علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 272
فصل 4 (خوف از خدا برترين فضيلت است)
خوف از خدا مرتبه‏اى از مراتب دين و مقامى از مقامات اهل يقين و افضل فضائل نفسانى است. زيرا فضيلت هر صفتى به قدر كمكى است كه به سعادت مى‏كند، و هيچ سعادتى مانند سعادت لقاء خدا و قرب او نيست، و اين سعادت حاصل نمى‏شود مگر به تحصيل محبّت و انس با خدا، و محبّت و انس به خدا به دست نمى‏آيد مگر با معرفت، و معرفت حاصل نمى‏گردد مگر به ادامه فكر، و انس متحقّق نمى‏شود مگر به محبّت و تداوم ذكر. و مواظبت بر فكر و ذكر ميسّر نشود مگر به ريشه كن كردن دنيادوستى از قلب، و محبّت دنيا ريشه كن نگردد مگر با سركوب كردن لذّتها و شهوتها. و نيرومندترين وسيله براى سركوبى شهوت آتش خوف الهى است، و اين خوف آتش سوزنده شهوات است. در اين صورت فضيلت آن به قدرى است كه شهوات را بسوزاند و انسان را از معاصى باز دارد و بر طاعات برانگيزد، و اين امر با اختلاف درجات خوف مختلف مى‏شود - چنانكه گذشت.
و گفته‏اند: كسى كه به خدا انس دارد و حق مالك دل اوست، و به مقام رضا رسيده است، و بيننده جمال حقّ است: براى او خوفى باقى نمى‏ماند، بلكه خوفش به امن مبدّل مى‏شود، چنانكه قول خداى سبحان بر آن دلالت دارد:
«أولئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ» 6: 82(انعام، 82)
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 273
«ايمنى خاصّ ايشان است و آنان هدايت يافتگانند».
زيرا به آينده توجّه و التفاتى ندارد، و از مكروهى ناراحت نيست و به محبوبى ميل و رغبت نشان نمى‏دهد، پس بيم و اميدى ندارد، بلكه حالش برتر از اين دو خواهد گرديد. بلى، وى از خشيت - يعنى ترس از خدا و از عظمت و هيبت او - خالى نخواهد بود. و هرگاه به نظر وحدت متجلّى گشت ديگر اثرى از خشيت نيز در او نخواهد ماند. زيرا خشيت از لوازم كثرت است كه آن هم از ميان رفته. و از اين رو گفته‏اند: «خوف پرده‏اى است بين خدا و بنده». و همچنين گفته‏اند: «اگر حقّ بر دلها و درونها ظهور و تجلّى كند ديگر جائى در آن براى خوف و رجا نخواهد ماند». و نيز گفته‏اند. «محبّ عاشق اگر دلش بهنگام ديدار محبوب به خوف فراق مشغول باشد اين براى او نقصى است در دوام شهود، كه بالاترين مقام است».
و تو آگاهى كه ما را به اين اقوال التفاتى نيست، پس به مقصد خودمان كه بيان فضيلت خوف است باز مى‏گرديم و مى‏گوئيم: آيات و أخبارى كه بر آن دلالت دارد بسيار است، و خداوند براى اهل خوف علم و هدايت و رضوان و رحمت را كه مجمع مقامات بهشتيان است جمع كرده و فرموده:
«إنّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» 35: 28(فاطر، 28) «از بندگان خدا فقط دانايان از او بيم دارند».
و نيز فرموده:
«هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ هُمْ لِرَبَّهِمْ يَرهَبُونَ» 7: 154(اعراف، 154) «هدايت و رحمت براى كسانى كه از پروردگار خود مى‏ترسند».
و فرمود:
«رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِىَ رَبَّهُ» 98: 8(بينه، 8) «خدا از ايشان خشنود است و آنها از خدا خشنودند و اين مرتبه خاصّ كسى است كه از پروردگار خود ترسان است».
و بسيارى از آيات تصريح مى‏كند كه خوف از لوازم ايمان است، مانند اين قول خداى تعالى:
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 274
«إنَّمَا الْمُؤمِنُونَ الَّذينَ إذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» 8: 2(انفال، 2) «مؤمنان تنها آن كسانند كه چون خدا ياد شود دلهاشان ترسان و لرزان گردد».
و مى‏فرمايد:
«وَ خافُونِ إنْ كُنْتُمْ مُؤمِنينَ» 3: 175(آل عمران، 175) «اگر واقعا مؤمنيد از من بترسيد».
و اهل خوف را در اين قول خود ستايش فرموده است:
«سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخشى‏» 87: 10(أعلى، 10) «كسى كه خدا ترس باشد پند خواهد پذيرفت».
