الگوى مصرف از نظر اسلام‏
مصرف، در فرهنگ اسلامى، الگوى متغيّرى دارد، كه با شرايط و موقعيّتهاى مختلف زمانى و مكانى، تعيين و تثبيت مى‏شود. به اين معنا كه وضعيّت انسان در محيط و شرايطى كه عموم آحاد جامعه از رفاه نسبى برخوردارند و نيازمنديهاى ضرورى همگان، به خوراك، پوشاك، مسكن و ... در حدّ قابل قبولى فراهم شده، با وضعيّت همين فرد، در محيطى كه فقر اقتصادى و مالى بر نظام عمومى و اجتماعى آن حاكم است و مردم در تأمين نيازهاى اوّليّه زندگى خود با مشكل و كمبود مواجهند، متفاوت است.
او در حالت اوّل، مى‏تواند، زمينه بهره‏مندى هر چه بهتر و بيشتر خود و خانواده‏اش را از نعمتهاى الهى فراهم سازد و سطح و وضع زندگى‏اش را از نظر كمّى و كيفى، تعالى و بهبود بخشد. «1» در اين وضعيّت، اگر انسان با وجود توانايى مالى، بر خود و خانواده‏اش سخت بگيرد، مورد نكوهش خواهد بود. بر عكس، در حالت دوم، شايسته است، آدمى در مصرف آنچه در اختيار دارد، به حدّاقلّ ضرورت اكتفا كرده، آنچه افزون بر نيازهاى اوّليّه‏اش در اختيار دارد، به همنوعان نيازمند خويش واگذار كند و به اين صورت در تحمّل شدايد زندگى با ايشان مشاركت و همدردى نمايد.نكته ديگر اين كه از ديدگاه اسلام، مشروعيّت مصرف، منوط به اين است كه انگيزه‏هايى كه انسان را به مصرف وامى‏دارد، مثبت و سازنده باشد. به عبارت واضحتر، اسلام مى‏كوشد، انسان را طورى تربيت كند كه آنچه از او سر مى‏زند، او را به كمال نهايى‏اش كه قرب الهى است، نزديكتر سازد و مصرف نيز از اين قاعده مستثنى‏ نيست.
اگر مصرف انسان، با انگيزه‏اى درست و تمايلى معقول و منطقى صورت بگيرد، موجب تكامل او مى‏شود و اگر با انگيزه‏اى غلط و منفى و مبتنى بر پندارهاى موهوم، از قبيل تفاخر، خوشگذرانى، تجمّل پرستى و افزون طلبى، چيزى را مصرف كند، سبب انحطاط و تباهى او مى‏گردد.از اين رو، رسول خدا صلّى‏اللّه‏عليه‏وآله در نصيحتى به ابى‏ذر غفارى به او توصيه مى‏كند كه پيش از انجام هر كار، از جمله مصرف خوردنيها، براى آن انگيزه‏اى معقول و منطقى بيابد و بر اساس آن انگيزه‏ها، به انجام عمل، مبادرت ورزد:
«يا أَباذَرٍّ! لِيَكُنْ لَكَ فى‏ كُلِّ شَىْ‏ءٍ نِيَّةٌ صالِحَةٌ حَتَّى فِى النَّوْمِ وَالْأَكْلِ» «2»
اى اباذر! بايد براى تو در هر چيز، نيّتى صالح باشد، حتّى در خوابيدن و خوردن.
اسلام، هرگونه مصرف ناشى از انگيزه‏هاى غلط و منفى را تحت عنوان كلّى «إسراف» قرار داده و مسلمانان را بشدّت از آن برحذر داشته است. در مباحث بعدى به طور مفصّل درباره اسراف و زيانهاى آن بحث خواهد شد.
همچنين در آيين مقدّس اسلام براى مصرف مواهب الهى توسّط بشر و ميزان و كيفيّت آن، معيارها و ضوابط روشنى تعيين فرموده كه پايبندى به اين ضوابط، سعادت فرد و جامعه را در دنيا و آخرت تضمين مى‏كند. برخى از اهمّ اين معيارها عبارتند از:
1- استفاده از طيّبات و حلال: جهان و آنچه در آن است براى استفاده انسان، آفريده شده و مصالح و نيازمنديهاى او در آفرينش اين جهان، لحاظ گرديده است. آيات فراوانى از قرآن كريم، مبيّن اين حقيقت‏اند كه انسان گُل سرسبد عالم هستى است و خداوند، همه موجودات اين جهان را به خاطر او آفريده و به خدمت وى گمارده است. از جمله، در آياتى مى‏فرمايد:
«اللَّهُ الَّذى‏ خَلَقَ السَّمواتِ وَالْارْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً، فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الَّثمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِىَ فِى الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْانْهارَ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ ءاتيكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ ...» «1»
خداوند، همان كسى است كه آسمانها و زمين را آفريد؛ و از آسمان، آبى نازل كرد و با آن ميوه‏ها- ى مختلف- را براى روزى شما- از زمين- بيرون آورد. و كشتيها را مسخّر شما گردانيد، تا بر صفحه دريا به فرمان او حركت كنند؛ و نهرها را- نيز- مسخّر شما نمود و خورشيد و ماه را كه- با برنامه منظّمى در كارند- به تسخير شما درآورد و شب و روز را نيز مسخّر شما ساخت و از هر چيزى كه از او خواستيد به شما داد ....
از ديدگاه قرآن، علّت آفرينش جهان اين است كه انسان، از اين طبيعت رام و منقاد، در جهت تأمين نيازمنديهايش بهره گيرد:
«هُوَ الَّذى‏ جَعَلَ لَكُمُ الْارْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فى‏ مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ ...» «2»
او كسى است كه زمين را براى شما رام كرد، بر شانه‏هاى آن راه برويد و از روزيهاى خداوند بخوريد ....
علاوه بر اين، حكمت و لطف الهى اقتضا كرده و مصالح بشرى نيز ايجاب نموده كه خداوند مهربان، بندگانش را در بهره‏گيرى از آفريده‏هايش به حال خود رها نكند و آنها را از مصرف آنچه به گونه‏اى براى جسم يا روحشان زيان‏آور است، منع نمايد و آنچه را كه تأمين كننده مصلحت و نيازهاى واقعى آنهاست و مى‏تواند زمينه‏ساز حركت تكاملى ايشان شود به آنان معرّفى كند.
قرآن كريم، آن دسته از مواهب و امكانات الهى را كه بشر مجاز به استفاده از آنهاست، و هر يك به نحوى در روند سير تكاملى او مفيد واقع مى‏شوند، «حلال» و «طيّب» خوانده و بارها، اجازه و دستور بهره‏گيرى از آنها را صادر فرموده است «1». به عنوان مثال در آيه‏اى چنين مى‏خوانيم:
«يَسْئَلُونَكَ ماذا احِلَّ لَهُمْ قُلْ احِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتِ ...» «2»
از تو مى‏پرسند، چه چيزهايى براى آنها حلال شده است؟ بگو: «آنچه پاكيزه است براى شما حلال گرديده ...»
و بعكس، آنچه را كه مصرف آن براى انسان زيان‏آور است و به نوعى او را از ادامه سير تكاملى‏اش باز مى‏دارد و يا در روند اين حركت، كندى و اخلال ايجاد مى‏كند، «خبيث» خوانده و مصرف آنها را براى پيروانش «حرام» كرده است. «3»
به عنوان مثال، قرآن كريم، در بيان ويژگيهاى رسول خدا صلى‏اللّه‏عليه‏وآله مى‏فرمايد:
«... الرَّسُولَ النَّبِىَّ الْامِّىَّ الَّذى‏ ... يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ ...» «1»
... پيامبرى «امّى» كه ... ناپاكيها را تحريم مى‏كند ....
مادامى كه انسان در مصرف مواهب الهى به اين بايدها و نبايدها گوش فرا دهد و خود را به رعايت آنها مقيّد كند، از نتايج سوء ناشى از مصارف حرام، ايمن خواهد ماند و حيات مادّى و معنوى خويش را قرين آسايش و نيك‏بختى خواهد ساخت.
ممكن است برخى گمان كنند، كه اگر انسان، از طريق نامشروع، مالى به دست نياورد و امور زندگى خود را از راه حرام تأمين نكند، معيشت او از طريق حلال، تأمين نخواهد شد، يا روزى حلال، نيازهاى زندگى او را تكافو نخواهد كرد.
