّفى كنم؟ گفتند: آرى، فرمود: دشنام دهنده لعن كننده كه هر گاه نام مؤمنان نزد او ياد شود آنان را لعن كند و وقتى نام او به ميان آيد مؤمنان لعنش كنند.» و حضرت باقر عليه السّلام فرمود: «چون لعنت از دهان گوينده‏اش بيرون آيد ميان او و شخصى كه به او لعنت شده رفت و برگشت مى‏كند اگر آن شخص سزاوار لعن باشد به او تعلّق مى‏گيرد و اگر نباشد به صاحبش برمى‏گردد».
از آنجا كه لعن عبارت است از حكم به دورى از خدا يا دورى خواستن براى كسى از خدا، اوّلى غيب است كه جز خدا كسى بر آن آگاه نيست، و دومى جايز نيست جز در مورد كسى كه متّصف به صفتى باشد كه او را از خدا دور مى‏كند.
بنابراين لعن كردن كسى جايز نيست مگر اينكه صاحب شرع لعن او را تجويز كرده باشد. و آنچه در شرع تجويز شده لعن بر كافران و ظالمان و فاسقان است، چنانكه در قرآن وارد شده است. بنابراين شكّى در جواز لعن با لفظ مطلق و به طور عموم نيست چنانكه گوئى: لعنت خدا بر كافران. يا به صورتى كه مخصوص بعضى از اصناف كافران باشد.
امّا راجع به شخص معيّنى كه يقينا متّصف به صفت كفر يا ظلم يا فسق باشد لعن او حقّا جايز است. و امّا اينكه بعضى گفته‏اند كه لعن كسى جايز نيست مگر اينكه از طرف شرع ثابت شده باشد مانند فرعون و أبو جهل، زيرا هر شخص معيّنى
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 386
كه يكى از صفات سه‏گانه را دارد ممكن است از آن توبه كند و مسلمان و با توبه از دنيا برود و بنا بر اين به خداوند نزديك است و از او دور نيست، راهى براى قبول اين سخن نيست، زيرا آنچه از كلام خداى تعالى و گفتار رسول او صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و سخنان ائمّه ما عليهم السّلام استفاده مى‏شود اين است كه نسبت دادن آن به شخص معيّن جايز است، بلكه از آنها استفاده مى‏شود كه لعن كردن بعضى از اهل انكار (جحود) و عناد از محبوبترين عبادتها و بهترين راههاى تقرّب به خداى تعالى است. خداى سبحان مى‏فرمايد:
«اولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ المَلائِكَةِ وَ النَّاسِ اجْمَعينَ» 2: 161(بقره، 161) «لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنها باد».
و نيز مى‏فرمايد:
«اولئِكَ يَلَعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ الَّلاعِنُونَ» 2: 159.(بقره، 159) «خدا و لعنت‏كنندگان لعنشان مى‏كنند».
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:«لعن اللّه الكاذب و لو كان مازحا»
«خدا دروغگو را لعنت كند اگر چه به مزاح دروغ گويد.» و درباره أبو سفيان كه در هزار بيت آن حضرت را هجو كرده بود گفت: «خدايا من نه شعر مى‏توانم گفت و نه سزاوار من شعر گفتن است، خداوندا به عوض هر حرفى از اين اشعار او را هزار لعنت كن.» و امير مؤمنان عليه السّلام جماعتى را لعن كرد. و روايت است كه آن حضرت در قنوت نماز واجب معاويه و عمر و عاص و أبو موسى اشعرى و ابو أعور الاسلمى را لعن كرد، با اينكه حلم او از همه بيشتر و گذشت او نسبت به كسى كه به او بدى كرده از همه افزونتر بود. پس اگر لعن آنان از طاعات نبود امام در نمازهاى واجب آنها را لعن نمى‏فرمود.
شيخ طوسى روايت مى‏كند كه: «حضرت صادق عليه السّلام با لعن چهار كس نماز را تمام مى‏كرد.» و اگر كسى در آنچه بين امام حسن عليه السّلام و معاويه و ياران او رخ داد و اينكه امام آنها را لعن فرمود، و اخبارى كه در «كافى» و غير آن از كتابهاى اخبار و ادعيه در لعن مستحقّين آن از رؤساى ضلالت و تصريح به نامهاى آنها رسيده تتبّع كند، مى‏داند كه اين گونه لعن از شعائر دينى است. امّا آنچه از آن حضرت عليه السّلام رسيده كه«لا تكونوا لعّانين»
«لعنتگر نباشيد» و مانند آن، در نهى از لعن
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 387
كسى است كه سزاوار آن نباشد. و اينكه از امير مؤمنان عليه السّلام روايت شده كه از لعن اهل شام نهى فرمود، اگر صحيح باشد، شايد به اين اميد بود كه به اسلام و حقّ رو آورند، كه اين شأن و روش رئيس مشفق بر رعيّت است.
بالجمله: لعن كردن به رؤساى ظلم و ضلالت و تظاهر كنندگان به كفر و فسق جايز بلكه مستحبّ است، ولى نسبت به ديگر مسلمين جايز نيست مگر اينكه به يكى از صفات موجب لعن يقين حاصل شود، و به مجرّد گمان نمى‏توان آنها را متّصف به آن صفت دانست، زيرا جايز نيست كه كسى مسلمانى را بدون تحقيق به كفر و فسق متّهم كند. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:
«لا يرمى رجل رجلا بالكفر فلا يرميه بالفسق إلا ارتدّ عليه إن لم يكن كذلك».
«نبايد هيچ مردى مرد ديگر را به كفر متّهم كند و هيچگاه كسى ديگرى را به فسق متّهم نمى‏كند مگر اينكه اگر چنين نباشد به خودش برمى‏گردد».