و به آنان وعده بهشت داده و فرمود:
«وَ أمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبَّهِ وَ نَهىَ النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏ فَانَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأوى‏» 79: 40 - 41(نازعات، 40 و 41) «و امّا هر كه از (ايستادن در پيشگاه يا از جلال و عظمت) پروردگارش ترسيد و خويشتن را از هوس باز داشت (يا نفس را از خواهشهايش منع كرد) بهشت جايگاه اوست».
و نيز فرمود:
«وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ» 55: 46(الرحمن، 46) «و براى كسى كه از مقام پروردگار خويش بترسد دو بهشت است».
و در خبر قدسى وارد شده است كه:
«و عزّتى لا أجمع على عبدى خوفين و لا أجمع له أمنين، فإذا أمننى فى الدّنيا أخفنه يوم القيامة، و إذا خافنى في الدّنيا أمنته يوم القيامة».
«به عزّتم سوگند كه بر بنده خودم دو ترس جمع نمى‏كنم و براى او دو امن قرار نمى‏دهم. پس اگر در دنيا از من ايمن باشد در روز قيامت او را خواهم ترسانيد و اگر در دنيا از من بترسد در روز قيامت او را ايمن خواهم ساخت».
و پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:«رأس الحكمة مخافة اللّه،»
«اساس حكمت
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 275
ترس از خداست». و نيز فرمود:
«من خاف اللّه أخاف اللّه منه كلّ شي‏ء، و من لم يخف اللّه أخافه اللّه من كلّ شي‏ء»«».
«هر كه از خدا بترسد خدا همه چيز را از او بترساند، و هر كه از خدا نترسد خدا او را از همه چيز بترساند». و به ابن مسعود فرمود: «اگر مى‏خواهى مرا [در قيامت‏] ملاقات كنى بعد از من خوف خود را [از خدا] بيشتر كن» و نيز فرمود:
«أتمّكم عقلا أشدّكم للّه خوفا». «كاملترين شما در عقل كسى است كه خوفش از خدا بيشتر باشد».
و از ليث بن أبي سليم منقول است كه گفت: «از مردى از انصار شنيدم كه مى‏گفت: روزى بسيار گرم در خدمت رسول خدا در سايه درختى نشسته بوديم كه مردى آمد و جامه از تن خود كند و خود را بر شنهاى تفتيده افكند و مى‏غلطيد، گاهى پشت و گاهى شكم و گاهى چهره خود را بر آن ريگها مى‏ماليد و مى‏گفت:
اى نفس بچش كه عذاب خدا از آنچه با تو كردم شديدتر است، و رسول خدا به او مى‏نگريست. آنگاه چون جامه خود را پوشيد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با دست به وى اشاره كرد و او را فرا خواند و فرمود: اى بنده خدا كارى از تو ديدم كه از هيچ يك از مردم نديدم، چه چيز تورا بر اين كار واداشت؟ عرض كرد: خوف خدا. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: از خدا چنانكه بايد ترسيدى و پروردگارت با اهل آسمان به تو مباهات نمود. آنگاه به اصحاب فرمود: اى حاضران نزديك اين مرد رويد تا براى شما دعا كند. نزديك شدند و وى همه را دعا كرد و گفت: خداوندا هدايت را فرا راه ما دار، و تقوى را ره توشه ما كن، و بهشت را سرانجام ما قرار ده».
و پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:
«ما من مؤمن يخرج من عينيه دمعة، و إن كانت مثل رأس الذّباب من خشية اللّه، ثمّ يصيب شيئا من حرّ وجهه، إلا حرّمه اللّه على النّار»
«هيچ مؤمنى نيست كه از چشم او از خوف خدا اشكى بيرون آيد و به
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 276
گونه چهره‏اش برسد، اگر چه به قدر سر مگسى باشد، مگر آنكه خدا آن چهره را بر آتش دوزخ حرام كند».
و فرمود:«إذا اقشعرّ قلب المؤمن من خشية اللّه تحاتّت عنه خطاياه كما يتحات من الشّجر و رقها.»
«چون دل مؤمن از ترس خدا بلرزد خطاهاى او مانند برگ درخت فرو ريزد.» و نيز فرمود:
«لا يلج النّار أحد بكى من خشية اللّه حتّى يعود اللّبن في الضّرع.»
«كسى كه از خوف خدا بگريد داخل جهنّم نمى‏شود مگر اينكه شير دوشيده به پستان باز گردد».
و امام سجّاد عليه السّلام در دعائى چنين مى‏گويد:«سبحانك عجبا لمن عرفك كيف لا يخافك».