اين پندارى نادرست است و ريشه در بدگمانى به خداوند دارد. خدايى كه روزى انسان را در رحم مادر تدارك ديده و پيش از تولّد او مناسبترين غذا را در پستان مادر، برايش فراهم آورده، و پس از آن نيز تا رسيدن به حدّ رشد و بلوغ عقلى و جسمى، پدر و مادر را وسيله تأمين نيازمنديهايش قرار داده، در مراحل بعدى زندگى نيز او را وانخواهد گذاشت و ممرّى حلال و منطقى براى تأمين روزى او مقرَّر خواهد فرمود.
وقتى در دوران جاهليّت، برخى از اعراب، از بيم قحطى و گرسنگى، فرزندان خود را مى‏كشتند، قرآن كريم در بيانى باز دارنده و تأكيدآميز به آنان اطمينان داد كه خداوند، روزى شما را تضمين مى‏كند:
«وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ ...» «2»
فرزندانتان را از ترس فقر و گرسنگى، نكشيد، ما به آنها و شما روزى مى‏دهيم.
با چنين ضمانت محكمى، هرگز شايسته نيست كه انسان به وعده الهى بى‏اعتمادى نشان دهد و براى تهيّه روزى خود به كارهاى حرام مبادرت ورزد، يا آنچه را خداوند براو حرام فرموده مصرف كند.آنچه انسان بايد همّ خود را بر آن مصروف دارد، كوشش و تلاش مثبت و سازنده در چارچوب موازين شرعى و رعايت حقوق اجتماعى است. آنهم در حدّ كفاف و تأمين نيازمنديها، به گونه‏اى كه بتواند در سايه اين تلاش به عبادت خداوند و كسب كمال معنوى بپردازد و به درگاه او تقرّب جويد.نگرشى اجمالى به زندگى پيشوايان بزرگوار اسلام، نشان مى‏دهد كه آن بزرگواران تا چه اندازه در هنگام مصرف نعمتهاى الهى، بر حلال بودن آنها، تأكيد و دقّت داشته‏اند.
روزى ام عبداللَّه خواهر شدّاد بن اوس، از اصحاب رسول خدا (ص)، ظرفى شير خدمت حضرت رسول فرستاد تا با آن روزه‏اش را افطار نمايد. حضرت آورنده شير را بازگردانده فرمود «برو سؤال كن، اين شير را از كجا آورده‏اى؟» امّ عبداللَّه پاسخ داد: «از گوسفندى دوشيده‏ام.» حضرت فرمود: «بپرس، گوسفند را از كجا آورده؟» ام عبداللَّه عرض كرد: «آن را از مال خودم خريده‏ام.» آنگاه، حضرت شير را نوشيد.
روز بعد، امّ عبداللَّه، خدمت پيامبر رسيد و عرض كرد: «اى رسول خدا! قدرى شير حضورتان تقديم كردم. چرا اين اندازه پرس و جو فرموديد؟» حضرت فرمود:
«بِذلِكَ أُمِرَتِ الرُّسُلُ قَبْلى‏ انْ لا تَأْكُلَ الَّا طَيِّباً وَ لا تَعْمَلَ إِلَّا صالِحاً» «1»
پيامبران پيش از من- نيز- مأمور شدند كه جز- حلال و- پاكيزه نخورند و جز عمل صالح، انجام ندهند. «2»
2- پرهيز از تجمّل و تجمّل‏گرايى: گرايش به جمال و زيبايى يكى از ابعاد اصلى روان آدمى است و انسان به مقتضاى فطرت الهى خويش، آن را مى‏پسندد. اسلام نيز به عنوان آيينى منطبق و هماهنگ با فطرت، اين حسّ اصيل را محترم شمرده و به شكلى مناسب، خواستار اشباع آن شده است. از نظر اسلام، استفاده از زيباييهاى طبيعت، پوشيدن لباس زيبا و متناسب، به كار بردنِ بوهاى خوش و امثال آن، نه تنها مجاز شمرده شده، بلكه به آن سفارش نيز شده است.
آيه‏اى از قرآن كريم، به بندگان خدا دستور مى‏دهد كه وقتى براى عبادت خداوند، خود را آماده مى‏كنند و عازم مساجد مى‏شوند، آراستگى و زيبايى ظاهر را از ياد نبرند و زينتهاى خود را با خود بردارند:
«يا بَنى‏ ادَمَ خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ ...» «1»
اى فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود برداريد ...
وقتى امام حسن مجتبى‏ عليه‏السلام به خاطر ظاهر زيبا و آراسته‏اش از سوى عدًه‏اى ناآگاه، مورد انتقاد قرار گرفت، در پاسخ به آنان فرمود:
«إِنَّ اللَّهَ جَميلٌ وَ يُحِبُّ الْجَمالَ ...» «2»
خداوند زيباست و زيبايى را دوست دارد.
تعبير فوق و دهها آيه و روايت ديگر از اين قبيل، همگى گواه اين حقيقت است كه اصل استفاده از زينتها و تجمّلات، از نظر اسلام، منعى ندارد و اگر غير از اين بود، دليلى نداشت كه خداوند، اين همه زيبايى را در جهان بيافريند و تمايل به زيبايى را در فطرت انسان قرار دهد. بنابراين آفرينش زيبايى و تمايل به آن دليل بر اين ا ست كه خالق زيباييها آن را دوست مى‏دارد.
در عين حال قرآن كريم از گروهى از مردم به نام «مُتْرَفين» نام مى‏برد و رفاه طلبى و تجمّل گرايى را از ويژگيهاى آنان مى‏شمارد. از جمله مشخّصاتى كه قرآن كريم براى «مُترَفين» بر مى‏شمارد، اين است كه: اينان پناهگاه محكم معنوى در زندگى ندارند و تمام توجّه خود را به لذّتهاى زودگذر و كاذب مادّى معطوف مى‏دارند و چون اين لذايذ، روح آنان را اشباع نمى‏كند، همواره درصدد تنوّع بخشيدن به لذّتها و تجمّل ظواهر زندگى خويش برمى‏آيند. خوى تنوّع طلب و تجمّل پرست آنان موجب مى‏شود كه از زير
بار مقرّرات الهى، شانه خالى كنند. اينان، نعمتها را از سوى خدا نمى‏دانند و در نتيجه خود را نيز ملزم به شكر او نمى‏بينند، در برابر خداوند، طغيان مى‏كنند و عصيان مى‏ورزند و پيامبران، معاد و ميزان را آشكارا انكار مى‏كنند. آيه‏اى از قرآن، مترفين را چنين توصيف مى‏كند:
«وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ، الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقآءِ الْاخِرَةِ وَ أَتْرَفْنهُمْ فِى الْحَيوةِ الدُّنْيا، ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ ...» «1»
اشرافيان خودخواه، از قوم او كه كافر شده و ديدار آخرت را تكذيب مى‏كردند و در زندگى دنيا به آنان ناز و نعمت داده بوديم، گفتند: «اين بشرى مثل شماست ...»
قرآن در جاى ديگرى، در توصيف اصحاب شمال مى‏فرمايد:
«وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ... إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفينَ وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظيمِ وَ كانُوا يَقُولُونَ أَئِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ» «2»
و اصحاب شمال (كسانى كه نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده مى‏شود) ... آنها پيش از اين در دنيا، مست و مغرور نعمتها و تجمّلات بودند و بر گناهان بزرگ اصرار مى‏ورزيدند و مى‏گفتند: «هنگامى كه ما مُرديم و خاك و استخوان شديم، آيا برانگيخته خواهيم شد؟.
در اينجا ممكن است، اين سؤال به ذهن خطور كند كه چطور اسلام، از سويى پيروان خود را به بهره‏گيرى از تجمّلات زندگى توصيه مى‏كند و از سوى ديگر تجمّل‏گرايان را اين چنين به باد انتقاد مى‏گيرد؟
در پاسخ به اين سؤال بايد گفت، اسلام با رفاه و تجمّل، مخالف نيست. ليكن افراط در آن را نيز نمى‏پسندد. متأسّفانه بسيارى از مردم در اين قبيل موارد، از حدّ اعتدال خارج مى‏شوند و در مصرف آلات تجمّلى، ساختن خانه‏هاى طاغوتى، پوشيدن لباسهاى فاخر و قيمتى، خوردن غذاهاى رنگارنگ، استفاده از اتومبيلهاى گران قيمت و ...، راه افراط رادر پيش مى‏گيرند. اسلام، استفاده از تجمّلات دنيوى را تا آنجا مجاز مى‏داند كه تكيه‏گاههاى معنوى جامعه، در اثر تجمّل‏گرايى، ويران نشود و مسلمانان در وراى بهره‏گيرى از زخارف دنيوى، منعم حقيقى خود را از ياد نبرند و از شكر نعمتهاى او غافل نشوند و نيز در اثر گرايش به تجمّلات، نسبت به حال ضعيفان و محرومان جامعه بى‏تفاوت نگردند. روش اسلام در برخورد با موضوع تجمّل، روشى موزون و معتدل است، كه نه جمود دارد و تمايلات زيبا پسندانه را در روح انسان در هم مى‏كوبد و نه بر اعمال مترفان و تجمّل پرستان، صحّه مى‏گذارد. بويژه در جوامعى كه در آن افراد محروم و بينوا وجود دارد، حتّى از زينتهاى معتدل نيز نهى مى‏كند.
