الگوى مصرف از نظر اسلام
مصرف، در فرهنگ اسلامى، الگوى متغيّرى دارد، كه با شرايط و موقعيّتهاى مختلف زمانى و مكانى، تعيين و تثبيت مىشود. به اين معنا كه وضعيّت انسان در محيط و شرايطى كه عموم آحاد جامعه از رفاه نسبى برخوردارند و نيازمنديهاى ضرورى همگان، به خوراك، پوشاك، مسكن و ... در حدّ قابل قبولى فراهم شده، با وضعيّت همين فرد، در محيطى كه فقر اقتصادى و مالى بر نظام عمومى و اجتماعى آن حاكم است و مردم در تأمين نيازهاى اوّليّه زندگى خود با مشكل و كمبود مواجهند، متفاوت است.
او در حالت اوّل، مىتواند، زمينه بهرهمندى هر چه بهتر و بيشتر خود و خانوادهاش را از نعمتهاى الهى فراهم سازد و سطح و وضع زندگىاش را از نظر كمّى و كيفى، تعالى و بهبود بخشد. «1» در اين وضعيّت، اگر انسان با وجود توانايى مالى، بر خود و خانوادهاش سخت بگيرد، مورد نكوهش خواهد بود. بر عكس، در حالت دوم، شايسته است، آدمى در مصرف آنچه در اختيار دارد، به حدّاقلّ ضرورت اكتفا كرده، آنچه افزون بر نيازهاى اوّليّهاش در اختيار دارد، به همنوعان نيازمند خويش واگذار كند و به اين صورت در تحمّل شدايد زندگى با ايشان مشاركت و همدردى نمايد.نكته ديگر اين كه از ديدگاه اسلام، مشروعيّت مصرف، منوط به اين است كه انگيزههايى كه انسان را به مصرف وامىدارد، مثبت و سازنده باشد. به عبارت واضحتر، اسلام مىكوشد، انسان را طورى تربيت كند كه آنچه از او سر مىزند، او را به كمال نهايىاش كه قرب الهى است، نزديكتر سازد و مصرف نيز از اين قاعده مستثنى نيست.
اگر مصرف انسان، با انگيزهاى درست و تمايلى معقول و منطقى صورت بگيرد، موجب تكامل او مىشود و اگر با انگيزهاى غلط و منفى و مبتنى بر پندارهاى موهوم، از قبيل تفاخر، خوشگذرانى، تجمّل پرستى و افزون طلبى، چيزى را مصرف كند، سبب انحطاط و تباهى او مىگردد.از اين رو، رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله در نصيحتى به ابىذر غفارى به او توصيه مىكند كه پيش از انجام هر كار، از جمله مصرف خوردنيها، براى آن انگيزهاى معقول و منطقى بيابد و بر اساس آن انگيزهها، به انجام عمل، مبادرت ورزد:
«يا أَباذَرٍّ! لِيَكُنْ لَكَ فى كُلِّ شَىْءٍ نِيَّةٌ صالِحَةٌ حَتَّى فِى النَّوْمِ وَالْأَكْلِ» «2»
اى اباذر! بايد براى تو در هر چيز، نيّتى صالح باشد، حتّى در خوابيدن و خوردن.
اسلام، هرگونه مصرف ناشى از انگيزههاى غلط و منفى را تحت عنوان كلّى «إسراف» قرار داده و مسلمانان را بشدّت از آن برحذر داشته است. در مباحث بعدى به طور مفصّل درباره اسراف و زيانهاى آن بحث خواهد شد.
همچنين در آيين مقدّس اسلام براى مصرف مواهب الهى توسّط بشر و ميزان و كيفيّت آن، معيارها و ضوابط روشنى تعيين فرموده كه پايبندى به اين ضوابط، سعادت فرد و جامعه را در دنيا و آخرت تضمين مىكند. برخى از اهمّ اين معيارها عبارتند از:
1- استفاده از طيّبات و حلال: جهان و آنچه در آن است براى استفاده انسان، آفريده شده و مصالح و نيازمنديهاى او در آفرينش اين جهان، لحاظ گرديده است. آيات فراوانى از قرآن كريم، مبيّن اين حقيقتاند كه انسان گُل سرسبد عالم هستى است و خداوند، همه موجودات اين جهان را به خاطر او آفريده و به خدمت وى گمارده است. از جمله، در آياتى مىفرمايد:
«اللَّهُ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَالْارْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً، فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الَّثمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِىَ فِى الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْانْهارَ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ ءاتيكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ ...» «1»
خداوند، همان كسى است كه آسمانها و زمين را آفريد؛ و از آسمان، آبى نازل كرد و با آن ميوهها- ى مختلف- را براى روزى شما- از زمين- بيرون آورد. و كشتيها را مسخّر شما گردانيد، تا بر صفحه دريا به فرمان او حركت كنند؛ و نهرها را- نيز- مسخّر شما نمود و خورشيد و ماه را كه- با برنامه منظّمى در كارند- به تسخير شما درآورد و شب و روز را نيز مسخّر شما ساخت و از هر چيزى كه از او خواستيد به شما داد ....
از ديدگاه قرآن، علّت آفرينش جهان اين است كه انسان، از اين طبيعت رام و منقاد، در جهت تأمين نيازمنديهايش بهره گيرد:
«هُوَ الَّذى جَعَلَ لَكُمُ الْارْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فى مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ ...» «2»
او كسى است كه زمين را براى شما رام كرد، بر شانههاى آن راه برويد و از روزيهاى خداوند بخوريد ....
علاوه بر اين، حكمت و لطف الهى اقتضا كرده و مصالح بشرى نيز ايجاب نموده كه خداوند مهربان، بندگانش را در بهرهگيرى از آفريدههايش به حال خود رها نكند و آنها را از مصرف آنچه به گونهاى براى جسم يا روحشان زيانآور است، منع نمايد و آنچه را كه تأمين كننده مصلحت و نيازهاى واقعى آنهاست و مىتواند زمينهساز حركت تكاملى ايشان شود به آنان معرّفى كند.
قرآن كريم، آن دسته از مواهب و امكانات الهى را كه بشر مجاز به استفاده از آنهاست، و هر يك به نحوى در روند سير تكاملى او مفيد واقع مىشوند، «حلال» و «طيّب» خوانده و بارها، اجازه و دستور بهرهگيرى از آنها را صادر فرموده است «1». به عنوان مثال در آيهاى چنين مىخوانيم:
«يَسْئَلُونَكَ ماذا احِلَّ لَهُمْ قُلْ احِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتِ ...» «2»
از تو مىپرسند، چه چيزهايى براى آنها حلال شده است؟ بگو: «آنچه پاكيزه است براى شما حلال گرديده ...»
