علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 315
فصل 10 عمل و طاعت به اميد برتر است از عمل و طاعت از ترس‏
عمل حاصل از اميد برتر است از عمل حاصل از بيم. زيرا نزديكترين بندگان به خدا كسى است كه او را بيشتر دوست داشته باشد، و دوستى اميد را در دل افزون مى‏كند. و خوف و رجاء را به دو فردى تشبيه كرده‏اند كه يكى از ترس از عقاب و ديگرى به اميد عطا خدمت مى‏كند، از اين جهت خداوند مردمى را كه به خدا بدگمانند سرزنش كرده، و فرموده است:
«وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذى ظَنَنتُمْ بِرَبِّكُمْ أرْداكُمْ» 41: 23.(فصلت 23) «اين گمان شما كه به پروردگار خود مى‏برديد شما را هلاك كرد».
و نيز فرمود:«وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوءِ وَ كُنْتُمْ قَوْما بُورا». 48: 12(فتح 12) «گمان بد كرديد و گروهى هلاك زده شديد».
و چنانكه گفته شد رواياتى درباره اميد و خوش گمانى رسيده است و در خبر است كه: «خداى تعالى به داود وحى فرستاد كه: مرا و دوستدار مرا دوست دار و مردم را دوست من كن. عرض كرد: خداوندا چگونه مردم را دوست تو كنم؟ فرمود: مرا به نيكوئى و بخشندگى ياد كن، و نعمتها و احسان مرا به يادشان بياور، كه آنان جز خوبى از من نشناسند». و يكى از بزرگان را - كه راههاى اميدوارى به خدا را براى مردم بسيار ياد مى‏كرد - در خواب ديدند، گفت: «مرا در پيشگاه خدا به پاداشتند، فرمود: چه تو را واداشت كه چنين كنى؟ گفتم: خواستم دوستى تو را
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 316
در دل آفريدگانت جاى دهم، خداوند فرمود: تو را آمرزيدم».
به علاوه، صفت رجاء براى بنده از نظر سرچشمه و خاستگاه از صفت خوف برتر است، زيرا آبخور رجاء از درياى رحمت است و آبخور خوف از درياى غضب است. و كسى كه ملاحظه صفات مقتضى لطف و رحمت را بنمايد محبّت در او بيشتر مى‏شود، و مقامى از محبّت الهى برتر نيست. امّا خوف به سبب توجّه و التفات به صفاتى است كه مقتضى غضب است، و از آن محبّتى چندان كه با رجاء آميخته است حاصل نمى‏شود. بلى، چون معاصى و غرور بر مردم غالب است، بخصوص بر مردم اين زمان، شايسته‏تر است كه خوف بر آنان غلبه داشته باشد، به شرط آنكه آنان را به نااميدى و قطع عمل نكشاند، بلكه ايشان را به عمل وادارد و شهوات را بر آنها تلخ و ناگوار سازد، و دلهاشان را از ميل و علاقه به خانه غرور بگسلاند، و آنان را به كناره‏گيرى از دنيا فرا خواند. پس با وجود غلبه معاصى بر طاعات شكّى نيست كه خوف شايسته‏تر است، مخصوصا كه آفات پنهانى: از شرك خفى، و نفاق، و ريا، و جز اين‏ها از اخلاق پليد در اكثر مردم موجود است، و محبّت شهوات و اندك مال فناپذير دنيوى در اندرونشان جاى گرفته و ريشه كرده است، و هول و هراس سكرات مرگ و تزلزل و اضطراب عقايد در آن لحظه امكان پذير است، و سختگيريهاى حساب و ردّ اعمال شايسته آنها به دلائل پنهان و نهان محتمل است، پس كسى كه حقايق اين امور را بشناسد، اگر ضعيف القلب و جبان باشد خوف او بيش از اميدش خواهد بود، و اگر قويدل و داراى معرفت كامل باشد بيم و اميدش برابر است. و اگر اميدواريش غلبه كند به سبب غرور و كوتاه‏انديشى است - چنانكه در بيشتر مردم مشاهده مى‏شود - و براى اين مردم غلبه خوف أصلح است، البتّه پيش از آنكه مشرف بر مرگ شده باشند. و امّا در وقت مردن اصلح به حال آنها اين است كه رجاء و خوش گمانى غالب باشد، زيرا خوف تازيانه عمل است و در آن هنگام وقت عمل سر آمده است و تاب تحمّل موجبات خوف را ندارد، زيرا خوف بند دل را مى‏گسلد و مرگ را زودرس مى‏سازد. و امّا نسيم اميد قلب وى را نيرو مى‏بخشد و دوستى خدا را كه به او اميدوار است در دلش افزون مى‏كند.
و بايد هر كسى با دوستى خدا از دنيا بيرون برود تا دوستدار لقاى او باشد،
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 317
و كسى كه شوق لقاء خدا داشته باشد خداوند نيز دوستدار لقاء او خواهد بود، كسى كه خدا و لقاء او را دوست داشته باشد و بداند كه خداوند نيز لقاء او را دوست دارد، مشتاق خداى تعالى است و شاد و فرحناك از دنيا مى‏رود، زيرا كسى كه نزد محبوب خود مى‏رود شاديش بقدر دوستيش بزرگ است، كسى كه از محبوب خود مفارقت كند رنج و عذابش شدّت مى‏گيرد، پس اگر به هنگام مرگ دوستى اهل و فرزند و مال بر دلش غالب و چيره باشد همه محبوبهاى او در دنيا خواهد بود و بهشت او همين دنياست. زيرا كه بهشت جائى است كه همه آنچه آدمى دوست دارد در آنجا باشد، و در نتيجه مرگ براى او به منزله خروج از بهشت و حائل بين او و مشتهيات و خواسته‏هاى اوست. و اين نخستين مصيبتى است كه دوستدار دنيا با آن روبروست، علاوه بر آنچه بعد از مرگ به او خواهد رسيد و عذابها و خواريها و غل و زنجيرهائى كه خداوند براى او آماده كرده است.
و امّا اگر غير از خدا و جز معرفت و محبّت و انس او محبوبى نداشته باشد و دنيا و علائق آن را موجب دل مشغولى و مانع از محبوب بداند، دنيا براى او حكم زندان خواهد داشت. زيرا زندان جائى است كه مانع از رسيدن به محبوب است. و مرگ او رهائى از زندان و رسيدن به محبوب خواهد بود. و حال كسى كه از زندان آزاد شده و بين او و محبوبش جدائى نيست آشكار است، و اين نخستين شادمانى و بهجتى است كه به دوستدار خدا مى‏رسد، تا نوبت رسد به نعمتهائى كه خداوند براى او ذخيره كرده كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و به دل بشرى خطور نكرده است.