روزى سفيان ثورى، امام صادق عليه‏السلام را در مسجد ملاقات كرد، در حالى كه حضرت، لباسى فاخر و گران قيمت پوشيده بود. سفيان با اين گمان كه فرصت خوبى براى ايراد گرفتن به امام (ع) به دست آورده و مى‏تواند، بدين وسيله، شخصيّت ايشان را زير سؤال ببرد، به امام (ع) نزديك شد و عرض كرد:
«اى فرزند رسول خدا!- صلى‏اللّه‏عليه‏واله- به خدا سوگند نه جدّت پيامبر (ص) اين گونه لباس مى‏پوشيد و نه على عليه‏السلام چنين بود! هيچ يك از پدران شما چنين شيوه‏اى در پوشيدن لباس نداشتند!
امام صادق عليه‏السلام، ضمن پاسخ مستدلّى فرمود:
«كانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فى‏ زَمانِ قَتْرٍ مُقْتِرٍ وَ كانَ يَأْخُذُ لِقَتْرِهِ وَ إِقْتارِهِ وَ إِنَّ الدُّنْيا بَعْدَ ذلِكَ أَرِخَتْ عَزاليها وَ أَحَقُّ بِها أَبْرارُها» ثُمَّ تَلا هذِهِ الْايَةَ: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ الَّتى‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ» «1» ...» «2»
رسول خدا صلى‏اللّه‏عليه‏وآله، در روزگار سختى و تنگدستى زندگى مى‏كرد و به مقتضاى فقر و تنگدستى‏اش مصرف مى‏نمود و پس از آن حضرت، روزگار به وسعت گراييد و سزاوارترين مردم، براى بهره‏گيرى از مواهب، نيكوكارانند. سپس، اين آيه را تلاوت فرمود: «بگو: چه‏كسى زينتهاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده و روزيهاى پاكيزه را حرام كرده است؟»
3- زهد: يكى ديگر از معيارهايى كه شايسته است، بر شيوه مصرفى انسان، حاكميّت داشته باشد، زهد است. آدمى بايد در مصرف مواهب الهى زاهدانه برخورد كند.
برخى به غلط، چنين پنداشته‏اند كه زهد به معناى پرهيز از نعمتهاى دنيوى و اعراض از لذايذ مادّى است. از نظر اين افراد، زاهد كسى است كه به دنياى مادّى پشت پا زده و از نعمتهاى جهان، جز در حد ضرورت استفاده نمى‏كند، در جهت بهبود وضع مادّى خود و خانواده‏اش نمى‏كوشد و براى سازندگى اين جهان نيز قدمى برنمى‏دارد.اين برداشت منفى از زهد، هرگز مورد نظر اسلام نبوده و پيشوايان بزرگوار اسلام، هر جا با مظاهر چنين تفكّرى برمى‏خوردند، بشدّت آن را طرد و نفى مى‏كردند و پيروان خود را از گرايش به آن برحذر مى‏داشتند.گرچه واژه زهد، جز يك مورد در قرآن به كار نرفته، ليكن خوشبختانه هم آياتى كه معناى مثبت و سازنده زهد را بيان مى‏كنند، بسيارند و هم در روايات معصومين عليهم‏السلام معناى آن به خوبى تبيين شده است.
از ديدگاه فرهنگ اسلام، زهد به معناى مصرف نكردن مواهب الهى نيست، بلكه به اين معناست كه آدمى در ضمن بهره‏گيرى از نعمتهاى خداوند در اين جهان، به دنيا دل نبندد و وابسته نشود، خود را به آن نفروشد، و تمام همّتش را صرف به دست آوردن آن نكند. آيه‏اى از قرآن كريم، در نكوهش از دنيا پرستان مى‏فرمايد:
«الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَيوةِ الدُّنْيا وَاطْمَأَنُّوا بِها وَالَّذينَ هُمْ عَن اياتِنا غافِلُونَ» «1»
آنان كه ايمان و اميد به ملاقات ما- و روز رستاخيز- ندارند و به زندگى دنيا خشنود شدند و بر آن تكيه كردند و آنها كه از آيات ما غافلند.
به روشنى پيداست كه در آيه فوق و آيات مشابه آن، بحثى از مذمّتِ مصرف نعمتها وبهره‏گيرى از مواهب در بين نيست؛ بلكه آنچه مورد نكوهش قرار گرفته، رضايت دادن، قانع شدن و اطمينان يافتن به مادّيّات و روى برتافتن از حركت تكاملى به سوى سعادت معنوى و قرب الهى و ملاقات با اوست.
على عليه‏السلام نيز با استفاده از آيه‏اى ديگر از قرآن كريم، زهد و زاهد را چنين معنا مى‏كند:
«أَلزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرانِ: قالَ اللَّهُ سُبْحانَهُ: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما اتيكُمْ» «1» وَ مَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى الْماضى‏ وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالْاتى‏ فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ» «2»
تمام زهد بين دو جمله از قرآن است. خداوند سبحان مى‏فرمايد: «تا هرگز بر آنچه از دستتان رفته، اندوه مخوريد و بر آنچه به شما داده شادى نكنيد» و كسى كه بر گذشته افسوس نخورد و به آينده شاد نگشت. پس زهد را از دو سمت آن- بى‏اعتنايى به گذشته و آينده- دريافته است.
امام صادق عليه‏السلام نيز همين معنا را با عبارتى ديگر بيان فرموده:
«لَيْسَ الزُّهْدُ فِى الدُّنْيا بِإِضاعَةِ الْمالِ وَ لا بِتَحْريمِ الْحَلالِ بَلِ الزُّهْدُ فِى الدُّنْيا أَنْ لا تَكُونَ بِما فى‏ يَدِكَ أَوْثَقُ مِنْكَ بِما فى‏ يَدِاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ» «3»
زهد در دنيا به ضايع گزاردن- و مصرف نكردن- مال و حرام نمودن حلال نيست، بلكه زهد در دنيا به اين ا ست كه اعتماد تو به آنچه در دستت مى‏باشد، بيشتر نباشد از اعتماد نسبت به آنچه در دست خداست.
بنابراين زهد به معناى برخوردار نشدن از دنيا و نعمتهاى الهى نيست؛ بلكه در زهد معناى برخوردارى از نعمتهاى الهى نهفته است، ليكن به گونه‏اى كه موجب غفلت انسان نشود.وقتى زهد را از اين ديدگاه مورد ارزيابى قرار دهيم و آن را بر نحوه مصرف مواهب الهى منطبق سازيم، به اين نتيجه مى‏رسيم كه، انسان زاهد، اشياء و نعمتها را براى ارضاى تمايلات نفسانى و خواسته‏هاى شهوانى خود، مصرف نمى‏كند، بلكه با توجّه به عدم دلبستگى او به مظاهر دنيوى، مصرف او صرفاً جنبه انجام وظيفه و عمل به تكليف دارد.
به عبارت ديگر، او نيز همچون ديگران از لذايذ مادّى بهره‏مند است؛ ليكن افق ديد او آنچنان وسيع است كه همانند دنيا پرستان، تنها جلو پاى خود را نمى‏بيند، كه آينده‏هاى دور و جهان آخرت را نيز در نظر دارد. از نعمتهاى موجود در اين جهان نه به خاطر خوشگذرانى و هرزگى، بلكه به عنوان وسيله‏اى براى رسيدن به آن سعادت جاويدان استفاده مى‏كند و پرواضح است، كه مصرف با چنين بصيرتى چقدر با مصرف دنيا پرستانه متفاوت است. تفاوت راه ببين از كجاست تا به كجا؟!