«منزّهى تو اى خدا شگفتا از كسى كه تورا مى‏شناسد چگونه از تو نمى‏ترسد.» و امام باقر عليه السّلام فرمود: «امير المؤمنين عليه السّلام نماز صبح را در عراق با مردم گزارد و بعد از نماز آنها را موعظه فرمود و گريست و مردم را از خوف خدا گريانيد سپس فرمود: به خدا سوگند كه در زمان دوستم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله گروهى را مى‏ديدم كه صبح را شام مى‏كردند در حالى كه ژوليده مو و غبار آلود و گرسنه بودند و پيشانيشان چون زانوى شتر پينه بسته شبها را در قيام و سجود براى پروردگارشان به سر مى‏بردند، گاهى بر پا ايستاده و زمانى به سجده مى‏رفتند، با پروردگار خويش براى رهائى از آتش دوزخ مناجات مى‏كردند، به خدا قسم كه با اين همه مى‏ديدم كه خائف و ترسان بودند»، و در روايت ديگر: «گويا صداى شعله‏هاى آتش جهنّم در گوشهاشان بود، و چون نام خدا در نزدشان ياد مى‏شد مانند شاخه‏هاى درخت مى‏لرزيدند كه گويا شب را به غفلت گذرانده‏اند». سپس امام باقر عليه السّلام فرمود:
«ديگر كسى آن حضرت را تا هنگام مفارقت از دنيا خندان نديد.» و امام صادق عليه السّلام فرمود:
«من عرف اللّه خاف اللّه، و من خاف اللّه سخت نفسه عن الدّنيا.»
«هر كه خدا را شناسد از او بترسد، و هر كه از خدا بترسد دل از دنيا بر كند».
و فرمود:«إنّ من العبادة شدّة الخوف من اللّه تعالى، يقول اللّه:«إنّما يخشى اللّه‏
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 277
من عباده العلماء» 35: 28و قال:
«فَلا تَخْشَوُ النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ» 5: 44(مائده، 44) و قال:
«وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا» 65: 2
(طلاق، 2) «همانا قسمتى از عبادت ترس از خداى تعالى است، خدا مى‏فرمايد: فقط دانايان از خدا مى‏ترسند. و فرمود: از مردم نترسيد و از من بترسيد. و فرمود: و هر كه از خدا بترسد برايش راه نجاتى قرار دهد».
و همان امام فرمود:«إنّ حبّ الشّرف و الذّكر لا يكونان في قلب الخائف الرّاهب.»
«جاه طلبى و شهرت‏دوستى در دل بيمناك و ترسان نباشد». و نيز فرمود:
«المؤمن بين مخافتين: ذنب قد مضى ما يدرى ما صنع اللّه فيه، و عمر قد بقى لا يدرى ما يكتسب فيه من المهالك، فهو لا يصبح إلا خائفا و لا يُصلحه إلا الخوف.»
«مؤمن ميان دو ترس قرار دارد: گناهى كه كرده و نمى‏داند خدا درباره او چه خواهد كرد، و عمر باقى مانده كه نمى‏داند از مهلكه‏ها [گناهانى كه مايه هلاك است‏] چه مرتكب خواهد شد. پس هميشه ترسان است و همين ترس او را اصلاح مى‏كند.» و فرمود:
«خف اللّه كانّك تراه، و إن كنت لا تراه فإنّه يراك، و إن كنت ترى أنّه لا يراك فقد كفرت، و إن كنت تعلم أنّه يراك ثمّ برزت له بالمعصيّة فقد جعلته من أهون النّاظرين إليك.»
«از خدا چنان بترس كه گويا او را مى‏بينى، و اگر تو او را نمى‏بينى او تورا مى‏بيند، و اگر معتقد باشى كه او تورا نمى‏بيند كافرى، و اگر بدانى كه او تورا مى‏بيند و آنگاه نافرمانى او آشكار كنى پس او را كمترين بينندگان خود پنداشته‏اى».
و فرمود:«لا يكون المؤمن مؤمنا حتّى يكون خائفا راجيا، و لا يكون خائفا راجيا حتّى يكون عاملا لما يخاف و يرجو.»
«مؤمن مؤمن نباشد مگر آنكه ترسان و اميدوار باشد، و ترسان و اميدوار نباشد مگر آنكه براى آنچه مى‏ترسد و اميدوار است عمل كند.»