و بعكس، آنچه را كه مصرف آن براى انسان زيانآور است و به نوعى او را از ادامه سير تكاملىاش باز مىدارد و يا در روند اين حركت، كندى و اخلال ايجاد مىكند، «خبيث» خوانده و مصرف آنها را براى پيروانش «حرام» كرده است. «3»
به عنوان مثال، قرآن كريم، در بيان ويژگيهاى رسول خدا صلىاللّهعليهوآله مىفرمايد:
«... الرَّسُولَ النَّبِىَّ الْامِّىَّ الَّذى ... يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ ...» «1»
... پيامبرى «امّى» كه ... ناپاكيها را تحريم مىكند ....
مادامى كه انسان در مصرف مواهب الهى به اين بايدها و نبايدها گوش فرا دهد و خود را به رعايت آنها مقيّد كند، از نتايج سوء ناشى از مصارف حرام، ايمن خواهد ماند و حيات مادّى و معنوى خويش را قرين آسايش و نيكبختى خواهد ساخت.
ممكن است برخى گمان كنند، كه اگر انسان، از طريق نامشروع، مالى به دست نياورد و امور زندگى خود را از راه حرام تأمين نكند، معيشت او از طريق حلال، تأمين نخواهد شد، يا روزى حلال، نيازهاى زندگى او را تكافو نخواهد كرد.
اين پندارى نادرست است و ريشه در بدگمانى به خداوند دارد. خدايى كه روزى انسان را در رحم مادر تدارك ديده و پيش از تولّد او مناسبترين غذا را در پستان مادر، برايش فراهم آورده، و پس از آن نيز تا رسيدن به حدّ رشد و بلوغ عقلى و جسمى، پدر و مادر را وسيله تأمين نيازمنديهايش قرار داده، در مراحل بعدى زندگى نيز او را وانخواهد گذاشت و ممرّى حلال و منطقى براى تأمين روزى او مقرَّر خواهد فرمود.
وقتى در دوران جاهليّت، برخى از اعراب، از بيم قحطى و گرسنگى، فرزندان خود را مىكشتند، قرآن كريم در بيانى باز دارنده و تأكيدآميز به آنان اطمينان داد كه خداوند، روزى شما را تضمين مىكند:
«وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ ...» «2»
فرزندانتان را از ترس فقر و گرسنگى، نكشيد، ما به آنها و شما روزى مىدهيم.
با چنين ضمانت محكمى، هرگز شايسته نيست كه انسان به وعده الهى بىاعتمادى نشان دهد و براى تهيّه روزى خود به كارهاى حرام مبادرت ورزد، يا آنچه را خداوند براو حرام فرموده مصرف كند.آنچه انسان بايد همّ خود را بر آن مصروف دارد، كوشش و تلاش مثبت و سازنده در چارچوب موازين شرعى و رعايت حقوق اجتماعى است. آنهم در حدّ كفاف و تأمين نيازمنديها، به گونهاى كه بتواند در سايه اين تلاش به عبادت خداوند و كسب كمال معنوى بپردازد و به درگاه او تقرّب جويد.نگرشى اجمالى به زندگى پيشوايان بزرگوار اسلام، نشان مىدهد كه آن بزرگواران تا چه اندازه در هنگام مصرف نعمتهاى الهى، بر حلال بودن آنها، تأكيد و دقّت داشتهاند.
روزى ام عبداللَّه خواهر شدّاد بن اوس، از اصحاب رسول خدا (ص)، ظرفى شير خدمت حضرت رسول فرستاد تا با آن روزهاش را افطار نمايد. حضرت آورنده شير را بازگردانده فرمود «برو سؤال كن، اين شير را از كجا آوردهاى؟» امّ عبداللَّه پاسخ داد: «از گوسفندى دوشيدهام.» حضرت فرمود: «بپرس، گوسفند را از كجا آورده؟» ام عبداللَّه عرض كرد: «آن را از مال خودم خريدهام.» آنگاه، حضرت شير را نوشيد.
روز بعد، امّ عبداللَّه، خدمت پيامبر رسيد و عرض كرد: «اى رسول خدا! قدرى شير حضورتان تقديم كردم. چرا اين اندازه پرس و جو فرموديد؟» حضرت فرمود:
«بِذلِكَ أُمِرَتِ الرُّسُلُ قَبْلى انْ لا تَأْكُلَ الَّا طَيِّباً وَ لا تَعْمَلَ إِلَّا صالِحاً» «1»
پيامبران پيش از من- نيز- مأمور شدند كه جز- حلال و- پاكيزه نخورند و جز عمل صالح، انجام ندهند. «2»
2- پرهيز از تجمّل و تجمّلگرايى: گرايش به جمال و زيبايى يكى از ابعاد اصلى روان آدمى است و انسان به مقتضاى فطرت الهى خويش، آن را مىپسندد. اسلام نيز به عنوان آيينى منطبق و هماهنگ با فطرت، اين حسّ اصيل را محترم شمرده و به شكلى مناسب، خواستار اشباع آن شده است. از نظر اسلام، استفاده از زيباييهاى طبيعت، پوشيدن لباس زيبا و متناسب، به كار بردنِ بوهاى خوش و امثال آن، نه تنها مجاز شمرده شده، بلكه به آن سفارش نيز شده است.
آيهاى از قرآن كريم، به بندگان خدا دستور مىدهد كه وقتى براى عبادت خداوند، خود را آماده مىكنند و عازم مساجد مىشوند، آراستگى و زيبايى ظاهر را از ياد نبرند و زينتهاى خود را با خود بردارند:
«يا بَنى ادَمَ خُذُوا زينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ ...» «1»
اى فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود برداريد ...
وقتى امام حسن مجتبى عليهالسلام به خاطر ظاهر زيبا و آراستهاش از سوى عدًهاى ناآگاه، مورد انتقاد قرار گرفت، در پاسخ به آنان فرمود:
«إِنَّ اللَّهَ جَميلٌ وَ يُحِبُّ الْجَمالَ ...» «2»
خداوند زيباست و زيبايى را دوست دارد.
تعبير فوق و دهها آيه و روايت ديگر از اين قبيل، همگى گواه اين حقيقت است كه اصل استفاده از زينتها و تجمّلات، از نظر اسلام، منعى ندارد و اگر غير از اين بود، دليلى نداشت كه خداوند، اين همه زيبايى را در جهان بيافريند و تمايل به زيبايى را در فطرت انسان قرار دهد. بنابراين آفرينش زيبايى و تمايل به آن دليل بر اين ا ست كه خالق زيباييها آن را دوست مىدارد.