حضرت على عليه‏السلام، تفاوت حال زاهدان تقوا پيشه و دنيا پرستان را در استفاده از مواهب و تجمّلات زندگى، چنين ترسيم فرموده است:
«وَاعْلَمُوا عِبادَاللَّهِ أَنَّ الْمُتَّقينَ ذَهَبُوا بِعاجِلِ الدُّنْيا وَ اجِلِ الْاخِرَةِ، فَشارَكُوا أَهْلَ الدُّنْيا فى‏ دُنْياهُمْ وَ لَمْ يُشارِكْهُمْ أَهْلُ الدُّنْيا فى‏ اخِرَتِهِمْ، سَكَنُوا الدُّنْيا بِأَفْضَلِ ما سُكِنَتْ وَ أَكَلُوها بِأَفْضَلِ ما أُكِلَتْ، فَحَظُوا مِنَ الدُّنْيا بِما حَظِىَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ وَ أَخَذُوا مِنْها ما أَخَذَهُ الْجَبابِرَةُ الْمُتَكَبِّرُونَ، ثُمَّ انْقَلَبُوا عَنْها بِالزَّادِ الْمُبَلِّغِ وَالْمَتْجَرِ الرَّابِحِ» «1»
و شما اى بندگان خدا! بدانيد كه متقيّان، نقد دنيا و آينده آخرت را يك جا بردند؛ با دنياداران در دنياشان شركت جستند، بى‏آن كه اهل دنيا را در آخرت آنان سهمى باشد. سكونت در دنيا و مصرفشان، بهترين نوع سكونت و مصرف است. از همانى كه مترفين بهره مى‏برند، بهره‏مندند. به دستاوردهايى همانند دستاورد خودكامگان مستكبر، دست مى‏يابند، سپس با توشه‏اى رساننده و كالايى پرسود از اين جهان، رخت برمى‏بندند.
4- قناعت: «قناعت» به معناى راضى شدن به كم و اكتفا نمودن به مقدار محدودى از نعمت است كه در اختيار انسان قرار گرفته «1» و در مقابل آن طمع است، كه به معناى افزون طلبى و چشم داشتن در مال ديگران است. واژه قناعت، در متون اخلاقى اسلام، بيشتر در حوزه مسائل مادّى به كار گرفته شده و تا آنجا هم كه در اين محدوده به كار رود، فضيلتى پسنديده است. ليكن در ابعاد معنوى، از قبيل تحصيل علم، ايمان، تقوا، صبر و ...
قناعت، امر پسنديده‏اى نيست و انسان، نبايد به مقدار اندك، از اين ارزشها اكتفا بكند؛ بلكه هر كس به فرا خور توان و استعدادش بايد بكوشد، تا موجودىِ خويش را در اين جهات افزايش دهد.
آدمى به مقتضاى طبيعت و فطرت خويش، موجودى افزون طلب و سيرى ناپذير است «2» و در هيچ زمينه‏اى، مايل به اكتفا به وضع موجود نيست. اين تمايل فطرى را بدان سبب در عمق روح او به وديعت نهاده‏اند، كه او در كسب كمالات معنوى و طى مدارج روحى براى نيل به مقام قرب الهى، در هيچ منزلى متوقّف نشود و در جا نزند. ليكن بشر جهول، گاهى قدر خود را نمى‏شناسد و راه را به اشتباه مى‏رود. او به جاى ارضاى تمايل افزون طلبانه‏اش، در ميدان معنويات و ارزشهاى روحى، ناشيانه به كاهدان دنيا مى‏زند و مطلوب خويش را در زر و زيور و مال و منال آن مى‏جويد و در اين جولانگاه تنگ، نه تنها به آنچه دارد، قناعت نمى‏كند، كه عمر، ايمان و هستى خود را، سخاوتمندانه در راه اندوختن و انباشتن زخارف دنيوى و سپس حيف و ميل آنها در مسير اغراض و هوسهاى حيوانى، فنا و فدا مى‏سازد.

چشم تنگ مرد دنيادار را
يا قناعت پركند يا خاك گور

و چون جهان مادّى محدود و خواسته‏هاى بشر نامحدود است، تا در اين وادى گام مى‏زند، راه به جايى نخواهد برد.
قناعت در مصرف‏
قناعت در زمينه‏هاى گوناگون زندگى مادّى بشر، موضوعيّت دارد و «قناعت در مصرف» يكى از شاخصترين اين زمينه‏هاست.
تجربه نشان مى‏دهد كه همواره مقدار محدودى از امكانات مادّى، براى گذران آبرومندانه زندگى انسان در اين جهان، كافى است. بنابراين انسان، در درجه نخست، بايد بكوشد، تا آن مقدار از نيازمنديهاى ضرورى را كه بدون داشتن آنها نمى‏تواند، به طور نسبى زندگى آسوده‏اى داشته باشد، از راه حلال و مشروع، تهيّه و تأمين كند و آن را منطبق بر همان نيازمنديها، مصرف نمايد و مابقى همّ خود را در جهت تكامل معنوى خويش،- كه البته آن نيز از خدمت به بندگان خدا و اصلاح امور آنان منفك نيست-، قرار دهد. و در اين بين، اگر امكان تهيّه ثروتى بيش از اين مقدار برايش فراهم شد و خداوند به او گشايش و روزى بيشترى كرامت فرمود، در مصرف آن قناعت ورزد.اسلام كوشيده است كه از سويى به تمايلات افزون طلبانه بشر، جهت بدهد و او را وادار سازد كه از اين نيروى مهمّ، تنها در كانال كسب ارزشهاى جاويدان استفاده كند و از تكاثر و تفاخر بپرهيزد و از سوى ديگر او را از مصارف غير ضرورى و بى‏رويّه بازداشته و به قناعت نمودن در مصرف پيرايه‏هاى ناپايدار زندگى مادى دعوت كرده است.
آيه‏اى از قرآن كريم، پوچى مظاهر زندگى مادّى را اين‏گونه به تصوير مى‏كشد:
«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيوةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِى الْامْوالِ وَ الْاوْلادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ، ثُمَّ يَهيجُ فَتَريهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً ...» «1»
بدانيد! زندگى دنيا، تنها بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخر فروشى در ميان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است، همانند بارانى كه محصولش كشاورزان را در شگفتى‏
فرو مى‏برد، سپس خشك مى‏شود، به گونه‏اى كه آن را زردرنگ مى‏بينى، سپس تبديل به كاه مى‏شود!
و آيه‏اى ديگر، رسول خدا صلى‏اللّه‏عليه‏واله را از چشم دوختن به متاع پرزرق و برق دنيوى كه خداوند، بنا به مصلحت، براى امتحان و به طور موقّت، در اختيار بعضى‏ مى‏گذارد، بازداشته، او را به روزى پايدار خداوند- كه چون پايدار است، پس نمى‏تواند از سنخ ماديّات باشد-، متوجّه مى‏سازد:
«وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيوةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏» «1»
و هرگز چشمان خود را به نعمتهاى مادّى، كه به گروههايى از آنان داده‏ايم، مدوز! اينها شكوفه‏هاى زندگى دنياست؛ تا آنها را بيازماييم و روزى پروردگارت بهتر و پايدارتر است.
پيشوايان بزرگوار اسلام نيز، گذشته از اين كه پيروان خود را به قناعت در مصرف دعوت مى‏كردند و ثمرات پرارزش آن را به ايشان گوشزد مى‏فرمودند، خودشان نيز در عمل، اسوه‏هاى كامل و درخشانى از قناعت بودند.رسول خدا صلى‏اللّه‏عليه‏وآله، از نظر ثروت مادّى و امكانات مالى، فرد تهيدستى نبود و گرچه هرگز مال فراوانى نزد خود نگاه نمى‏داشت، ليكن اگر اندك تمايلى از خود نشان مى‏داد، كمتر كسى پيدا مى‏شد كه حاضر نشود، همه دارايى خود را با جان و دل به حضرتش تقديم ندارد.
با وجود اين، آن حضرت زندگى بسيار ساده‏اى داشت و در مصرف آنچه در اختيارش بود، تا مى‏توانست، صرفه جويى مى‏كرد.
على عليه‏السلام، در توصيف زندگى قناعت آميز آن حضرت، مى‏فرمايد:
«قَضَمَ الدُّنْيا قَضْماً، وَ لَمْ يُعِرْها طَرْفاً، اهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْيا كَشْحاً، وَ أَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْيا بَطْناً، عُرِضَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيا فَأَبى‏ أَنْ يَقْبَلَها» «2»
لقمه لذيذ دنيا را با بى‏اشتهايى در اطراف دهان چرخاند و هرگز فرو بردن و افزونيشان را آرزو نكرد. از تمامى مردم جهان و در مقايسه با محرومترين فرد جامعه گرسنه‏ترين بود و دو پهلويش فرو رفته‏ترين؛ تمامت دنيا را به كمال به او عرضه كردند، امّا او از پذيرشش سر باز زد.
آن حضرت، همچنين درباره يكى از برادران ايمانى خود مى‏فرمايد:
«كانَ لى‏ فيما مَضى‏ اخٌ فِى اللَّهِ ... وَ كانَ خارِجاً مِنْ سُلْطانِ بَطْنِهِ فَلا يَشْتَهى‏ ما لا يَجِدُ وَ لا يُكْثِرُ إِذا وَجَدَ ...» «1»
در گذشته مرا برادرى در راه خدا بود كه ... از چيرگى شكم خويش آزاد بود، آنچه را كه نداشت آرزو نمى‏كرد و در مصرف آنچه مى‏يافت نيز زياده‏روى نمى‏نمود.
