علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 354
فصل 15 (طرق معالجه غضب)
علماى اخلاق در اين اختلاف دارند كه آيا مى‏توان غضب را بكلّى از ميان برد يا نه. بعضى گفته‏اند: ريشه كن كردن غضب از دل غير ممكن است، زيرا غضب مقتضاى طبع آدمى است. آنچه ممكن است شكستن شدّت و حدّت آن و تخفيف و تضعيف آن است به طورى كه دستخوش هيجان شديد نشود. و مى‏دانى كه غضبى كه زايل كردن آن لازم است غضب افراطى و مذموم است، زيرا غير آن كه به فرمان عقل و شرع باشد غضبى نيست كه اينك مورد بحث ماست، بلكه از آثار شجاعت است و اتّصاف به آن لازم است، اگر چه احيانا به نحو حقيقت يا مجاز غضب ناميده مى‏شود، چنانكه از امير مؤمنان عليه السّلام روايت شده است كه فرمود:
«كان النبىّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم لا يغضب للدّنيا، و اذا أغضبه الحقّ لم يصرفه أحد، و لم يقم لغضبه شي‏ء حتّى لا ينتصر له.»
«پيامبر براى دنيا هرگز خشمگين نمى‏شد، امّا هرگاه براى حق غضبناك مى‏شد هيچ كس نمى‏توانست او را منصرف كند، و هيچ چيز در برابر خشم او پايدارى نمى‏كرد تا حق را يارى كند». و شكّى نيست كه غضبى كه براى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پديد مى‏آيد غضب مذموم نيست بلكه غضب ممدوح و مقتضى مقام نبوّت و توجيه شجاعت نبوى است. امّا غضب مذموم را مى‏توان زايل كرد، و اگر امكان
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 355
نداشت لازم مى‏آمد كه در انبياء و اوصياء هم وجود داشته باشد، و بى‏شك اين ادّعا باطل است.
امّا معالجه غضب متوقّف است بر چند امر، و ممكن است به بعضى از آنها علاج شود:
(اوّل) زايل ساختن اسباب و عواملى كه باعث هيجان غضب مى‏شود، زيرا علاج هر بيمارى ريشه كن كردن مادّه آن است، و انگيزه‏هاى غضب عبارتند از خود بينى و فخر و كبر و مكر و لجاج و مراء و مزاح و استهزاء و عيب‏جوئى و سرزنش و مخاصمه و شدّت حرص نسبت به مال و جاه دنياى فانى، و اين‏ها همه اخلاق پست و هلاك كننده است و با وجود آنها خلاصى از غضب ممكن نيست. پس ابتدا بايد آنها را زايل كرد تا ازاله غضب آسان شود.
(دوم) اينكه زشتى و سرانجام بد غضب و آنچه را كه در شرع در مذمّت آن وارد شده به ياد آورد.
(سوم) اخبارى و آثارى را كه در ستايش و پاداش دفع غضب رسيده متذكّر شود و فوائد خشم نكردن را به نظر آورد، مانند اين‏ها:
پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود:«من كفّ غضبه عن النّاس كفّ اللّه تبارك و تعالى عنه عذاب يوم القيامة.»
«هر كه غضب خود را از مردم باز دارد خداى تعالى در روز قيامت عذاب خود را از او باز مى‏دارد».
و امام باقر عليه السّلام فرمود:«مكتوب في التّوراة، فيما ناجى اللّه به موسى:
أمسك غضبك عمّن ملّكتك عليه أكفّ عنك غضبى.»
«در تورات در ضمن مناجات خدا با موسى آمده است كه: خشم خود را از كسى كه تورا بر او مسلّط ساخته‏ام باز گير تا خشم خود را از تو بازگيرم».