در عين حال قرآن كريم از گروهى از مردم به نام «مُتْرَفين» نام مىبرد و رفاه طلبى و تجمّل گرايى را از ويژگيهاى آنان مىشمارد. از جمله مشخّصاتى كه قرآن كريم براى «مُترَفين» بر مىشمارد، اين است كه: اينان پناهگاه محكم معنوى در زندگى ندارند و تمام توجّه خود را به لذّتهاى زودگذر و كاذب مادّى معطوف مىدارند و چون اين لذايذ، روح آنان را اشباع نمىكند، همواره درصدد تنوّع بخشيدن به لذّتها و تجمّل ظواهر زندگى خويش برمىآيند. خوى تنوّع طلب و تجمّل پرست آنان موجب مىشود كه از زير
بار مقرّرات الهى، شانه خالى كنند. اينان، نعمتها را از سوى خدا نمىدانند و در نتيجه خود را نيز ملزم به شكر او نمىبينند، در برابر خداوند، طغيان مىكنند و عصيان مىورزند و پيامبران، معاد و ميزان را آشكارا انكار مىكنند. آيهاى از قرآن، مترفين را چنين توصيف مىكند:
«وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ، الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقآءِ الْاخِرَةِ وَ أَتْرَفْنهُمْ فِى الْحَيوةِ الدُّنْيا، ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ ...» «1»
اشرافيان خودخواه، از قوم او كه كافر شده و ديدار آخرت را تكذيب مىكردند و در زندگى دنيا به آنان ناز و نعمت داده بوديم، گفتند: «اين بشرى مثل شماست ...»
قرآن در جاى ديگرى، در توصيف اصحاب شمال مىفرمايد:
«وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ... إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفينَ وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظيمِ وَ كانُوا يَقُولُونَ أَئِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ» «2»
و اصحاب شمال (كسانى كه نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده مىشود) ... آنها پيش از اين در دنيا، مست و مغرور نعمتها و تجمّلات بودند و بر گناهان بزرگ اصرار مىورزيدند و مىگفتند: «هنگامى كه ما مُرديم و خاك و استخوان شديم، آيا برانگيخته خواهيم شد؟.
در اينجا ممكن است، اين سؤال به ذهن خطور كند كه چطور اسلام، از سويى پيروان خود را به بهرهگيرى از تجمّلات زندگى توصيه مىكند و از سوى ديگر تجمّلگرايان را اين چنين به باد انتقاد مىگيرد؟
در پاسخ به اين سؤال بايد گفت، اسلام با رفاه و تجمّل، مخالف نيست. ليكن افراط در آن را نيز نمىپسندد. متأسّفانه بسيارى از مردم در اين قبيل موارد، از حدّ اعتدال خارج مىشوند و در مصرف آلات تجمّلى، ساختن خانههاى طاغوتى، پوشيدن لباسهاى فاخر و قيمتى، خوردن غذاهاى رنگارنگ، استفاده از اتومبيلهاى گران قيمت و ...، راه افراط رادر پيش مىگيرند. اسلام، استفاده از تجمّلات دنيوى را تا آنجا مجاز مىداند كه تكيهگاههاى معنوى جامعه، در اثر تجمّلگرايى، ويران نشود و مسلمانان در وراى بهرهگيرى از زخارف دنيوى، منعم حقيقى خود را از ياد نبرند و از شكر نعمتهاى او غافل نشوند و نيز در اثر گرايش به تجمّلات، نسبت به حال ضعيفان و محرومان جامعه بىتفاوت نگردند. روش اسلام در برخورد با موضوع تجمّل، روشى موزون و معتدل است، كه نه جمود دارد و تمايلات زيبا پسندانه را در روح انسان در هم مىكوبد و نه بر اعمال مترفان و تجمّل پرستان، صحّه مىگذارد. بويژه در جوامعى كه در آن افراد محروم و بينوا وجود دارد، حتّى از زينتهاى معتدل نيز نهى مىكند.
روزى سفيان ثورى، امام صادق عليهالسلام را در مسجد ملاقات كرد، در حالى كه حضرت، لباسى فاخر و گران قيمت پوشيده بود. سفيان با اين گمان كه فرصت خوبى براى ايراد گرفتن به امام (ع) به دست آورده و مىتواند، بدين وسيله، شخصيّت ايشان را زير سؤال ببرد، به امام (ع) نزديك شد و عرض كرد:
«اى فرزند رسول خدا!- صلىاللّهعليهواله- به خدا سوگند نه جدّت پيامبر (ص) اين گونه لباس مىپوشيد و نه على عليهالسلام چنين بود! هيچ يك از پدران شما چنين شيوهاى در پوشيدن لباس نداشتند!
امام صادق عليهالسلام، ضمن پاسخ مستدلّى فرمود:
«كانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فى زَمانِ قَتْرٍ مُقْتِرٍ وَ كانَ يَأْخُذُ لِقَتْرِهِ وَ إِقْتارِهِ وَ إِنَّ الدُّنْيا بَعْدَ ذلِكَ أَرِخَتْ عَزاليها وَ أَحَقُّ بِها أَبْرارُها» ثُمَّ تَلا هذِهِ الْايَةَ: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ الَّتى أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ» «1» ...» «2»
رسول خدا صلىاللّهعليهوآله، در روزگار سختى و تنگدستى زندگى مىكرد و به مقتضاى فقر و تنگدستىاش مصرف مىنمود و پس از آن حضرت، روزگار به وسعت گراييد و سزاوارترين مردم، براى بهرهگيرى از مواهب، نيكوكارانند. سپس، اين آيه را تلاوت فرمود: «بگو: چهكسى زينتهاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده و روزيهاى پاكيزه را حرام كرده است؟»
3- زهد: يكى ديگر از معيارهايى كه شايسته است، بر شيوه مصرفى انسان، حاكميّت داشته باشد، زهد است. آدمى بايد در مصرف مواهب الهى زاهدانه برخورد كند.