حضرت على عليه‏السلام، قناعت در مصرف را از بارزترين ويژگيهاى تقوا پيشگان مى‏شمرد؛ در اين باره مى‏فرمايد:
«تَراهُ قَريباً أَمَلُهُ، قَليلًا زَلَلُهُ، خاشِعاً قَلْبُهُ، قانِعَةً نَفْسُهُ، مَنْزُوراً أُكُلُهُ، سَهْلًا أَمْرُهُ ...» «2»
انسان تقوا پيشه را مى‏بينى در حالى كه: آرزويش نزديك، لغزشش اندك، قلبش خاشع، نفسش قانع، خوراكش ناچيز، زندگيش ساده و بى‏تكلّف است.
قناعت، رمز عزّت‏
نفس انسان خوپذير است و آدمى هر طور آن را عادت بدهد، به همان ترتيب عادت مى‏كند. تأمين رفاه كامل و اشباع همه خواسته‏هاى نفسانى، در همه زمانها، از طريق حلال و بدور از هرگونه عوارض جنبى نيز، براى آدمى در اين جهان مقدور نيست و خواه ناخواه زمانى مى‏رسد كه عملى ساختن برخى از خواسته‏ها و تمايلات، برايش غير ممكن و يا دشوار مى‏گردد.
توجّه به اين دو واقعيّت، ايجاب مى‏كند، كه انسان، در بهره‏گيرى از مواهب اين جهانى، خود را طورى عادت دهد، كه بتواند تا سر حد امكان، با كمترين حدّ بهره‏مندى از مواهب مزبور به زندگى عادى و شرافتمندانه خويش ادامه دهد و كمبودها در نشاط روحى و عزّت و آزادگى معنوى او خللى ايجاد نكنند.
غلام همّت آنم كه زير چرخ كبود
ز هر چه رنگ تعلّق پذيرد آزاد است‏

كسى كه خود را به سختى و محروميّت عادت نداده و نمى‏تواند به كم قانع باشد، در رويارويى با كمبودهاى روزافزون زندگى مادّى، ناچار خواهد شد، عزّت و كرامت انسانى خود را به بهايى ناچيز، در معرض فروش بگذارد و از سرمايه گران سنگ آبرو و آزادگى خويش براى رسيدن به آمال دنيوى، صرف نظر كند. چه بسا در اين بين به سراغ اشخاص فرومايه و كم ظرفيّت رود و از آنان چيزى تقاضا كند. صرف اين تقاضا، گذشته از اين كه ممكن است با پاسخ منفى هم رو به رو شود، موجب خواهد شد كه آنان، از آن پس به چشم حقارت به او بنگرند، يا درصدد سوء استفاده از مقام و موقعيت او برآيند، و او را وسيله‏اى براى نيل به اهداف پليد خود قرار دهند.به على عليه‏السلام خبر دادند، كه شريح قاضى، خانه‏اى را افزون بر نيازش به قيمتى گزاف خريدارى كرده، حضرت او را طلبيده ضمن نكوهش او به خاطر انجام اين كار فرمود:
«اگر در وقت خريد، نزد من مى‏آمدى، سندى برايت تنظيم مى‏كردم كه با خواندن آن، در خريد چنين خانه‏اى به يك درهم رغبت نمى‏كردى!»
آنگاه حضرت، متنى را به عنوان پيش‏نويس سند به او ارائه فرمود كه در بخشى از آن چنين آمده است:
«إِشْتَرى‏ هذَا الْمُغْتَرُّ بِالْامَلِ، مِنْ هذَا الْمُزْعَجِ بِالْأَجَلِ، هذِهِ الدَّارَ بِالْخُرُوجِ مِنْ عِزِّ الْقَناعَةِ، وَالدُّخُولِ فى‏ ذُلِّ الطَّلَبِ وَالضَّراعَةِ» «1»
اين فريب خورده آرزو، از آن رانده اجل، چنين خانه‏اى را به بهاى از دست هشتن شكوه قناعت و گام نهادن به قلمرو دريوزگى و خوارى خريدارى كرده است.
5- رعايت قوام و اعتدال: عموم دستورات اسلام بر پايه اعتدال و ميانه‏روى استوار است و مصرف نيز از اين كلّيت مستثنا نيست. البته اگر انسان به حدّى از اعتلاى روحى‏برسد كه بتواند با زهد و قناعت زندگى كند، بسى بهتر و به سعادت نزديكتر است و در سير و سلوك معنوى، پروازش سبكبارتر خواهد بود. ليكن اگر نتوانست خود را به چنين مرحله‏اى برساند، خوب است، حدّاقل در بهره‏گيرى از نعمتهاى الهى در اين جهان جانب اعتدال و قوام را از دست ندهد.
«قوام» ميزانى است كه اسلام براى مصرف اموال تعيين فرموده و به معناى حدّ وسط مى‏باشد. در دو سوى «قوام»، «اسراف» و «تقتير» قرار دارد كه هر دو ممنوع است. به اين معنا كه انسان در مصرف نعمتهاى الهى، نه مجاز است، بر خود و خانواده‏اش چنان سخت بگيرد، كه زندگى، دشوار و تحمّل ناپذير شود و نه حقّ دارد در مصارف خود، مرتكب اسراف و تبذير گردد.
آياتى از قرآن كريم اين حقيقت را به روشنى بيان فرموده است. خداوند در بيان ويژگيهاى بندگان صالح خود مى‏فرمايد:
«وَالَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً» «1»
و كسانى كه هرگاه انفاق كنند، نه اسراف مى‏نمايند و نه سختگيرى؛ بلكه در ميان اين دو حد، حدّ اعتدالى دارند.
فهم بهتر معناى قوام موقوف است بر اين كه معناى «اسراف» و «اقتار» به درستى و روشنى معلوم شود.
الف- اسراف و تبذير: اسراف به معناى زياده‏روى و تجاوز از حد است و دانشمندان اخلاق، اسراف در مصرف اموال را به معناى مصرف نمودن مال بيش از حدّ شايستگى و نياز مصرف كننده و نيز مصرف مال در راه معصيت خداوند دانسته‏اند. «2» «تبذير» نيز از ريشه «بذر» به معناى پراكندن و پاشيدن دانه است و اين تعبير، نوعى استعاره است براى كسى كه مال خود را تباه و ضايع و به اصطلاح ريخت و پاش مى‏كند. اموال و داراييها، امانتهايى الهى هستند كه براى صلاح و بقاى جوامع بشرى در اختيار انسانها قرار
گرفته‏اند و كسى حق ندارد آنها را بيهوده تلف و تباه كند.
اسراف و تبذير، در اسلام از گناهان بزرگ شمرده شده و خداوند متعال بندگانش را بشدّت از آن نهى كرده است.
قرآن كريم، اسراف كنندگان را از محبّت خداوند محروم دانسته، مى‏فرمايد:
«وَ كُلُوا وَاشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ» «1»
بخوريد و بياشاميد ولى زياده‏روى نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست ندارد.
و نيز به آنان وعده آتش داده است:
«وَ أَنَّ الْمُسْرِفينَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ» «2»
اسراف پيشگان اهل آتشند.
همچنين كسانى را كه ثروتها را بى‏حساب و كتاب خرج مى‏كنند و در چگونگى مصرف آنها حق و رضاى خدا را در نظر نمى‏گيرند، برادران شيطان معرفى كرده است:
«وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيراً إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطينِ» «3»
و هرگز اسراف و تبذير مكن چرا كه تبذير كنندگان برادران شياطين‏اند.
اسراف و تبذير، مصاديقى دارند كه عبارتند از:
1- تضييع: مقصود از تضييع، تلف كردن مال است، به گونه‏اى كه ديگر قابل استفاده نباشد يا مورد استفاده قرار نگيرد. مانند دور ريختن آب و شير و موادّ خوراكى و پوشاك و حتّى دور ريختن هسته‏هاى قابل استفاده ميوه‏ها نيز از نظر اسلام، اسراف شناخته مى‏شود. «4» امام صادق عليه‏السلام در اين باره مى‏فرمايد:
«وَ إِنَّ السَّرْفَ يُبْغِضُهُ، حَتَّى طَرْحِكَ النَّواةَ، فَأِنَّها تَصْلَحُ لِشَىْ‏ءٍ وَ حَتَّى صَبِّكَ‏ فَضْلَ شَرابِكَ» «1»
خداوند، اسراف را دشمن مى‏دارد، حتّى دور افكندنت، هسته ميوه را، زيرا كه آن براى كارى شايسته است و حتّى دور ريختنت، نيم خورده آب را.
