سوء ظن به خالق و مخلوق
سوء ظنّ و بد دلى از نتايج جبن و ضعف نفس است، زيرا هر جبان ضعيف النّفسى هر فكر فاسدى را كه به خاطرش مىگذرد و به واهمهاش در مىآيد مىپذيرد و پى آن مىرود، و بد گمانى گاهى موجب بيم و اندوه مىشود، و از مهلكات بزرگ است، و خداى سبحان مىفرمايد:
«يا ايّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجتَنِبُوا كَثيرا مِن الظَّنِّ إنَّ بَعضَ الظَّنِّ إثْمٌ» 49: 12(حجرات 12) «اى كسانى كه ايمان داريد، از بسيارى گمانها بپرهيزيد كه بعضى گمانها گناه است».
علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 341
و نيز فرمود:
«وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمْ الَّذى ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أرداكُمْ» 41: 23(فصلت 23) «اين گمان شما كه به خداى خود برديد شما را هلاك كرد».
و فرمود:
«وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوءِ وَ كُنْتُمْ قَوْما بُورا» 48: 12.(فتح 12) «و گمان بد برديد و گروهى هلاك زده شديد».
و امير مؤمنان عليه السّلام فرمود:«ضع أمر أخيك على أحسنه حتّى يأتيك ما يغلبك منه، و لا تظنّنّ بكلمة خرجت من أخيك سوعا و أنت تجد لها في الخير محملا».
«كار برادر دينى خود را به بهترين وجه و محمل توجيه و حمل كن تا بقدرى كه ظنّ غالب [از بدى او] براى تو پيدا شود، و از سخنى كه از [دهان] برادرت بيرون آيد تا وقتى كه مىتوانى محمل خوبى براى آن بيابى گمان بد مبر».
و بى شك كسى كه با گمان بد نسبت به ديگرى حكم مىكند شيطان او را وا مىدارد كه از او غيبت كند يا در بزرگداشت و احترام او بىاعتنائى و سستى نمايد و در اداى حقوق او كوتاهى كند، يا به ديده حقارت به او بنگرد و خود را از او بهتر بداند. و اين همه از مهلكات است. به علاوه، بدگمانى به مردم از لوازم پليدى و خبث باطن است، چنانكه خوش گمانى از نشانههاى سلامت و طهارت دل به شمار مىرود. پس هر كه نسبت به مردم سوء ظن داشته باشد و عيوب و لغزشهاى آنان را بجويد خبيث النّفس و بيمار دل است، و هر كه به مردم گمان نيك داشته باشد و عيوب آنان را بپوشاند پاكدل و خوش باطن است. بدين گونه مؤمن خوبيهاى برادر مؤمن خود را آشكار مىسازد و منافق بديهاى مسلمان را افشا مىكند، و از كوزه همان برون تراود كه در اوست.
و سرّ اينكه بدگمانى علامت خباثت و از اغواء شيطان است و در شرع از آن نهى شده اين است كه: اسرار قلوب را جز علام الغيوب نمىداند، و هيچ كس حقّ ندارد نسبت به ديگرى اعتقاد بد داشته باشد مگر اينكه بديش به نحو آشكار كه قابل تأويل به خير نباشد معلوم شود، زيرا در اين صورت نمىتواند به علم خود و آنچه
علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 342
به عيان ديده معتقد نباشد. و امّا چيزى را كه نديده و نشنيده و فقط از راهى كه نمىداند به دلش افتاده پس شيطان آن گمان را به دل او انداخته، و بايد آن را تكذيب كند، زيرا شيطان از هر فاسقى فاسقتر است. و خداوند مىفرمايد:
«إن جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَاءٍ فَتَبَيَّنُوا أنْ تُصيبُوا قَوْما بِجَهالَةٍ» 49: 6.
«اگر فاسقى شما را خبرى آورد بررسى و تحقيق كنيد مبادا گروهى را از روى جهالت آسيب زنيد».