و امام صادق عليه السّلام فرمود:«أوحى اللّه تعالى إلى بعض انبيائه:
يا بن آدم اذكرنى في غضبك أذكرك في غضبى و لا أمحقك فيمن أمحق، و اذا ظلمت بمظلمة فارض بانتصارى لك فإنّ انتصارى لك خير من انتصارك لنفسك.»
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 356
«خداى تعالى به يكى از پيغمبرانش وحى فرستاد: اى پسر آدم در حال خشمت مرا ياد كن تا در حال خشمم تورا ياد كنم و با آنها كه نابودشان مى‏كنم نابودت نكنم، و هر گاه به تو ستمى رسيد به انتقام گرفتن من راضى باش، زيرا انتقام گرفتن من براى تو بهتر است از انتقام گيرى تو براى خودت».
و نيز فرمود: «از پدرم شنيدم كه: مردى از اهل باديه به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمد و گفت: من مردى باديه نشين هستم مرا سخنى جامع ياد ده. فرمود: ترا امر مى‏كنم كه غضب مكن. و آن اعرابى سه بار خواسته خود را تكرار كرد و همان پاسخ را شنيد تا اينكه مرد به خود آمد و گفت: بعد از اين چيزى پرسش نخواهم كرد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مرا جز به خير فرمان نداده است.» و فرمود: «مردى نزد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله آمد و گفت: يا رسول اللَّه مرا پندى بياموز تا از آن پند گيرم فرمود: برو خشمگين مباش، سپس باز گشت و همين جمله را سه بار شنيد».
و نيز فرمود:«من كفّ غضبه ستر اللَّه عورته»
«هر كه غضب خود را نگه دارد، خداوند عيب او را مى‏پوشاند». و اخبار ديگرى نيز در اين خصوص رسيده است.
(چهارم) آنكه فوائد ضدّ غضب يعنى حلم و فرو خوردن غيظ و اخبارى را كه در ستايش آنها وارد شده - چنانكه خواهد آمد - ملاحظه كند، و خود را خواهى نخواهى بر آن بدارد، و حلم و بردبارى را بر خود ببندد و خشم خود را ظاهر نسازد، كه اگر مدّتى چنين كند حلم به تدريج عادت و بر نفس گوارا مى‏شود و غضب ريشه‏كن مى‏گردد.
(پنجم) اينكه فكر را بر هر كردار و گفتارى كه از او سر مى‏زند مقدم دارد و خود را از صدور غضب محافظت كند.
(ششم) احتراز از مصاحبت و معاشرت با كسانى كه غضب بر آنان غالب است و در صدد تشفّى غيظ خود و پيروى از خشم خويش مى‏باشند، و اين را مردى و شجاعت مى‏نامند، و مى‏گويند: ما بر فلان امر و فلان امر صبر نداريم و از هيچ كس چيزى را تحمّل نمى‏كنيم، و مجالست با اهل حلم و كسانى كه خشم خود را فرو مى‏خورند و عفو و گذشت دارند.
(هفتم) اينكه بداند كه هر چه واقع مى‏شود به قضا و قدر خداوند است،
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 357
و همه چيز مسخّر قبضه قدرت اوست، و هر چه در عالم وجود هست يكسره از اوست. و خدا هر چه براى بنده مقدّر كرده است خير و صلاح بنده در آن است.