برخى به غلط، چنين پنداشتهاند كه زهد به معناى پرهيز از نعمتهاى دنيوى و اعراض از لذايذ مادّى است. از نظر اين افراد، زاهد كسى است كه به دنياى مادّى پشت پا زده و از نعمتهاى جهان، جز در حد ضرورت استفاده نمىكند، در جهت بهبود وضع مادّى خود و خانوادهاش نمىكوشد و براى سازندگى اين جهان نيز قدمى برنمىدارد.اين برداشت منفى از زهد، هرگز مورد نظر اسلام نبوده و پيشوايان بزرگوار اسلام، هر جا با مظاهر چنين تفكّرى برمىخوردند، بشدّت آن را طرد و نفى مىكردند و پيروان خود را از گرايش به آن برحذر مىداشتند.گرچه واژه زهد، جز يك مورد در قرآن به كار نرفته، ليكن خوشبختانه هم آياتى كه معناى مثبت و سازنده زهد را بيان مىكنند، بسيارند و هم در روايات معصومين عليهمالسلام معناى آن به خوبى تبيين شده است.
از ديدگاه فرهنگ اسلام، زهد به معناى مصرف نكردن مواهب الهى نيست، بلكه به اين معناست كه آدمى در ضمن بهرهگيرى از نعمتهاى خداوند در اين جهان، به دنيا دل نبندد و وابسته نشود، خود را به آن نفروشد، و تمام همّتش را صرف به دست آوردن آن نكند. آيهاى از قرآن كريم، در نكوهش از دنيا پرستان مىفرمايد:
«الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَيوةِ الدُّنْيا وَاطْمَأَنُّوا بِها وَالَّذينَ هُمْ عَن اياتِنا غافِلُونَ» «1»
آنان كه ايمان و اميد به ملاقات ما- و روز رستاخيز- ندارند و به زندگى دنيا خشنود شدند و بر آن تكيه كردند و آنها كه از آيات ما غافلند.
به روشنى پيداست كه در آيه فوق و آيات مشابه آن، بحثى از مذمّتِ مصرف نعمتها وبهرهگيرى از مواهب در بين نيست؛ بلكه آنچه مورد نكوهش قرار گرفته، رضايت دادن، قانع شدن و اطمينان يافتن به مادّيّات و روى برتافتن از حركت تكاملى به سوى سعادت معنوى و قرب الهى و ملاقات با اوست.
على عليهالسلام نيز با استفاده از آيهاى ديگر از قرآن كريم، زهد و زاهد را چنين معنا مىكند:
«أَلزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرانِ: قالَ اللَّهُ سُبْحانَهُ: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما اتيكُمْ» «1» وَ مَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى الْماضى وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالْاتى فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ» «2»
تمام زهد بين دو جمله از قرآن است. خداوند سبحان مىفرمايد: «تا هرگز بر آنچه از دستتان رفته، اندوه مخوريد و بر آنچه به شما داده شادى نكنيد» و كسى كه بر گذشته افسوس نخورد و به آينده شاد نگشت. پس زهد را از دو سمت آن- بىاعتنايى به گذشته و آينده- دريافته است.
امام صادق عليهالسلام نيز همين معنا را با عبارتى ديگر بيان فرموده:
«لَيْسَ الزُّهْدُ فِى الدُّنْيا بِإِضاعَةِ الْمالِ وَ لا بِتَحْريمِ الْحَلالِ بَلِ الزُّهْدُ فِى الدُّنْيا أَنْ لا تَكُونَ بِما فى يَدِكَ أَوْثَقُ مِنْكَ بِما فى يَدِاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ» «3»
زهد در دنيا به ضايع گزاردن- و مصرف نكردن- مال و حرام نمودن حلال نيست، بلكه زهد در دنيا به اين ا ست كه اعتماد تو به آنچه در دستت مىباشد، بيشتر نباشد از اعتماد نسبت به آنچه در دست خداست.
بنابراين زهد به معناى برخوردار نشدن از دنيا و نعمتهاى الهى نيست؛ بلكه در زهد معناى برخوردارى از نعمتهاى الهى نهفته است، ليكن به گونهاى كه موجب غفلت انسان نشود.وقتى زهد را از اين ديدگاه مورد ارزيابى قرار دهيم و آن را بر نحوه مصرف مواهب الهى منطبق سازيم، به اين نتيجه مىرسيم كه، انسان زاهد، اشياء و نعمتها را براى ارضاى تمايلات نفسانى و خواستههاى شهوانى خود، مصرف نمىكند، بلكه با توجّه به عدم دلبستگى او به مظاهر دنيوى، مصرف او صرفاً جنبه انجام وظيفه و عمل به تكليف دارد.
به عبارت ديگر، او نيز همچون ديگران از لذايذ مادّى بهرهمند است؛ ليكن افق ديد او آنچنان وسيع است كه همانند دنيا پرستان، تنها جلو پاى خود را نمىبيند، كه آيندههاى دور و جهان آخرت را نيز در نظر دارد. از نعمتهاى موجود در اين جهان نه به خاطر خوشگذرانى و هرزگى، بلكه به عنوان وسيلهاى براى رسيدن به آن سعادت جاويدان استفاده مىكند و پرواضح است، كه مصرف با چنين بصيرتى چقدر با مصرف دنيا پرستانه متفاوت است. تفاوت راه ببين از كجاست تا به كجا؟!
حضرت على عليهالسلام، تفاوت حال زاهدان تقوا پيشه و دنيا پرستان را در استفاده از مواهب و تجمّلات زندگى، چنين ترسيم فرموده است:
«وَاعْلَمُوا عِبادَاللَّهِ أَنَّ الْمُتَّقينَ ذَهَبُوا بِعاجِلِ الدُّنْيا وَ اجِلِ الْاخِرَةِ، فَشارَكُوا أَهْلَ الدُّنْيا فى دُنْياهُمْ وَ لَمْ يُشارِكْهُمْ أَهْلُ الدُّنْيا فى اخِرَتِهِمْ، سَكَنُوا الدُّنْيا بِأَفْضَلِ ما سُكِنَتْ وَ أَكَلُوها بِأَفْضَلِ ما أُكِلَتْ، فَحَظُوا مِنَ الدُّنْيا بِما حَظِىَ بِهِ الْمُتْرَفُونَ وَ أَخَذُوا مِنْها ما أَخَذَهُ الْجَبابِرَةُ الْمُتَكَبِّرُونَ، ثُمَّ انْقَلَبُوا عَنْها بِالزَّادِ الْمُبَلِّغِ وَالْمَتْجَرِ الرَّابِحِ» «1»
و شما اى بندگان خدا! بدانيد كه متقيّان، نقد دنيا و آينده آخرت را يك جا بردند؛ با دنياداران در دنياشان شركت جستند، بىآن كه اهل دنيا را در آخرت آنان سهمى باشد. سكونت در دنيا و مصرفشان، بهترين نوع سكونت و مصرف است. از همانى كه مترفين بهره مىبرند، بهرهمندند. به دستاوردهايى همانند دستاورد خودكامگان مستكبر، دست مىيابند، سپس با توشهاى رساننده و كالايى پرسود از اين جهان، رخت برمىبندند.