بديهى است اين گونه اسراف را مصرف نمى‏توان ناميد، بلكه در واقع نوعى مصرف نكردن است.
2- مصرف بيش از حد و خارج از شأن: هر كس در جامعه، شأن و جايگاه خاصّ خود را دارد و مصارفى كه انجام مى‏دهد، بايد متناسب با همان شأن و جايگاه باشد.
ممكن است انسان مال خود را در موردى مصرف كند كه فايده مشروع و معقولى در آن باشد و تضييع مال محسوب نشود؛ ليكن چنين فايده‏اى، از ديدگاه عرف و جامعه با حال و شأن مصرف كننده تناسب نداشته باشد. در اين صورت، مصرف او نوعى اسراف تلقّى مى‏گردد و بايد از آن پرهيز كند.
به عنوان مثال، كسى كه ثروت و درآمد ناچيزى دارد و با آن به زحمت، هزينه‏هاى عادى خود و خانواده‏اش را تأمين مى‏كند، اگر همه درآمد خود را صرف خريد يك دست لباس يا يك قطعه جواهر زينتى كند، اسراف كرده است. در حالى كه چه بسا همين كار براى شخصى كه تمكّن مالى بيشترى دارد، اسراف نباشد.
على عليه‏السلام، در اين باره مى‏فرمايد:
«لِلْمُسْرِفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ، يَأْكُلُ ما لَيْسَ لَهُ وَ يَلْبِسُ ما لَيْسَ لَهُ وَ يَشْتَرى‏ ما لَيْسَ لَهُ» «2»
اسراف پيشه را سه نشانه است: چيزى را كه مال او نيست مى‏خورد، چيزى را كه مال او نيست مى‏پوشد و چيزى را كه مال او نيست مى‏خرد.
از اين روايت مى‏توان فهميد كه اگر انسان، اشيايى را مصرف كند كه مناسب او نيست، مُسرف به شمار مى‏رود و ظاهر معناى حديث از عبارت «مال او نيست» همين است كه‏ مناسب حال او نيست.
به هر حال از آنجا كه اسلام در تعيين حدّ اسراف، شؤون اجتماعى افراد و توان مالى آنها را در نظر مى‏گيرد، مى‏توان چنين نتيجه گرفت كه اسراف امرى نسبى است. به اين معنا كه ممكن است، خريد و مصرف چيزى براى يك فرد، اسراف محسوب شود و براى ديگرى نشود.
3- مصرف بدون نياز: و آن در صورتى است كه انسان اموالش را در راهى هزينه كند كه تضييع محسوب نشود و مناسب حال او هم باشد، ولى در آن شرايط به آن فائده نيازى ندارد. مانند كسى كه مسكن و مركب سوارى با كيفيّتى كه نيازش را به راحتى پاسخگوست داشته باشد، با وجود اين مسكن و مركب سوارى ديگرى با كيفيّتى بالاتر نيز تهيّه كند و آنها را بدون استفاده بگذارد.
امام صادق عليه‏السلام در اين باره مى‏فرمايد:
«أَتَرَى اللَّهَ ائْتَمَنَ رَجُلًا عَلى‏ مالٍ خَوَّلَ لَهُ أَنْ يَشْتَرِىَ فَرَساً بِعَشَرَةِ الافِ دِرْهَمٍ و يُجْزيهِ فَرَسٌ بِعِشْرينَ دِرْهَماً- إِلى‏ أَنْ قالَ- «وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ» «1»
آيا چنين مى‏پندارى كه خدا فردى را امين قرار داده بر مالى كه به اعطا فرموده، تا او اسبى را به ده هزار درهم بخرد، در حالى كه براى او اسبى به بيست درهم كافى است؟- تا آن كه اين آيه را تلاوت فرمود:- و اسراف مكنيد كه خدا مسرفان را دوست ندارد.
ب- اقتار: چنان كه اشاره شد «اقتار» به معناى خوددارى از مصرف و نيز امساك از انفاق مال است. به همان اندازه كه زياده‏روى در مصرف مورد نكوهش اسلام قرار گرفته، از نقطه مقابل آن، اقتار و سختگيرى در مصرف نيز منع شده است. اقتار به طور كلّى مورد نكوهش است، اعمّ از اين كه انسان به خاطر دلبستگى به نعمتهاى دنيا، خود و خانواده‏اش را از مصرف و استفاده از آنها محروم كند، يا اين كه در اثر حرص و بخل، ازپرداخت حقوق الهى از قبيل زكات و خمس و نيز انفاق به مستمندان خوددارى ورزد.
قرآن كريم درباره چنين افرادى، سرنوشت بدى پيش‏بينى كرده است:
«وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَبْخَلُونَ بِما أتيهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ ...» «1»
كسانى كه بخل مى‏ورزند و آنچه را خدا از فضل خويش به آنها داده، انفاق نمى‏كنند، گمان نكنند، اين كار به سود آنهاست؛ بلكه براى آنها شرّ است؛ بزودى در روز قيامت، آنچه را نسبت به آن بخل ورزيدند، همانند طوقى به گردنشان مى‏افكنند ....
گفتنى است كه «قناعت» و «اقتار» در ظاهر خيلى به هم شبيه‏اند و چون هر دو نوعى پرهيز و اعراض از مصرف را در خود دارند، ممكن است با هم اشتباه گرفته شوند.
از اين رو، بايد دانست كه آنچه در قناعت، انسان را از بهره‏بردارى از مواهب دنيوى باز مى‏دارد، بى‏رغبتى به دنيا و مظاهر مادّى و دلبستگى شديد انسان به كمال معنوى و قرب الهى است؛ ولى آنچه انسان مقتِر را به سختگيرى و پرهيز از مصارف ضرورى وادار مى‏كند، علاقه شديد به جلوه‏هاى مادّى اين جهان است؛ همان كه قرآن كريم از آن به «شحّ» تعبير فرموده است:
«وَ احْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ ...» «2»
و جانها را بخل فراگرفته است.
6- تدبير زندگى: از ديگر امورى كه مناسب است در ارتباط با موضوع مصرف، مورد بحث قرار گيرد، بحث «تدبير زندگى» است. از آنجا كه نيازهاى مادّى انسان، دامنه وسيعى دارد و در اغلب موارد، با توان، امكانات و درآمدهاى او هماهنگ نيست، شايسته است آدمى در زندگى تدبير و تقدير داشته باشد و با محاسبه و برنامه‏ريزى، دخل و خرج خود را با هم هماهنگ سازد. امام محمد باقر عليه‏السلام، برنامه ريزى و نگه داشتن اندازه در زندگى را يكى از اركان مهمّ كمال آدمى دانسته، مى‏فرمايد:
«أَلْكَمالُ كُلُّ الْكَمالِ التَّفَقُّهُ فِى الدّينِ وَالصَّبْرُ عَلَى النَّائِبَةِ وَ تَقْديرُ الْمَعيشَةِ» «1»
كمال و تمام كمال، بصيرت يافتن در دين و پايدارى در سختيها و مصائب و اندازه‏گيرى و تدبير در امور زندگى است.
البته منعى ندارد كه انسان در صورت امكان به زندگى خود و خانواده‏اش توسعه دهد؛ به عنوان مثال غذاى بهتر بخورد، لباس فاخرتر بپوشد، در خانه وسيعترى زندگى كند و ...؛ ليكن ا ين وسعت دادن به زندگى نبايد، توجّه انسان را به خدا و گرايش او را به معنويّات و نيز عزت و آزادگى او را تحت‏الشعاع قرار دهد و ناچار شود به خاطر افزودن بر هزينه‏هاى غير ضرورى زندگى، از سر ايمان، آبرو، آسايش فكرى و آرامش روانى خويش بگذرد.همچنين منظور از تدبير زندگى، اين نيست كه انسان از اوامر و نواهى شرعى پيروى نكند و خود با تكيه بر دانش و بينش محدود خويش به طور مستقل برنامه‏ريزى كند.
بلكه منظور از دخالت دادن تدبير شخصى در امور زندگى و چگونگى مصرف، اين است كه انسان، بر مبناى قواعد اخلاقى و اقتصادى دين، براى جهت بخشيدن به وضع زندگى خود و رفع مشكلات و نابسامانيهاى اقتصادى، برنامه‏اى هماهنگ و متناسب با درآمدها و تواناييهايش تهيه و اجراى آن را در زندگى شخصى و اجتماعى خود مدّ نظر قرار دهد.