و بسا كه مصلحت او در گرسنگى يا بيمارى يا فقر يا قتل يا امثال اين‏ها باشد. و چون اين را دانست توحيد بر وجودش غلبه مى‏كند و بر هيچ كس خشم نخواهد گرفت و نسبت به آنچه بر او وارد مى‏شود غيظ نخواهد نمود. زيرا در اين هنگام مى‏داند كه هر چيزى در قبضه قدرت اوست، همچون قلم در دست نويسنده. پس همان طور كه كسى كه پادشاهى به قتل او فرمان داده بر قلم خشم نمى‏گيرد، همين طور كسى كه خدا را شناخت و دانست كه اين نظام كلّى بر وفق حكمت و مصلحت از او صادر شده است، و اگر ذرّه‏اى از آن كه هست دگرگون شود از اصلح بودن بيرون مى‏رود، بر هيچ كس خشم نخواهد گرفت. امّا غلبه توحيد به اين وجه مانند كبريت احمر كمياب است و توفيق دست يافتن به آن از جانب خداى بزرگ است. و اگر براى بعضى از كسانى كه از لباس تن مجرّد شده‏اند حاصل شود همچون برق رباينده است، و طبيعتا دل دوباره به توجّه و التفات به وسائط بر مى‏گردد، و اگر دوام اين حال براى كسى تصوّر شود در مورد انبياء صدق خواهد كرد، با اينكه التفات في الجمله ايشان هم به وسائط انكار ناپذير است.
(هشتم) آنكه متذكّر باشد كه غضب از بيمارى دل و نقصان عقل است، و باعث آن ضعف و نقص نفس است نه شجاعت و قوّت نفس، و لذا ديوانه زودتر از عاقل خشمگين مى‏شود و مريض زودتر از سالم از جا در مى‏رود و پير ناتوان زودتر از جوان و زن زودتر از مرد غضبناك مى‏گردد و صاحب اخلاق بد و رذائل زشت زودتر از شخص با فضيلت به خشم مى‏آيد. چنانكه كسى كه پست و رذل است به از دست دادن يك لقمه خشمگين مى‏شود و بخيل به سبب تنگ چشمى وقتى حبّه‏اى از مالش از كف برود غضب مى‏كند، حتّى بر عزيزان و فرزندان خود. امّا نفس نيرومند و با فضيلت شأنش از اين والاتر است كه براى چنين امورى متغيّر و مضطرب گردد، بلكه همچون كوهى بلند است كه طوفانها تكانش نمى‏دهد.
و از اين روست كه سيّد انبياء صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود:
«ليس الشّديد بالصّرعة، انّما الشّديد الّذى يملك نفسه عند الغضب.»
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 358
«نيرومندى به كشتى گرفتن نيست، نيرومند كسى است كه هنگام خشم خويشتن دار است».
و اگر در آنچه گفتيم شك دارى ديده بگشا و به احوال طبقات مردم بنگر، آنگاه كتابهاى سرگذشت و تاريخ را مطالعه كن و به داستانهاى گذشتگان گوش فرا ده، تا بدانى كه حلم و عفو و فرو خوردن خشم خوى انبياء و حكماء و بزرگان و بخردان بوده و غضب خصلت جاهلان و بيخردان.
(نهم) آنكه به ياد آورد كه تسلّط و قدرت خدا بر او بيشتر و شديدتر است از قدرت وى بر اين ضعيفى كه بر او غضب كرده، و او در جنب قوّت قاهره خداوند بى‏نهايت ضعيفتر است از اين ضعيف ناتوان. پس بايد بترسد و حذر كند از اينكه چون غضب خود را بر او جارى سازد خداوند غضب خود را در دنيا و آخرت بر او جارى كند. و روايت شده است كه: «هيچ پادشاهى در بنى اسرائيل نبود مگر اينكه حكيمى دانشمند با او بود، كه وقتى غضبناك مى‏شد نوشته‏اى را به وى مى‏داد كه بر آن نوشته بود: بر زيردستان رحم كن و از مرگ بترس و به ياد آخرت باش، و چون آن پادشاه خشمگين مى‏شد آن را مى‏خواند و غضب او فرو مى‏نشست.» و در يكى از كتابهاى آسمانى آمده است: «اى فرزند آدم هنگام خشمت مرا ياد كن تا هنگام خشمم تورا ياد كنم، و تورا با آنها كه نابودشان مى‏كنم نابود نكنم.»«» (دهم) اينكه متذكّر باشد كه ممكن است آن ضعيفى كه مورد خشم اوست روزى قوى شود و در صدد انتقام برآيد و زبان سرزنش و شماتت بگشايد و به جان و مال و اهل و عرض وى آسيب رساند.