4- قناعت: «قناعت» به معناى راضى شدن به كم و اكتفا نمودن به مقدار محدودى از نعمت است كه در اختيار انسان قرار گرفته «1» و در مقابل آن طمع است، كه به معناى افزون طلبى و چشم داشتن در مال ديگران است. واژه قناعت، در متون اخلاقى اسلام، بيشتر در حوزه مسائل مادّى به كار گرفته شده و تا آنجا هم كه در اين محدوده به كار رود، فضيلتى پسنديده است. ليكن در ابعاد معنوى، از قبيل تحصيل علم، ايمان، تقوا، صبر و ...
قناعت، امر پسنديدهاى نيست و انسان، نبايد به مقدار اندك، از اين ارزشها اكتفا بكند؛ بلكه هر كس به فرا خور توان و استعدادش بايد بكوشد، تا موجودىِ خويش را در اين جهات افزايش دهد.
آدمى به مقتضاى طبيعت و فطرت خويش، موجودى افزون طلب و سيرى ناپذير است «2» و در هيچ زمينهاى، مايل به اكتفا به وضع موجود نيست. اين تمايل فطرى را بدان سبب در عمق روح او به وديعت نهادهاند، كه او در كسب كمالات معنوى و طى مدارج روحى براى نيل به مقام قرب الهى، در هيچ منزلى متوقّف نشود و در جا نزند. ليكن بشر جهول، گاهى قدر خود را نمىشناسد و راه را به اشتباه مىرود. او به جاى ارضاى تمايل افزون طلبانهاش، در ميدان معنويات و ارزشهاى روحى، ناشيانه به كاهدان دنيا مىزند و مطلوب خويش را در زر و زيور و مال و منال آن مىجويد و در اين جولانگاه تنگ، نه تنها به آنچه دارد، قناعت نمىكند، كه عمر، ايمان و هستى خود را، سخاوتمندانه در راه اندوختن و انباشتن زخارف دنيوى و سپس حيف و ميل آنها در مسير اغراض و هوسهاى حيوانى، فنا و فدا مىسازد.
چشم تنگ مرد دنيادار را
يا قناعت پركند يا خاك گور
و چون جهان مادّى محدود و خواستههاى بشر نامحدود است، تا در اين وادى گام مىزند، راه به جايى نخواهد برد.
قناعت در مصرف
قناعت در زمينههاى گوناگون زندگى مادّى بشر، موضوعيّت دارد و «قناعت در مصرف» يكى از شاخصترين اين زمينههاست.
تجربه نشان مىدهد كه همواره مقدار محدودى از امكانات مادّى، براى گذران آبرومندانه زندگى انسان در اين جهان، كافى است. بنابراين انسان، در درجه نخست، بايد بكوشد، تا آن مقدار از نيازمنديهاى ضرورى را كه بدون داشتن آنها نمىتواند، به طور نسبى زندگى آسودهاى داشته باشد، از راه حلال و مشروع، تهيّه و تأمين كند و آن را منطبق بر همان نيازمنديها، مصرف نمايد و مابقى همّ خود را در جهت تكامل معنوى خويش،- كه البته آن نيز از خدمت به بندگان خدا و اصلاح امور آنان منفك نيست-، قرار دهد. و در اين بين، اگر امكان تهيّه ثروتى بيش از اين مقدار برايش فراهم شد و خداوند به او گشايش و روزى بيشترى كرامت فرمود، در مصرف آن قناعت ورزد.اسلام كوشيده است كه از سويى به تمايلات افزون طلبانه بشر، جهت بدهد و او را وادار سازد كه از اين نيروى مهمّ، تنها در كانال كسب ارزشهاى جاويدان استفاده كند و از تكاثر و تفاخر بپرهيزد و از سوى ديگر او را از مصارف غير ضرورى و بىرويّه بازداشته و به قناعت نمودن در مصرف پيرايههاى ناپايدار زندگى مادى دعوت كرده است.
آيهاى از قرآن كريم، پوچى مظاهر زندگى مادّى را اينگونه به تصوير مىكشد:
«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيوةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِى الْامْوالِ وَ الْاوْلادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ، ثُمَّ يَهيجُ فَتَريهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً ...» «1»
بدانيد! زندگى دنيا، تنها بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخر فروشى در ميان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است، همانند بارانى كه محصولش كشاورزان را در شگفتى
فرو مىبرد، سپس خشك مىشود، به گونهاى كه آن را زردرنگ مىبينى، سپس تبديل به كاه مىشود!
و آيهاى ديگر، رسول خدا صلىاللّهعليهواله را از چشم دوختن به متاع پرزرق و برق دنيوى كه خداوند، بنا به مصلحت، براى امتحان و به طور موقّت، در اختيار بعضى مىگذارد، بازداشته، او را به روزى پايدار خداوند- كه چون پايدار است، پس نمىتواند از سنخ ماديّات باشد-، متوجّه مىسازد:
«وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيوةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى» «1»
و هرگز چشمان خود را به نعمتهاى مادّى، كه به گروههايى از آنان دادهايم، مدوز! اينها شكوفههاى زندگى دنياست؛ تا آنها را بيازماييم و روزى پروردگارت بهتر و پايدارتر است.
پيشوايان بزرگوار اسلام نيز، گذشته از اين كه پيروان خود را به قناعت در مصرف دعوت مىكردند و ثمرات پرارزش آن را به ايشان گوشزد مىفرمودند، خودشان نيز در عمل، اسوههاى كامل و درخشانى از قناعت بودند.رسول خدا صلىاللّهعليهوآله، از نظر ثروت مادّى و امكانات مالى، فرد تهيدستى نبود و گرچه هرگز مال فراوانى نزد خود نگاه نمىداشت، ليكن اگر اندك تمايلى از خود نشان مىداد، كمتر كسى پيدا مىشد كه حاضر نشود، همه دارايى خود را با جان و دل به حضرتش تقديم ندارد.
با وجود اين، آن حضرت زندگى بسيار سادهاى داشت و در مصرف آنچه در اختيارش بود، تا مىتوانست، صرفه جويى مىكرد.