7- حرام خوارى: «حرام خوارى» نيز يكى از رذائل بسيار زشت و نابود كننده خصائل انسانى است كه قربانيان فراوانى گرفته و بسيارى از مردم را از سعادت دو سرا محروم و آنان را از رسيدن به مقام قرب الهى باز داشته است، اين رذيله بر مرداب دنيا طلبى و حرص و آزمندى مى‏رويد.
منظور از حرام خوارى، هرگونه تصرف غير شرعى در اموال و پديده‏هايى است كه در دسترس انسان قرار مى‏گيرد، اعمّ از اينكه آنها در مورد خوراك، پوشاك، مسكن و ديگر نيازمنديهاى زندگى صرف كند يا سرمايه كسب و كار نمايد يا در اختيار ديگران قرار دهد و مصداقهاى آن عبارت است از: دزدى، غصب، ربا، غش در معامله، خيانت‏ در امانت، حيف و ميل بيت‏المال، شراب خوارى، كم كارى، رشوه، كم فروشى، خوردن اشياى پست و پليد و مانند آن كه در قرآن و روايات با عناوين ياد شده و يا با عنوانهاى كلّى «حرام خوارى»، «سحت»، «باطل خوارى» و همانند آنها ياشد شده است. عناوين ياد شده گرچه همه از محرّمات و مورد خشم خداست ولى برخى نسبت به برخى ديگر، شناعت و زشتى بيشترى دارند و در شمار گناهان كبيره به حساب مى‏آيند. «1»
ديدگاه آيات و روايات‏
آيات و روايات اسلامى، در سه محور اساسى، به جلوگيرى و ريشه‏كنى پديده زشت حرام خوارى، همّت گماشته‏اند كه عبارت است از: تبيين راههاى صحيح كسب درآمد، تقبيح و محكوميت حرام خوارى و بيان آثار ناهنجار آن.
الف- تشويق به درآمد حلال: خداوند، آفريننده، پرورش دهنده و روزى دهنده همه آفريدگان خويش است و به قول معروف «هر آن كس كه دندان دهد، نان دهد» و هرگز معقول نيست كه خدا، كسى را خلق كند كه قادر به تغذيه او نباشد و يا حاضر شود كه مخلوقش، از راههاى نامعقول و نامشروع، تغذيه كند، بلكه خداوند، هم توان روزى رسانى به همه آفريدگان خويش را دارد و هم آن را از راه اصولى و صحيح مى‏پسندد و روزى هر جنبنده‏اى را نيز از همان راه تضمين كرده است. امام باقر عليه‏السلام نقل مى‏كند كه رسول اكرم صلّى‏اللّه‏عليه‏وآله، در حجّةالوداع، ضمن سخنانى فرمود:
«خداوند، روزىِ حلال ميان آفريدگانش تقسيم كرده، نه روزى حرام. بنابراين، هر كس تقواى الهى پيشه كند و صبر نمايد، روزى حلال به او خواهد رسيد و هر كس آن را از راه حرام به دست آورد، از سهميه حلالش كاسته مى‏گردد و مورد بازخواست نيز قرار مى‏گيرد ....» «2»
سخنان ارزشمند آن حضرت، در پى سخن خداست كه به او فرموده است:
«قُلْ انَّ رَبّى‏ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ ...» «3»
بگو: پروردگارم، روزى هر كس از بندگانش را كه بخواهد گشايش مى‏دهد و اندازه مى‏گيرد.
با چنين انديشه‏اى، مسلمانان، در مى‏يابند كه تنها از راههاى مشروعى كه اسلام براى آنها تعيين كرده، به كسب و كار بپردازند و هرگز گرد مال حرام نگردند.
ب- نكوهش حرام خوارى: پديده زشت حرامخوارى بشدّت، مورد نكوهش قرار گرفته، به گونه‏اى كه اگر انسان در برخى از آنها انديشه كند، در مى‏يابد كه تا مرز جان دادن نبايد، زندگى طيّب خويش را به درهمى حرام آلوده كند؛ به طور مثال، قرآن پيرامون «دين به دنيا فروشان» مى‏فرمايد:
«... اولئِكَ ما يَأْكُلُونَ فى‏ بُطُونِهِمْ الَّا النَّارَ ...» «1»
آنان كسانى هستند كه جز آتش نمى‏خورند!
و ضمن ديوانه خواندن ربا خوار، ربا را تحريم نموده و آن را به منزله جنگ با خدا و پيامبر، قلمداد كرده است. «2» چنانكه يكى از اهداف عالى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏وآله را حلال كردن طيّبات و تحريم پليديها دانسته «3» كه هر كس بر خلاف آن اقدام كند، در واقع با آرمان مقدّس همه فرستادگان الهى مخالفت كرده است.
از سوى ديگر، خوددارى از خوردن حرام، بسيار ارزشمند تلقّى شده كه با شاهين معادله و برابرى، زشتى و سنگينى گناه حرام خوارى را نيز نشان مى‏دهد، از جمله؛ رسول خدا (ص) مى‏فرمايد:
«تَرْكُ لُقْمَةِ حَرامٍ احَبُّ الَى اللَّهِ مِنْ صَلاةِ الْفَىْ رَكْعَةٍ تَطَوُّعاً» «4»
ترك يك لقمه حرام، پيش خدا، از دو هزار ركعت نماز مستحبّى، محبوبتر است.
ج- پيامدهاى ناگوار: حرام خوارى، علاوه بر زشتى و حرمت تكليفى، از نظر وضعى نيز پيامدهاى خطرناكى دارد كه خواه ناخواه گريبان حرام‏خوار را خواهد گرفت،بر شمردن همه آن ناهنجاريها، اگر نگوييم ناممكن مى‏نمايد، به طور قطع كارى دشوار خواهد بود كه طبيعةً از عهده اين جزوه بر نمى‏آيد، پس به عنوان «مشت نمونه خروار» تعدادى را در زير مى‏آوريم.
1- بى‏خاصيتى عبادت: رسول اكرم صلّى‏الله‏عليه‏وآله در اين باره مى‏فرمايد:
«الْعِبادَةُ مَعَ اكْلِ الْحَرامِ كَالْبِناءِ عَلَى الرَّمْلِ» «1»
پرستش توأم با حرامخوارى، همچون ساختن ساختمان بر ماسه است (بى‏بنياد است).
2- مبارزه با حق و عدالت: چنانكه سيدالشهدا عليه‏السلام، در روز عاشورا، به لشكريان يزيد فرمود:
«فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ طُبِعَ عَلى‏ قُلُوبِكُمْ وَيْلَكُمْ الا تُنْصِتُونَ الا تَسْمَعُونَ؟» «2»
حقّا كه شكمهايتان از حرام پر شده و بر دلهايتان، مُهر خورده! آيا ساكت نمى‏شويد، آيا گوش فرا نمى‏دهيد؟!
نقل شده كه مهدى- خليفه عباسى- شريك بن عبدالله را، كه دانشمندى پرهيزكار بود، طلبيد و يكى از سه كار زير را به او پيشنهاد داد؛ قضاوت، تربيت فرزندان خليفه يا يك بار غذا خوردن در كاخ. شريك، پيشنهاد سوم را- كه در ظاهر آسان مى‏نمود- پذيرفت، ولى پس از خوردن يك وعده غذا بر سر سفره خليفه- كه به طور مسلّم از حرام تهيه شده بود- هم تربيت فرزندان او را به عهده گرفت و هم متصدّى منصب قضاوت آن دستگاه ستمگر شد! «3»
3- ملعونِ خداوند قرار گرفتن: رسول اكرم صلّى‏اللّه‏عليه‏وآله مى‏فرمايد:
«اذا وَقَعَتِ اللُّقْمَةُ مِنْ حَرامٍ فى‏ جَوْفِ الْعَبْدِ لَعَنَهُ كُلُّ مَلَكٍ فِى السَّمواتِ‏ وَالْارْضِ» «1»
وقتى لقمه‏اى از حرام در شكم بنده‏اى قرار مى‏گيرد، هر فرشته‏اى در آسمانها و زمين، او را لعنت مى‏كند.
4- شقاوت ابدى: بدون ترديد، استمرار حرامخوارى، سعادت دو سرا را نابود مى‏كند و جز محروميت از بهشت و شقاوت و بدفرجامى به بار نخواهد آورد، چنانكه همان حضرت فرمود:
«مَنْ نَبَتَ لَحْمُهُ مِنَ السُّحْتِ فَالنَّارُ اوْلى‏ بِهِ» «2»
كسى كه گوشتش از حرام روييده، آتش، شايسته اوست.