(يازدهم) اينكه درباره سبب و انگيزه‏اى كه او را به غيظ و غضب مى‏خواند بينديشد. پس اگر آن انگيزه بيم از ذلّت و خوارى و موصوف شدن به عجز و ناتوانى و كوچكى نفس در نزد مردم است، بايد متوجّه باشد كه بردبارى و فرو خوردن خشم و دفع غضب از نفس نشانه ذلّت و خوارى نيست و از ضعف و كوچكى نفس ناشى نمى‏شود، بلكه از آثار قوّت نفس و شجاعت انسان است. و اضداد آن
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 359
از نقص و ضعف و ناتوانى نفس پديد مى‏آيد. بنابراين دفع خشم از خود در واقع او را از بزرگى نفس خارج نمى‏كند، و بر فرض اينكه در نظر جاهلان مردم چنين باشد نبايد به آن اعتنا كند، و به ياد آورد كه اتّصاف به ذلّت و كوچكى نزد بعضى از اراذل و نابخردان بهتر است از خوارى روز قيامت و رسوائى در پيشگاه خداى بزرگ.
و اگر انگيزه آن، ترس از اين است كه چيز محبوبى از دستش برود، بايد بداند كه آنچه از بيم فقدانش خشمگين مى‏شود يا براى هر كسى ضرورى است، مانند خوراك و پوشاك و مسكن و تندرستى، كه اين‏ها همان است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم درباره آنها فرموده:
«من أصبح آمنا في سربه، معافى في بدنه، و له قوت يومه، فكأنّما خيّرت له الدّنيا بحذافيرها».
«هر كه صبحگاه برخيزد در حالى كه داراى امنيّت و تن سالم و قوت روز خويش باشد گوئى سراسر دنيا از آن اوست». يا براى هر كسى غير ضرورى است مانند جاه و منصب و اموال زائد. يا براى بعضى ضرورى است نه براى همه، مانند كتاب براى عالم و ابزار صناعات براى صنعتگران. و شكّى نيست كه آنچه ضرورى نيست شايستگى ندارد كه محبوب اهل بصيرت باشد، زيرا آدمى آنچه را كه در زندگى كنونى بدان محتاج نيست ناگزير در آينده از دست مى‏دهد، پس چرا عاقل آن را دوست بدارد و از فقدانش خشمگين شود، كه اگر اين را مى‏دانست البتّه براى فقدان اين گونه چيزها غضب نمى‏كرد.
امّا آنچه براى همه يا براى بعضى ضرورى است، اگر چه خشم و اندوه از فقدان آنها مقتضاى طبع آدمى از جهت شدّت احتياج به آنهاست، امّا عاقل وقتى تأمّل كند در مى‏يابد كه اگر به دست آوردن چيزهاى ضرورى كه از دست داده ممكن باشد بدون غيظ و غضب هم امكان دارد، و اگر ممكن نيست با غضب هم امكان ندارد. و به هر حال بعد از تأمّل مى‏فهمد كه غضب جز رنج و ناخوشى دنيوى و عقوبت اخروى ثمرى نخواهد داشت. و با درك اين مطلب ديگر غضب نخواهد كرد، و اگر خشمى برايش پيش آيد به آسانى آن را از خود مى‏راند.
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 360
(دوازدهم) اينكه بداند كه خدا دوست دارد كه بنده خشم نكند، و حبيب آنچه را كه محبوب مى‏خواهد البتّه اختيار مى‏كند، پس اگر بنده دوستدار خداست شدّت دوستى او به خدا بايد آتش خشم وى را فرو نشاند.
(سيزدهم) اينكه زشتى صورت و حركات خود هنگام غضب را به نظر آورد، از اين راه كه چهره و حركات ديگران را در حال غضب ياد آور شود.