علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 280
فصل 5 (خوف اگر از حد بگذرد مذموم است)
آنچه در مدح و ستايش خوف گفته شد در وقتى است كه از حدّ تجاوز نكند و اگر از حدّ بگذرد مذموم و ناپسند است و بيان مطلب اين است كه: خوف از خدا حكم تازيانه‏اى دارد كه بندگان را به مواظبت بر علم و عمل مى‏راند تا به وسيله اين دو به رتبه قرب الهى و لذّت محبّت و انس به او نائل شوند. و همان‏گونه كه تازيانه‏اى كه چهارپايان را به آن مى‏رانند و كودك را به آن تأديب مى‏كنند حدّى دارد و نبايد از اعتدال بيرون رود، كه كمتر از اندازه در راندن و تأديب سودمند نيست و بيش از اندازه به هلاك مركب و كودك مى‏انجامد و مذموم و ناپسند است همچنين خوف كه تازيانه خدا براى كشاندن بندگان است حدّى در اعتدال دارد و آن قدرى است كه آدمى را به مطلوب برساند، پس اگر از آن حدّ كمتر باشد كم فايده يا بيفايده است و مانند چوب بسيار باريكى است كه به مركب نيرومندى بزنند و بنا بر اين او را به مقصد نمى‏راند. و مثل اين خوف مانند رقّت و نرم دلى زنان بهنگام شنيدن سخن اندوهبارى است كه موجب گريه آنان مى‏شود و تا سخن قطع شد به حالت اوّل خود بر مى‏گردند. يا مثل خوف بعضى از مردم بهنگام مشاهده چيز هولناكى است كه به محض اينكه از حسّ و نظر غايب شد دل به غفلت باز مى‏گردد. و اين خوف كم فايده و بلكه بيفايده است. خوفى كه در اعضاء و جوارح انسان تأثير نكند به اينكه آنها را از معاصى باز دارد و به طاعات مقيّد سازد در حكم
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 281
حديث نفس و خيال و خاطرى است كه سزاوار نام خوف نيست. و اگر مفرط و زياده از حدّ باشد بسا كه منجر به نااميدى از رحمت خدا شود و اين گمراهى است:
«وَ مَنْ يَقْنَطُ مِن رَحْمَة رَبِّهِ الا الضّالّونَ» 15: 56(حجر، 56).
«جز گمراهان چه كسى از رحمت پروردگار خود نوميد مى‏شود؟» يا به يأس مى‏انجامد كه يأس از لطف و رحمت خدا كفر است:
«لا يَيأَسُ مِنْ رَوحِ اللَّهِ الا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ» 12: 87(يوسف، 87).
«از رحمت خدا جز گروه كافران نوميد نمى‏شوند».
و شكّى نيست كه خوفى كه به يأس و نااميدى برسد آدمى را از عمل باز مى‏دارد زيرا نشاط خاطر را كه انگيزه عمل است از ميان مى‏برد و كسالت را كه مانع از عمل است پديد مى‏آورد. و چنين خوفى محض فساد و نقص و عين قصور و خسران است. و در نظر عقل و شرع مطلقا هيچ رجحانى ندارد. زيرا هر خوفى در حقيقت نقص است چون ناشى از عجز و ناتوانى و بيچارگى است، از آن رو كه متعرّض محذورى است كه دفع آن براى او ممكن نيست. و به علاوه با جهل همراه است زيرا از سرانجام كار بى‏خبر است، كه اگر علم داشت ترسان نبود و خوف - چنانكه گفته شد - در مورد چيزى است كه مشكوك باشد. پس بعضى از موارد خوف كمال است در حالى كه در موارد بيشتر نقص است. و به اعتبار اينكه از معاصى باز مى‏دارد و به ورع و تقوى و مجاهده و ذكر و عبادت و ديگر اسباب قرب و انس به خدا رهنمون مى‏شود كمال است ولى اگر به آنها رهنمون نشود في نفسه نقص است نه كمال، زيرا كمال حقيقى و في نفسه آن است كه خداى تعالى را بتوان به آن وصف كرد مانند علم و قدرت و امثال اين‏ها، و آنچه وصف او به آن روا نباشد فى ذاته كمال نيست. و ممكن است به طور نسبى و نظر به بعضى از فوايد آن پسنديده باشد. بنابراين هر خوفى كه اين فوائد بر آن مترتّب نشود به سبب آنكه افراط است مذموم خواهد بود، و چه بسا موجب مرگ يا بيمارى يا اختلال عقل گردد، و اين مانند آن است كه براى تأديب كودكى را چنان بزنند كه بميرد يا چارپائى را هلاك كنند يا عضوى از آن را بشكنند.
و در شرع رجا و اميد مورد ستايش قرار گرفته و مردم به آن مكلّف شده‏اند
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 282
تا به وسيله آن خود را از صدمه خوف كه منجر به يأس و نااميدى يا يكى از زيانهاى مذكور مى‏شود نگاه دارند. پس خوف پسنديده آن است كه آدمى را با حفظ حيات و تندرستى و سلامت عقل به عمل رهنمون شود. و اگر از حدّ بگذرد مرضى است كه بايد آن را علاج كرد. يكى از مشايخ عرفا به مريدان رياضت كش خود كه روزهائى گرسنه مانده بودند گفت: «عقل خود را حفظ كنيد، كه خداى تعالى را ولىّ ناقص العقل نخواهد بود». و معناى اين گفتار كه «هر كه از خوف خداى تعالى بميرد شهيد است» اين است كه مرگ او اگر به وسيله خوف باشد برتر است از مرگ بدون خوف، نه اينكه از حياتى كه در طاعت خدا و تحصيل معارف صرف شود بهتر است. زيرا كسى كه در درجات معارف و طاعات در حال ترقّى و تكامل است در هر لحظه ثواب شهيد دارد. پس برترين سعادت عمر دراز در تحصيل علم و عمل است، و هر چه به عمر يا عقل يا سلامت آسيب برساند خسران و نقصان است.