علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 268
فصل 3 (خوف چگونه و از چه پديد مى‏آيد)
بدان كه خوف پديد نمى‏آيد مگر از نگرانى و انتظار رسيدن ناملايم و مكروهى. و اين مكروه و ناملايم يا ذاتا مكروه و ناگوار است مانند آتش دوزخ يا از اين جهت كه به مكروه و ناگوار ذاتى مى‏انجامد مانند گناهانى كه به مكروه ذاتى در آخرت منجر مى‏شود. و هر شخص خائف و ترسانى ناچار يكى از اين دو قسم مكروه در خاطرش ممثّل و مجسّم مى‏گردد، و انتظار آن در دلش قوّت مى‏گيرد تا آنكه دل به سبب درك آن متألّم و دردناك مى‏شود، و حالات خائفان نسبت به اندازه تأثيرى كه مكروهات بر دلشان دارد مختلف است:
كسانى كه خوف مكروه ذاتى بر دلشان غالب است، يا خوفشان از سكرات (بيهوشيهاى) مرگ و شدّت آن و سؤال نكير و منكر و درشتى و خشونت آن است، يا از تصوّر ايستادن در پيشگاه پروردگار و هيبت آن و شرمسارى از كشف و آشكار شدن نهان و ضميرشان، يا از حساب و دقّت آن و صراط و باريكى و تيزى آن، يا از آتش دوزخ و هول و هراس عذابهاى دردناك جهنّم و غل و زنجير آن، يا از محرومى از سراى پر نعمت بهشت و دورى از وصال ملك جاودان و مملكت بى‏پايان، يا از نقصان درجات در مقام علّيّين و محروم ماندن از جوار مقرّبان، يا خوف از خداى سبحان يعنى از جلال و عظمت او و از دورى و فراق او و اين خوف برترين مرتبه خوف است، و آن خوف صاحبدلان عارف است از صفات الهى
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 269
كه در خور هيبت و خوف است و خوف عالمان به لذّت وصال و رنج دورى و فراق و آگاهان از سرّ گفتار الهى:
«وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» 3: 28(آل عمران، 28).
«خدا شما را از (نافرمانى) خود مى‏ترساند».
و همچنين:
«اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» 3: 102(آل عمران، 102).
«از خدا چنانكه شايسته ترس از اوست بترسيد».
و گفته‏اند كه اين خوف عبّاد و زهّاد و همه اهل عمل است.
و امّا كسانى كه خوف مكروه غير ذاتى بر دلشان غلبه كرده، يا ترسشان از مردن پيش از توبه است يا شكستن توبه، يا از سستى و تقصير در وفاء به حقوق الهى، يا عارى ماندن از حسناتى كه بتوان بر آن تكيه كرد و در ميان بندگان مايه عزّت است، يا انحراف از راه راست، يا پيروى از شهواتى كه به سبب عادت به آنها الفت پيدا شده، يا تبديل نرمى و رقّت قلب به قساوت و سنگدلى، يا از عواقب بد خيانت و دشمنى با مردم يا از اشتغال به غير خدا، يا پيشامدهاى ناگوار در بقيّه عمر، يا از سركشى هنگام رو آوردن نعمتها و غافلگير شدن و رسيدن عذاب الهى (به سبب ارتكاب معاصى) هنگام برخوردارى از نعمتهاى پى در پى، يا انكشاف و آشكار شدن طاعتهاى بد و فاسد و رياكارانه، يا فريفته شدن به دنيا و زيورهاى فانى و آرايش‏هاى ناپايدار آن، يا زود رسيدن و تعجيل عقوبت در دنيا و رسوائى علنى، يا از سوء خاتمه و سرانجام بد هنگام مرگ، يا از آنچه در ازل براى او مقدّر شده است. اين‏ها همه از موارد خوف عارفان است.
و هر يك از آنها فايده‏اى مخصوص دارد و آن عبارت است از احتراز از آنچه به خوف منتهى مى‏شود. پس كسى كه از عواقب بد عدم رعايت حقوق مردم مى‏ترسد سعى مى‏كند كه ذمّه خود را از آنها برى سازد، و خائف از استيلاء عادت مواظب است كه خود را از آن كنار بكشد، و خائف از اطّلاع خداوند بر باطن و ضمير او به پاكسازى دل خود از وسوسه‏ها مى‏پردازد، و به همين نحو درباره ديگر اقسام.
و بيشتر خوفى كه بر دل متّقين غالب است خوف سوء خاتمه است و اين
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 270
است كه دل عارفان از آن پاره پاره است. زيرا سرانجام بد سخت خطرناك است - چنانكه بيان آن خواهد آمد. امّا بالاترين اين اقسام كه بيش از همه دلالت بر كمال معرفت دارد خوف سابقه است، [كه خوف از روز ازل باشد]، زيرا خاتمه فرع بر سابقه است و خاتمه با به ميان آمدن و سپرى شدن اسباب بسيار بر سابقه مترتّب است. و لذا عارف مشهور خواجه عبد اللّه انصارى گفته است كه:
«مردم از روز آخر مى‏ترسند و من از روز اوّل». و خاتمه كار همان را آشكار مى‏كند كه قضاء الهى در امّ الكتاب (لوح محفوظ و علم الهى) به آن پيشى گرفته است.
و پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر سر منبر به آن اشاره فرموده است: دست خود را در حالى كه بسته بود بلند كرد و فرمود: «اى مردم آيا مى‏دانيد در دست من چيست؟» گفتند خدا و رسول داناترند. فرمود: «نامهاى اهل بهشت و نامهاى پدران و قبيله‏هاى آنان تا روز قيامت.» آنگاه دست چپ را بالا برد و فرمود: «آيا مى‏دانيد در دست چپ من چيست؟» باز گفتند: خدا و رسول داناترند، پس فرمود: «نامهاى اهل جهنّم و نامهاى پدران و قبايل آنها تا روز قيامت». سپس فرمود: «حكم خداست و حكم خدا عدل است».
«فَريقٌ فِى الجَنَّةِ وَ فَريقٌ فِى السَّعيرِ» 42: 7(شورى، 7) «گروهى در بهشتند و گروهى در دوزخ».
و نيز فرمود:«يسلك بالسّعيد في طريق الاشقياء حتّى يقول النّاس:
ما أشبهه بهم بل هو منهم، ثمّ تتداركه السّعادة. و قد يسلك بالشّقى في طريق السّعداء حتّى يقول النّاس: ما أشبهه بهم، بل هو منهم، ثمّ يتداركه الشّقاء. إنّ من كتبه اللّه سعيدا و إن لم يبق من الدّنيا إلا فواق ناقة ختم له بالسّعادة»«».
«گاهى سعد را در راه اشقيا ببرند تا آنجا كه مردم بگويند كه چه مشابه اهل شقاوت است بلكه از آنهاست ناگاه سعادت او را دريابد [و در گروه سعادتمندان
علم‏اخلاق‏اسلامى ج : 2 ص : 271
داخل شود]، و گاهى شقى را در راه سعادتمندان ببرند تا مردمان گويند كه چه مشابه اهل سعادت است بلكه از ايشان است ناگهان شقاوت او را دريابد، آن را كه خدا (در لوح محفوظ) سعادتمند نوشته است پايان كارش به سعادت انجامد اگر چه از دنيا فقط به اندازه دوشيدن ماده شترى باقى مانده باشد».