بنابراين براى اهل ايمان جايز نيست كه شيطان لعين را در خبرى كه به دل افكنده، چنانچه قابل تأويل به خلاف آن باشد، تصديق كنند، اگر چه بعضى قرائن فساد همراه آن باشد. مثلا اگر عالمى را در خانه امير ظالمى ببينى گمان مبر كه به طمع مال حرام آنجا رفته، زيرا محتمل است كه رفتنش براى دادرسى و كمك مظلومى باشد. و اگر از دهان مسلمانى بوى شراب يا بى جزم نكنى كه شراب حرام آشاميده و حدّ بر او واجب شده، زيرا ممكن است آن را مضمضه كرده و ريخته باشد يا به جبر و قهر به كامش ريخته باشند. به هر حال سوء ظنّ مباح نيست مگر آن گونه كه در مورد اموال مسلمين مباح است، و آن مشاهده صريح يا قيام بيّنه (دليل روشن) و شهود است.
و اگر يك عادل به بدى مسلمانى خبر دهد واجب است در خبر او درنگ كنى، نه تصديق كنى و نه تكذيب، زيرا تكذيب عادل خيانت به اوست، يعنى گمان دروغ گفتن او خود سوء ظنّ است، و همچنين اگر ظنّ عداوت يا حسد برى كه اين گمان خود تهمت و به منزله ردّ شهادت اوست. و اگر او را تصديق نمائى به مسلمانى كه از او خبر داده شده خيانت كردهاى، زيرا به او گمان بد بردهاى، با اينكه احتمال مىرود كه آن عادل سهو كرده يا امر بر او مشتبه شده باشد به طورى كه در خبر خلاف واقع خود گناهكار و فاسق هم نباشد. و بالجمله: سزاوار نيست كه به يكى حسن ظن و به ديگرى سوء ظن داشته باشى، و بنا بر اين بايد كسى را كه به بدى ياد شده به همان حال سابق بنگرى و خبر بد را در پرده نگه دارى، زيرا دليلى قطعى يا حجّتى شرعى كه قبولش واجب باشد بر سوء حال او نيافتهاى، و خبر شخص عادل را بايد بر امكان سهو و اشتباه، كه در خبر دادن ممكن است پيش
علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 343
آيد، حمل كنى.
امّا مراد از سوء ظن اين است كه گمان بد را به دل راه دهى و نفس را به آن مايل كنى، لكن مجرّد گذشتن چيزى به خاطر بلكه شك كردن ظنّ بد نيست.
زيرا آنچه در آيات و أخبار از آن نهى شده ظن است، و ظن طرف راجح است است كه موجب ميل نفس به آن مىشود. و نشانههاى تمايز سوء ظن از مجرّد خطور امرى به دل اين است كه به واسطه سوء ظن تغييرى در دل از الفت و محبّت به كراهت و نفرت پيدا مىشود، و يا رفتار و معاشرت نسبت به گذشته تفاوت مىكند. و دليل اين بيان گفتار پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه فرمود:
«ثلاث في المؤمن لا تستحسن و له منهنّ مخرج، فمخرجه من سؤء الظّنّ ألا يحقّقه.»
«سه چيز است كه براى مؤمن پسنديده نيست ما دام كه براى او راه گريزى از آنها هست، راه گريز از سوء ظن اين است كه آن را به عمل در نياورد»، يعنى در دل به گمان خود معتقد نشود و به معرض عمل در نياورد، نه در قلب و نه در جوارح.
مطلب ديگر اين است كه چون سوء ظن از مهلكات است، شارع مقدّس براى اينكه نفوس مردم از سوء ظن مصون بماند از اينكه كسى خود را در معرض تهمت قرار دهد نهى كرده و فرموده است:«اتّقوا مواقع التّهم [1]»
«از مواضع و جاهاى تهمت بپرهيزيد». و امير مؤمنان عليه السّلام فرمود:«من عرّض نفسه للتّهمة فلا يلومنّ من أساء به الظّنّ»
«كسى كه خود را در معرض تهمت قرار دهد ملامت نكند كسى را كه به او بدگمان شود». و روايت است كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با همسر خود صفيّه دختر حيىّ بن اخطب [در بيرون خانه] سخن مىگفت، مردى از انصار بر حضرت گذشت. رسول خدا او را صدا زد و فرمود: اى فلان اين همسر من صفيّه است. وى عرض كرد: يا رسول اللّه مگر ما به تو جز گمان نيك مىبريم؟ فرمود: «شيطان همچون خون در آدمى جريان دارد، ترسيدم كه در تو نيز داخل شود». بنگر كه چگونه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر دين او شفقت دارد و آن را پاس
__________________________________________________
[1] مشهورتر اين است: «اتّقوا من مواضع التّهم».
علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 344
مىدارد، و چگونه به امّت خود طريق احتراز از تهمت را مىآموزد، تا آنجا كه حتّى عالم پارساى معروف به تقوى و ديندارى نپندارد كه مردم جز گمان نيك به او نمىبرند، و اين باعث خودستائى و غرور او نشود، زيرا آنچه درباره سرور و اشرف انبياء امكان دارد درباره ديگرى چگونه امكان ناپذير است، هر چند به درجه بالاى علم و ورع رسيده باشد. سرّ مطلب اين است كه: آدمى هر چند پارسا و عالم باشد مردم همه او را يكسان و به يك نظر نمىبينند، بلكه اگر بعضى او را به ديده رضا و احترام مىنگرند بعضى ديگر با چشم دشمنى و نفرت نگاه مىكنند:
و عين الرّضا عن كلّ عيب كليلة و لكنّ عين السّخط تبدى المساوياچشم رضا و دوستى از ديدن هر عيبى ضعيف و ناتوان است امّا چشم نفرت و دشمنى بديها را ظاهر مىكند و هر دشمن حسودى جز با چشم دشمنى نمىنگرد، خوبيها را مىپوشاند و بديها را جستجو مىكند، و هر آدم بدى به ديگران جز گمان بد نمىبرد، و هر معيوب رسوائى ديگران را عيبناك و رسوا مىخواهد و عيوبشان را در ميان مردم ظاهر مىكند، به دو جهت: يكى اينكه بلا و مصيبت وقتى شايع و عمومى شد بى اهمّيّت و عادى مىگردد و ديگر اينكه زبان مردم از او كوتاه مىشود. پس بر هر مؤمنى لازم است كه خود را از موضع تهمت دور نگه دارد تا مردم به او گمان بد نبرند، كه در اين صورت شريك گناه آنان خواهد بود، زيرا هر كه سبب معصيت ديگرى شود او هم در گناه با او شريك خواهد بود، و از اين رو خداى تعالى فرمود:
«وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوا بِغَيرِ عِلمٍ» 6: 108(انعام، 108) «[بتها و معبودهاى] كسانى را كه غير خدا را مىخوانند دشنام مدهيد كه از دشمنى و نادانى خدا را دشنام دهند».
و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «چگونه مىبينيد كسى را كه پدر و مادر خود را دشنام گويد؟ گفتند: آيا ممكن است كسى پدر و مادر خود را دشنام گويد؟ فرمود:
آرى پدر و مادر ديگرى را دشنام دهد تا او هم پدر و مادر او را دشنام دهد».
راه علاج سوء ظن، اين است كه - بعد از ملاحظه فساد آن و تذكّر شرافت
علماخلاقاسلامى ج : 2 ص : 345
ضدّش كه گمان نيك باشد - بايد مواظب باشى كه هر گمان بدى كه از مسلمانى به خاطر تو بگذرد آن را دنبال نكنى و دل خود را به آن شخص بد نسازى و رفتار خود را با او تغيير ندهى، و همان دلجوئى و گراميداشت و اعتماد پيشين را كم نكنى، بلكه در مراعات و اكرام و احترام او بيفزائى و براى او دعاى خير كنى، كه اين كار شيطان را مأيوس مىكند و از تو مىراند، و ديگر گمان بد را به خاطر تو نيفكند كه مبادا براى دفع آن به دعا و گرامىداشت بيشتر بپردازى. و اگر خطا و لغزشى از مسلمانى ديدى بايد او را در خلوت نصيحت كنى نه اينكه به غيبت و بدگوئى او پردازى، و بهنگام نصيحت و موعظه او شاد و مسرور مباش كه از عيب وى آگاهى، كه به او به ديده حقارت بنگرى، با اينكه او تورا به چشم تعظيم مىنگرد، بلكه بايد قصد تو نجات او از گناه باشد، و بايد از لغزش او محزون باشى چنانكه به عيب و نقص خود اندوهگين مىشوى، و بايد بيشتر دوست داشته باشى كه بدون نصيحت تو آن عيب را ترك كند تا با نصيحت تو، و هرگاه چنين كردى بين دو اجر و پاداش جمع كردهاى، اجر نصيحت و پاداش اندوه بر مصيبت او و اجر كمك به آخرت او.
|