8- خوردن مال يتيم: «يتيم»، كودك يا نوجوان نابالغى است كه پدر خويش را از دست داده و منظور از «خوردن مال يتيم» هرگونه تصرّف نابجا و نامشروع در اموال يتيمان است، خواه از سوى نزديكان و قيّم آنها صورت پذيرد، يا از سوى غريبه‏هايى كه به نحوى به آن اموال دسترسى دارند.خوردن مال يتيم از نظر دين، خرد، فطرت و احساسات پاك انسانى، زشت و نكوهيده است؛ انسانهاى مؤمن و پاك طينت و خردمند، اجازه تصرف نابه‏جا و غير قانونى در اموال چنين افرادى را به خود نمى‏دهند.
توبيخ شديد
اسلام، با شدّت، پديده شوم خوردن مال يتيم را محكوم و پيروان خويش را از آن برحذر داشته است؛ بيشترين نقش را در اين رابطه، فقه و حقوق اسلامى بر عهده دارند و در اينجا تنها از زاويه اخلاق به موضوع مى‏نگريم. قرآن مجيد، خورنده مال يتيم را به طور جدّى مورد تهديد قرار داده، مى‏فرمايد:
«انَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ امْوالَ الْيَتامى‏ ظُلْماً انَّما يَأْكُلُونَ فى‏ بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ‏ سَعيراً» «1»
كسانى كه ثروت يتيمان را به ستم مى‏خورند، در واقع، آتش خورده‏اند و بزودى در شعله‏هاى آتش مى‏سوزند.
امام باقر عليه‏السلام در تفسير اين آيه مى‏فرمايد:
«خورنده مال يتيم، روز قيامت، در حالى كه آتش از اندرونش زبانه مى‏كشد و از دهانش خارج مى‏شود، (به محشر) مى‏آيد و [از اين حالت او] همه مى‏فهمند كه او مال يتيم مى‏خورده است.» «2»
طبق قاعده «هر گناهى كه مستوجب آتش دوزخ باشد، كبيره است.» «3» خوردن مال يتيم نيز از گناهان كبيره به شمار مى‏آيد. چنانكه حضرت صادق (ع) نيز بدان تصريح كرده است. «4»
رسول گرامى اسلام صلّى‏الله‏عليه‏وآله نيز در اين باره فرموده است:
«شَرُّ الْمَآكِلِ اكْلُ مالِ الْيَتيمِ» «5»
بدترين خوراكيها، خوردن مال يتيم است.
امام صادق عليه‏السلام نيز مى‏فرمايد:
«خداوند، خورنده مال يتيم را به دو عقوبت تهديد كرده: يكى در آخرت- كه دوزخ است- و ديگرى در دنيا، چرا كه فرموده است: «وَلْيَخْشَ الَّذينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ» «6»
يعنى: بايد بترسند از اينكه آنچه بر سر يتيمان مردم آورده‏اند، بر سر يتيمان خودشان بياورند!» «7»
فلسفه تحريم و توبيخ‏
علاوه بر مخالفت دين، خرد و فطرت با حيف و ميل مال يتيم، علل گوناگون ديگرى بر محكوميت و ممنوعيت اين پديده شوم صحّه مى‏گذارد كه تعدادى از آنها را از زبان حضرت رضا (ع) بيان مى‏كنيم:
1- «وقتى انسان، مال يتيمى را به ستم بخورد، به نيستى و نابودى او كمك كرده، چرا كه يتيم، توان اداره امور خويش را ندارد و كسى هم نيست كه در سرپرستى از او، جانشين پدر و مادرش شود (جز همين ثروتى كه برايش باقى مانده) حال، اگر كسى اموالش را به ناحق، از كف او خارج كند، در واقع يتيم را از هستى ساقط و در وادى فقر و مسكنت رها كرده است.»
2- «خداوند آن را تحريم كرده و برايش عقوبت تعيين نموده است.»
3- «يتيم پس از رشد عقلى و درك اوضاع، خواه ناخواه به فكر انتقامجويى مى‏افتد و از اين طريق، كينه و خشم و نفرت [از غاصب اموالش‏] فزونى مى‏يابد و سرانجام به نابودى هر دوى آنها منجر مى‏شود.» «1»
علاوه بر آنچه ياد شد، خوردن مال يتيم، يُمن و بركت را از زندگى مى‏برد و آثار حرام‏خوارى را- كه در بخش پيش برشمرديم- در پى مى‏آورد و روحيه عبادت و قرب الى‏اللّه را از انسان مى‏گيرد و او را در رديف ستمگران قرار مى‏دهد، كه فرجام سختى، علاوه بر آتش دوزخ، در انتظار اوست. به داستان زير توجه فرماييد:
امير مؤمنان عليه‏السلام به چشم درد سختى مبتلا بود، به گونه‏اى كه وقتى رسول خدا صلّى‏الله‏عليه‏وآله به عيادت او رفت، از شدّت درد، فرياد مى‏كشيد. پيامبر (ص) به او فرمود: بى‏تابى مى‏كنى يا خيلى درد مى‏كشى؟ پاسخ داد: تا كنون به چنين دردى مبتلا نشده بودم! پيامبر (ص)- براى اينكه حضرت على (ع) دردش را فراموش كند- فرمود:
وقتى فرشته مرگ، براى قبض روح كافر فرود مى‏آيد، با سيخى آتشين، جان او را مى‏گيرد و دوزخ نيز نعره مى‏كشد! حضرت على (ع) با شنيدن اين سخنان، منظم نشست و گفت:
اى رسول خدا، اين حديث را برايم تكرار كن كه درد خود را فراموش كردم! سپس‏پرسيد: آيا از امّت شما هم كسى به اين مصيبت گرفتار مى‏شود؟ پيامبر (ص) پاسخ داد:
آرى، فرمانرواى ستمگر، خورنده مال يتيم و شاهد دروغگو. (نيز به چنين بلايى مجازات مى‏شوند.) «1»
ضرورت يتيم‏نوازى‏
همان اندازه كه بى‏مهرى نسبت به يتيم و حيف و ميل اموال او محكوم و ناپسند است، يتيم‏نوازى، مهر و محبت و كمك به او نيك و پسنديده بلكه لازم و ضرورى است و اسلام از پيروان خويش مى‏خواهد كه نسبت به يتيم، جانب احتياط و حسن نيّت را مراعات كنند و از افراط و تفريط بپرهيزند. بدين معنا كه نه بى‏حساب و كتاب و به دلخواه خود در اموال او تصرف كنند و نه آن كه يتيم را با ثروتش رها كنند تا اموال و زندگى او در معرض خطر قرار بگيرد؛ از اين رو، مى‏فرمايد:
«وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتيمِ الَّا بِالَّتى‏ هِىَ احْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ اشُدَّهُ» «2»
به ثروت يتيم، جز به نيكوترين وجه، نزديك نشويد تا به سنّ رشد برسد.
سپس دستور مى‏دهد، اموال آنان را بدون كم و كاست در اختيارشان قرار دهيد:
«وَ اتُوا الْيَتامى‏ امْوالَهُمْ وَ لا تَبَدَّلُوا الْخَبيثَ بِالطَّيِّبِ وَ لا تَأْكُلُوا امْوالَهُمْ الى‏ امْوالِكُمْ ...» «3»
اموال يتيمان را به آنان تحويل دهيد و پاكيزه را با آلوده عوض نكنيد و ثروت آنان را با دارايى خويش مصرف نكنيد.
از بُعد عاطفى نيز مسلمانان وظيفه دارند با يتيمان رفتارى كاملًا عاطفى و توأم با احترام و تكريم داشته باشند و اگر يتيمان از نظر مادّى نيز كمبود داشته باشند، علاوه بر خمس و زكات، داوطلبانه مورد حمايت قرار گيرند. آيات و روايات اسلامى در اين باره نيز حقّ سخن را ادا كرده‏اند. از جمله امير مؤمنان على (ع) در بخشى از وصيت‏نامه خود مى‏فرمايد:
«اللَّهَ اللَّهَ فِى الْايْتامِ فَلا تُغِبُّوا افْواهَهُمْ وَ لا يَضيعُوا بِحَضْرَتِكُمْ فَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ‏اللَّهِ يَقُولُ: مَنْ عالَ يَتيماً حَتَّى يَسْتَغْنِىَ اوْجَبَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ بِذلِكَ الْجَنَّةَ ...» «1»
خدا را، خدا را درباره يتيمان (فراموش نكنيد؛) مبادا كه دهانهايشان را گاه، بى‏غذا گذاريد و در حضور شما تحقير شوند، كه من از رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: «هركس، يتيمى را سرپرستى كند تا (رشيد و) بى‏نياز گردد، خداوند بزرگ در ازاى چنين كارى، بهشت را بر او واجب مى‏كند.