على عليهالسلام، در توصيف زندگى قناعت آميز آن حضرت، مىفرمايد:
«قَضَمَ الدُّنْيا قَضْماً، وَ لَمْ يُعِرْها طَرْفاً، اهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْيا كَشْحاً، وَ أَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْيا بَطْناً، عُرِضَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيا فَأَبى أَنْ يَقْبَلَها» «2»
لقمه لذيذ دنيا را با بىاشتهايى در اطراف دهان چرخاند و هرگز فرو بردن و افزونيشان را آرزو نكرد. از تمامى مردم جهان و در مقايسه با محرومترين فرد جامعه گرسنهترين بود و دو پهلويش فرو رفتهترين؛ تمامت دنيا را به كمال به او عرضه كردند، امّا او از پذيرشش سر باز زد.
آن حضرت، همچنين درباره يكى از برادران ايمانى خود مىفرمايد:
«كانَ لى فيما مَضى اخٌ فِى اللَّهِ ... وَ كانَ خارِجاً مِنْ سُلْطانِ بَطْنِهِ فَلا يَشْتَهى ما لا يَجِدُ وَ لا يُكْثِرُ إِذا وَجَدَ ...» «1»
در گذشته مرا برادرى در راه خدا بود كه ... از چيرگى شكم خويش آزاد بود، آنچه را كه نداشت آرزو نمىكرد و در مصرف آنچه مىيافت نيز زيادهروى نمىنمود.
حضرت على عليهالسلام، قناعت در مصرف را از بارزترين ويژگيهاى تقوا پيشگان مىشمرد؛ در اين باره مىفرمايد:
«تَراهُ قَريباً أَمَلُهُ، قَليلًا زَلَلُهُ، خاشِعاً قَلْبُهُ، قانِعَةً نَفْسُهُ، مَنْزُوراً أُكُلُهُ، سَهْلًا أَمْرُهُ ...» «2»
انسان تقوا پيشه را مىبينى در حالى كه: آرزويش نزديك، لغزشش اندك، قلبش خاشع، نفسش قانع، خوراكش ناچيز، زندگيش ساده و بىتكلّف است.
قناعت، رمز عزّت
نفس انسان خوپذير است و آدمى هر طور آن را عادت بدهد، به همان ترتيب عادت مىكند. تأمين رفاه كامل و اشباع همه خواستههاى نفسانى، در همه زمانها، از طريق حلال و بدور از هرگونه عوارض جنبى نيز، براى آدمى در اين جهان مقدور نيست و خواه ناخواه زمانى مىرسد كه عملى ساختن برخى از خواستهها و تمايلات، برايش غير ممكن و يا دشوار مىگردد.
توجّه به اين دو واقعيّت، ايجاب مىكند، كه انسان، در بهرهگيرى از مواهب اين جهانى، خود را طورى عادت دهد، كه بتواند تا سر حد امكان، با كمترين حدّ بهرهمندى از مواهب مزبور به زندگى عادى و شرافتمندانه خويش ادامه دهد و كمبودها در نشاط روحى و عزّت و آزادگى معنوى او خللى ايجاد نكنند.
غلام همّت آنم كه زير چرخ كبود
ز هر چه رنگ تعلّق پذيرد آزاد است
كسى كه خود را به سختى و محروميّت عادت نداده و نمىتواند به كم قانع باشد، در رويارويى با كمبودهاى روزافزون زندگى مادّى، ناچار خواهد شد، عزّت و كرامت انسانى خود را به بهايى ناچيز، در معرض فروش بگذارد و از سرمايه گران سنگ آبرو و آزادگى خويش براى رسيدن به آمال دنيوى، صرف نظر كند. چه بسا در اين بين به سراغ اشخاص فرومايه و كم ظرفيّت رود و از آنان چيزى تقاضا كند. صرف اين تقاضا، گذشته از اين كه ممكن است با پاسخ منفى هم رو به رو شود، موجب خواهد شد كه آنان، از آن پس به چشم حقارت به او بنگرند، يا درصدد سوء استفاده از مقام و موقعيت او برآيند، و او را وسيلهاى براى نيل به اهداف پليد خود قرار دهند.به على عليهالسلام خبر دادند، كه شريح قاضى، خانهاى را افزون بر نيازش به قيمتى گزاف خريدارى كرده، حضرت او را طلبيده ضمن نكوهش او به خاطر انجام اين كار فرمود:
«اگر در وقت خريد، نزد من مىآمدى، سندى برايت تنظيم مىكردم كه با خواندن آن، در خريد چنين خانهاى به يك درهم رغبت نمىكردى!»
آنگاه حضرت، متنى را به عنوان پيشنويس سند به او ارائه فرمود كه در بخشى از آن چنين آمده است:
«إِشْتَرى هذَا الْمُغْتَرُّ بِالْامَلِ، مِنْ هذَا الْمُزْعَجِ بِالْأَجَلِ، هذِهِ الدَّارَ بِالْخُرُوجِ مِنْ عِزِّ الْقَناعَةِ، وَالدُّخُولِ فى ذُلِّ الطَّلَبِ وَالضَّراعَةِ» «1»
اين فريب خورده آرزو، از آن رانده اجل، چنين خانهاى را به بهاى از دست هشتن شكوه قناعت و گام نهادن به قلمرو دريوزگى و خوارى خريدارى كرده است.
5- رعايت قوام و اعتدال: عموم دستورات اسلام بر پايه اعتدال و ميانهروى استوار است و مصرف نيز از اين كلّيت مستثنا نيست. البته اگر انسان به حدّى از اعتلاى روحىبرسد كه بتواند با زهد و قناعت زندگى كند، بسى بهتر و به سعادت نزديكتر است و در سير و سلوك معنوى، پروازش سبكبارتر خواهد بود. ليكن اگر نتوانست خود را به چنين مرحلهاى برساند، خوب است، حدّاقل در بهرهگيرى از نعمتهاى الهى در اين جهان جانب اعتدال و قوام را از دست ندهد.
«قوام» ميزانى است كه اسلام براى مصرف اموال تعيين فرموده و به معناى حدّ وسط مىباشد. در دو سوى «قوام»، «اسراف» و «تقتير» قرار دارد كه هر دو ممنوع است. به اين معنا كه انسان در مصرف نعمتهاى الهى، نه مجاز است، بر خود و خانوادهاش چنان سخت بگيرد، كه زندگى، دشوار و تحمّل ناپذير شود و نه حقّ دارد در مصارف خود، مرتكب اسراف و تبذير گردد.