امّا لعن كردن مردگان گناهش بيشتر و وبال آن افزونتر است كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:
«لا تسبّوا الأموات، فانّهم قد افضوا إلى ما قدّموا.»
«مردگان را دشنام مدهيد كه آنان به آنچه از پيش فرستاده‏اند رسيده‏اند.» و لعن كردن جماد و حيوان نيز شايسته نيست كه روايت شده: «هيچ كس زمين را لعن نمى‏كند مگر اينكه زمين مى‏گويد لعنت بر هر كدام كه گناهكارتريم» و نيز روايت شده كه: «پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم زنى را كه ناقه‏اى را لعن كرد و مردى را كه شترى را لعن كرد مورد سرزنش قرار داد».
دعاى بد و نفرين كردن به مسلمان نيز مانند لعن كردن است و سزاوار نيست هر چند كه ظالم باشد مگر آنكه از شرّ و اذيّت و ضرر او آدمى به ستوه آيد و ناچار گردد، و در حديث است كه گاهى مظلوم بقدرى به ظالم نفرين مى‏كند كه مكافات ظلم او مى‏شود و زياد مى‏آيد و اين زيادتى براى ظالم باقى مى‏ماند و روز قيامت طلبكار مى‏شود. امام علىّ بن الحسين عليهما السّلام فرمود:
«انّ الملائكة اذا سمعوا المؤمن يذكر اخاه بالسّوء و يدعو عليه‏
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 388
قالوا: بئس الأخ أنت لأخيك كفّ ايّها المستّر على ذنوبه و عورته، و اربع على نفسك، و احمد اللّه الّذى ستر عليك» [1]
«فرشتگان وقتى بشنوند كه مؤمن به برادر خود بد مى‏گويد و او را نفرين مى‏كند مى‏گويند: تو برادر بدى براى برادر خود هستى زبان خود را نگه دار، اى كه بر گناهانت پرده‏پوشى شده، و به خود بنگر [كه چه اندازه گناه و عيب دارى‏]، و خدائى را كه گناهان و عيوب تو را پوشيده سپاس گزار» امّا ضدّ نفرين كه دعاى خير براى برادر مسلمان باشد از بهترين طاعات و برترين و وسائلى است كه بنده را به خدا نزديك مى‏سازد، و فوائد آن بيشمار است بلكه در حقيقت كسى كه دعا براى ديگرى مى‏كند به خود دعا مى‏كند. رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:
«اذا دعا الرّجل لأخيه في ظهر الغيب قال الملك: و لك مثل ذلك»
«وقتى مردى براى برادر خود در غياب او دعا مى‏كند فرشته گويد: براى تو هم مثل اين باشد».
و فرمود:«يستجاب للرّجل في اخيه ما لا يستجاب له في نفسه»
«گاه است كه دعاى كسى كه در حقّ خودش مستجاب نمى‏شود در حقّ برادر مؤمنش مستجاب مى‏شود».
و علىّ بن الحسين عليهما السّلام فرمود:إنّ الملائكة اذا سمعوا المؤمن يدعو لأخيه المؤمن بظهر الغيب او يذكره بخير قالوا: نعم الأخ أنت لأخيك تدعو له بالخير و هو غائب عنك و تذكره بخير، قد اعطاك اللّه عزّ و جلّ مثلى ما سألت له و اثنى عليك مثلى ما أثنيت عليه و لك الفضل عليه.»
«چون فرشتگان بشنوند كه مؤمن براى برادر مؤمن خود پشت سر او دعا مى‏كند يا به نيكى از او ياد مى‏كند گويند: تو چه نيكو برادرى هستى براى برادرت كه براى او دعاى خير مى‏كنى با اينكه او از تو غايب است و او را به نيكى ياد مى‏كنى، خداى عزّ و جلّ دو برابر آنچه براى او خواستى به تو داد و دو برابر
__________________________________________________
[1] اين روايت تتمه روايتى است كه چند سطر بعد، از على بن الحسين (ع) مى‏آيد.
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 389
آنچه تو او را به نيكى ياد كردى بر تو ثنا گفت و تو بر او برترى دارى».
و نظير همين روايت از امام باقر عليه السّلام نيز رسيده است. و اخبار در فضيلت دعا براى برادران مؤمن بيشمار است، و چه كرامتى از اين بالاتر كه از تو به مؤمنى كه در زير خاك خفته است هدايائى از استغفار و دعا برسد، و هيچ مى‏دانى كه روح او با اين كار چه اندازه از تو شاد مى‏شود؟ كه اهل و فرزندان او ميراث وى را قسمت مى‏كنند و با مال او عيش و تنعّم مى‏كنند، و تو در تاريكيهاى شب غمخوار اويى و او را ياد مى‏كنى و از خدا آمرزش او را مى‏طلبى.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: «ميّت در قبر مانند كسى است كه در دريا غرق شده باشد به هر چيز چنگ مى‏زند كه نجات يابد، و منتظر دعائى از فرزندان و پدر يا برادر يا خويشان و نزديكان است، و از دعاى زندگان نورهايى مانند كوهها داخل قبور اموات مى‏شود و اين مثل هديّه‏اى است كه زندگان براى يكديگر مى‏فرستند، پس [وقتى كسى براى مرده‏اى استغفار يا دعا مى‏كند] فرشته آن را بر طبقى از نور مى‏گذارد و بر ميّت وارد مى‏شود و مى‏گويد: اين هديّه‏اى است كه فلان برادرت يا فلان خويشت براى تو فرستاده و مرده همانند زنده از دريافت آن هديّه شاد مى‏شود.»«»