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 278
و نيز فرمود:«ممّا حفظ من خطب النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أنّه قال: ايّها النّاس إنّ لكم مما لم فانتهوا إلى معالمكم، و إنّ لكم نهاية فانتبوا إلى نهايتكم، ألا إنّ المؤمن يعمل بين مخافتين: بين أجل قد مضى لا يدرى ما اللّه صانع فيه، و بين أجل قد بقى لا يدرى ما اللّه قاض فيه، فليأخذ العبد المؤمن من نفسه لنفسه و من دنياه لآخرته، و في الشّبيبه قبل الكبر، و في الحياة قبل الممات، فو الذي نفس محمد بيده ما بعد الدّنيا من مستعتب و ما بعدها من دار إلا الجنّة و النّار.»
«از خطبه‏هاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه حفظ شده اين است كه فرمود: اى مردم شما را نشانه‏هائى است [از قرآن و سنّت‏] به آنها برسيد و شما را پايانى است به آن برسيد. همانا مؤمن بين دو ترس عمل مى‏كند: بين مدّتى كه از عمرش گذشته و نمى‏داند خدا با او چه خواهد كرد و بين زمانى كه از عمرش باقى مانده و نمى‏داند خدا درباره او چه حكم مى‏كند. پس بنده مؤمن بايد از [عمر] خود براى خود و از دنيا براى آخرت خود و در جوانى پيش از پيرى و در زندگى قبل از مرگ توشه گيرد. سوگند به آن كه جان محمّد در دست اوست بعد از دنيا عذر خواهى و توبه ممكن نيست و خانه‏اى جز بهشت و دوزخ نخواهد بود».
و أخبارى كه در برترى و ستايش علم و تقوى و ورع و گريه و رجاء وارد شده دلالت بر فضيلت خوف دارد. زيرا همه اين‏ها يا سبب خوفند يا مسبّب و اثر آنند، تقوى و ورع حاصل و نتيجه خوفند و گريه ثمره و لازمه آن است و رجاء ملازم و همراه آن، زيرا تا كسى اميد به محبوبى نداشته باشد از فقدان و گذشتن آن ترسى ندارد، و اگر از فوت و فقدان آن نمى‏ترسيد آن را دوست نمى‏داشت.
پس بيم و اميد از يكديگر جدا نيستند، اگر چه ممكن است يكى بر ديگرى غالب شود. زيرا شرط آن دو اين است كه به چيز مشكوك تعلّق گيرند، چون امر معلوم مورد خوف و رجاء نيست. محبوبى كه مورد شك است فرض و تقدير وجودش به دل نشاط مى‏دهد و اميد همين است و فرض و تقدير عدمش دل را ناراحت مى‏كند و ترس همين است. و اين دو تقدير دو امر متقابلند. بلى، گاهى يكى از دو طرف شك
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 279
به سبب بعضى چيزها رجحان پيدا مى‏كند، و اين را ظنّ نامند و مقابل آن وهم است.
پس اگر به وجود محبوب ظنّ برود اميد قوّت مى‏گيرد و ترس و بيم نسبت به آن ضعيف مى‏شود و همچنين بالعكس. و به هر حال اين دو همراه و متلازمند، و از اين رو خداى سبحان مى‏فرمايد:
«وَ يدْعونَنا رَغَبا وَ رَهبا» 21: 90(انبياء، 10) «و با اميد و بيم ما را مى‏خوانند».
و نيز مى‏فرمايد:
«يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوفا وَ طَمَعا» 32: 16(سجده، 16) «پروردگار خود را با بيم و اميد مى‏خوانند».
و آشكار است كه آنچه بر فضيلت اين پنج صفت - علم، تقوى، ورع، گريه، اميد - دلالت دارد بر فضيلت خوف نيز دلالت مى‏كند. و همچنين آنچه در نكوهش امن از مكر خدا وارد شده است دلالت بر ستايش خوف دارد. زيرا خوف ضدّ آن است و نكوهش چيزى ستايش ضدّ آن است. و از آنچه دلالت بر فضيلت خوف دارد أخبار متواترى است كه از كثرت خوف ملائكه و انبياء و أئمّه هدى عليهم السّلام رسيده است، مانند خوف جبرائيل و ميكائيل و اسرافيل و حاملان عرش و ديگر فرشتگان، و مانند خوف پيامبر ما و إبراهيم و موسى و عيسى و داود و يحيى و ديگر پيامبران، و خوف امير مؤمنان و سيد ساجدان و ساير أئمه طاهرين عليهم السّلام و داستان خوف هر يك از ايشان در كتب اهل حديث مذكور و مسطور است و هر كه بخواهد به آنها مراجعه كند، و از خدا مى‏خواهيم كه ما را از خطا و لغزش نگه دارد و توفيق راستى و درستى در گفتار و كردار عطا فرمايد.