آياتى از قرآن كريم اين حقيقت را به روشنى بيان فرموده است. خداوند در بيان ويژگيهاى بندگان صالح خود مىفرمايد:
«وَالَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً» «1»
و كسانى كه هرگاه انفاق كنند، نه اسراف مىنمايند و نه سختگيرى؛ بلكه در ميان اين دو حد، حدّ اعتدالى دارند.
فهم بهتر معناى قوام موقوف است بر اين كه معناى «اسراف» و «اقتار» به درستى و روشنى معلوم شود.
الف- اسراف و تبذير: اسراف به معناى زيادهروى و تجاوز از حد است و دانشمندان اخلاق، اسراف در مصرف اموال را به معناى مصرف نمودن مال بيش از حدّ شايستگى و نياز مصرف كننده و نيز مصرف مال در راه معصيت خداوند دانستهاند. «2» «تبذير» نيز از ريشه «بذر» به معناى پراكندن و پاشيدن دانه است و اين تعبير، نوعى استعاره است براى كسى كه مال خود را تباه و ضايع و به اصطلاح ريخت و پاش مىكند. اموال و داراييها، امانتهايى الهى هستند كه براى صلاح و بقاى جوامع بشرى در اختيار انسانها قرار
گرفتهاند و كسى حق ندارد آنها را بيهوده تلف و تباه كند.
اسراف و تبذير، در اسلام از گناهان بزرگ شمرده شده و خداوند متعال بندگانش را بشدّت از آن نهى كرده است.
قرآن كريم، اسراف كنندگان را از محبّت خداوند محروم دانسته، مىفرمايد:
«وَ كُلُوا وَاشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ» «1»
بخوريد و بياشاميد ولى زيادهروى نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست ندارد.
و نيز به آنان وعده آتش داده است:
«وَ أَنَّ الْمُسْرِفينَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ» «2»
اسراف پيشگان اهل آتشند.
همچنين كسانى را كه ثروتها را بىحساب و كتاب خرج مىكنند و در چگونگى مصرف آنها حق و رضاى خدا را در نظر نمىگيرند، برادران شيطان معرفى كرده است:
«وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيراً إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطينِ» «3»
و هرگز اسراف و تبذير مكن چرا كه تبذير كنندگان برادران شياطيناند.
اسراف و تبذير، مصاديقى دارند كه عبارتند از:
1- تضييع: مقصود از تضييع، تلف كردن مال است، به گونهاى كه ديگر قابل استفاده نباشد يا مورد استفاده قرار نگيرد. مانند دور ريختن آب و شير و موادّ خوراكى و پوشاك و حتّى دور ريختن هستههاى قابل استفاده ميوهها نيز از نظر اسلام، اسراف شناخته مىشود. «4» امام صادق عليهالسلام در اين باره مىفرمايد:
«وَ إِنَّ السَّرْفَ يُبْغِضُهُ، حَتَّى طَرْحِكَ النَّواةَ، فَأِنَّها تَصْلَحُ لِشَىْءٍ وَ حَتَّى صَبِّكَ فَضْلَ شَرابِكَ» «1»
خداوند، اسراف را دشمن مىدارد، حتّى دور افكندنت، هسته ميوه را، زيرا كه آن براى كارى شايسته است و حتّى دور ريختنت، نيم خورده آب را.
بديهى است اين گونه اسراف را مصرف نمىتوان ناميد، بلكه در واقع نوعى مصرف نكردن است.
2- مصرف بيش از حد و خارج از شأن: هر كس در جامعه، شأن و جايگاه خاصّ خود را دارد و مصارفى كه انجام مىدهد، بايد متناسب با همان شأن و جايگاه باشد.
ممكن است انسان مال خود را در موردى مصرف كند كه فايده مشروع و معقولى در آن باشد و تضييع مال محسوب نشود؛ ليكن چنين فايدهاى، از ديدگاه عرف و جامعه با حال و شأن مصرف كننده تناسب نداشته باشد. در اين صورت، مصرف او نوعى اسراف تلقّى مىگردد و بايد از آن پرهيز كند.
به عنوان مثال، كسى كه ثروت و درآمد ناچيزى دارد و با آن به زحمت، هزينههاى عادى خود و خانوادهاش را تأمين مىكند، اگر همه درآمد خود را صرف خريد يك دست لباس يا يك قطعه جواهر زينتى كند، اسراف كرده است. در حالى كه چه بسا همين كار براى شخصى كه تمكّن مالى بيشترى دارد، اسراف نباشد.
على عليهالسلام، در اين باره مىفرمايد:
«لِلْمُسْرِفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ، يَأْكُلُ ما لَيْسَ لَهُ وَ يَلْبِسُ ما لَيْسَ لَهُ وَ يَشْتَرى ما لَيْسَ لَهُ» «2»
اسراف پيشه را سه نشانه است: چيزى را كه مال او نيست مىخورد، چيزى را كه مال او نيست مىپوشد و چيزى را كه مال او نيست مىخرد.
از اين روايت مىتوان فهميد كه اگر انسان، اشيايى را مصرف كند كه مناسب او نيست، مُسرف به شمار مىرود و ظاهر معناى حديث از عبارت «مال او نيست» همين است كه مناسب حال او نيست.
به هر حال از آنجا كه اسلام در تعيين حدّ اسراف، شؤون اجتماعى افراد و توان مالى آنها را در نظر مىگيرد، مىتوان چنين نتيجه گرفت كه اسراف امرى نسبى است. به اين معنا كه ممكن است، خريد و مصرف چيزى براى يك فرد، اسراف محسوب شود و براى ديگرى نشود.
3- مصرف بدون نياز: و آن در صورتى است كه انسان اموالش را در راهى هزينه كند كه تضييع محسوب نشود و مناسب حال او هم باشد، ولى در آن شرايط به آن فائده نيازى ندارد. مانند كسى كه مسكن و مركب سوارى با كيفيّتى كه نيازش را به راحتى پاسخگوست داشته باشد، با وجود اين مسكن و مركب سوارى ديگرى با كيفيّتى بالاتر نيز تهيّه كند و آنها را بدون استفاده بگذارد.
امام صادق عليهالسلام در اين باره مىفرمايد:
«أَتَرَى اللَّهَ ائْتَمَنَ رَجُلًا عَلى مالٍ خَوَّلَ لَهُ أَنْ يَشْتَرِىَ فَرَساً بِعَشَرَةِ الافِ دِرْهَمٍ و يُجْزيهِ فَرَسٌ بِعِشْرينَ دِرْهَماً- إِلى أَنْ قالَ- «وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ» «1»
آيا چنين مىپندارى كه خدا فردى را امين قرار داده بر مالى كه به اعطا فرموده، تا او اسبى را به ده هزار درهم بخرد، در حالى كه براى او اسبى به بيست درهم كافى است؟- تا آن كه اين آيه را تلاوت فرمود:- و اسراف مكنيد كه خدا مسرفان را دوست ندارد.
ب- اقتار: چنان كه اشاره شد «اقتار» به معناى خوددارى از مصرف و نيز امساك از انفاق مال است. به همان اندازه كه زيادهروى در مصرف مورد نكوهش اسلام قرار گرفته، از نقطه مقابل آن، اقتار و سختگيرى در مصرف نيز منع شده است. اقتار به طور كلّى مورد نكوهش است، اعمّ از اين كه انسان به خاطر دلبستگى به نعمتهاى دنيا، خود و خانوادهاش را از مصرف و استفاده از آنها محروم كند، يا اين كه در اثر حرص و بخل، ازپرداخت حقوق الهى از قبيل زكات و خمس و نيز انفاق به مستمندان خوددارى ورزد.
قرآن كريم درباره چنين افرادى، سرنوشت بدى پيشبينى كرده است:
«وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَبْخَلُونَ بِما أتيهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ ...» «1»
كسانى كه بخل مىورزند و آنچه را خدا از فضل خويش به آنها داده، انفاق نمىكنند، گمان نكنند، اين كار به سود آنهاست؛ بلكه براى آنها شرّ است؛ بزودى در روز قيامت، آنچه را نسبت به آن بخل ورزيدند، همانند طوقى به گردنشان مىافكنند ....
گفتنى است كه «قناعت» و «اقتار» در ظاهر خيلى به هم شبيهاند و چون هر دو نوعى پرهيز و اعراض از مصرف را در خود دارند، ممكن است با هم اشتباه گرفته شوند.
از اين رو، بايد دانست كه آنچه در قناعت، انسان را از بهرهبردارى از مواهب دنيوى باز مىدارد، بىرغبتى به دنيا و مظاهر مادّى و دلبستگى شديد انسان به كمال معنوى و قرب الهى است؛ ولى آنچه انسان مقتِر را به سختگيرى و پرهيز از مصارف ضرورى وادار مىكند، علاقه شديد به جلوههاى مادّى اين جهان است؛ همان كه قرآن كريم از آن به «شحّ» تعبير فرموده است:
«وَ احْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ ...» «2»
و جانها را بخل فراگرفته است.
6- تدبير زندگى: از ديگر امورى كه مناسب است در ارتباط با موضوع مصرف، مورد بحث قرار گيرد، بحث «تدبير زندگى» است. از آنجا كه نيازهاى مادّى انسان، دامنه وسيعى دارد و در اغلب موارد، با توان، امكانات و درآمدهاى او هماهنگ نيست، شايسته است آدمى در زندگى تدبير و تقدير داشته باشد و با محاسبه و برنامهريزى، دخل و خرج خود را با هم هماهنگ سازد. امام محمد باقر عليهالسلام، برنامه ريزى و نگه داشتن اندازه در زندگى را يكى از اركان مهمّ كمال آدمى دانسته، مىفرمايد:
«أَلْكَمالُ كُلُّ الْكَمالِ التَّفَقُّهُ فِى الدّينِ وَالصَّبْرُ عَلَى النَّائِبَةِ وَ تَقْديرُ الْمَعيشَةِ» «1»
كمال و تمام كمال، بصيرت يافتن در دين و پايدارى در سختيها و مصائب و اندازهگيرى و تدبير در امور زندگى است.
البته منعى ندارد كه انسان در صورت امكان به زندگى خود و خانوادهاش توسعه دهد؛ به عنوان مثال غذاى بهتر بخورد، لباس فاخرتر بپوشد، در خانه وسيعترى زندگى كند و ...؛ ليكن ا ين وسعت دادن به زندگى نبايد، توجّه انسان را به خدا و گرايش او را به معنويّات و نيز عزت و آزادگى او را تحتالشعاع قرار دهد و ناچار شود به خاطر افزودن بر هزينههاى غير ضرورى زندگى، از سر ايمان، آبرو، آسايش فكرى و آرامش روانى خويش بگذرد.همچنين منظور از تدبير زندگى، اين نيست كه انسان از اوامر و نواهى شرعى پيروى نكند و خود با تكيه بر دانش و بينش محدود خويش به طور مستقل برنامهريزى كند.
بلكه منظور از دخالت دادن تدبير شخصى در امور زندگى و چگونگى مصرف، اين است كه انسان، بر مبناى قواعد اخلاقى و اقتصادى دين، براى جهت بخشيدن به وضع زندگى خود و رفع مشكلات و نابسامانيهاى اقتصادى، برنامهاى هماهنگ و متناسب با درآمدها و تواناييهايش تهيه و اجراى آن را در زندگى شخصى و اجتماعى خود مدّ نظر قرار دهد.
7- حرام خوارى: «حرام خوارى» نيز يكى از رذائل بسيار زشت و نابود كننده خصائل انسانى است كه قربانيان فراوانى گرفته و بسيارى از مردم را از سعادت دو سرا محروم و آنان را از رسيدن به مقام قرب الهى باز داشته است، اين رذيله بر مرداب دنيا طلبى و حرص و آزمندى مىرويد.
منظور از حرام خوارى، هرگونه تصرف غير شرعى در اموال و پديدههايى است كه در دسترس انسان قرار مىگيرد، اعمّ از اينكه آنها در مورد خوراك، پوشاك، مسكن و ديگر نيازمنديهاى زندگى صرف كند يا سرمايه كسب و كار نمايد يا در اختيار ديگران قرار دهد و مصداقهاى آن عبارت است از: دزدى، غصب، ربا، غش در معامله، خيانت در امانت، حيف و ميل بيتالمال، شراب خوارى، كم كارى، رشوه، كم فروشى، خوردن اشياى پست و پليد و مانند آن كه در قرآن و روايات با عناوين ياد شده و يا با عنوانهاى كلّى «حرام خوارى»، «سحت»، «باطل خوارى» و همانند آنها ياشد شده است. عناوين ياد شده گرچه همه از محرّمات و مورد خشم خداست ولى برخى نسبت به برخى ديگر، شناعت و زشتى بيشترى دارند و در شمار گناهان كبيره به حساب مىآيند. «1»
ديدگاه آيات و روايات
آيات و روايات اسلامى، در سه محور اساسى، به جلوگيرى و ريشهكنى پديده زشت حرام خوارى، همّت گماشتهاند كه عبارت است از: تبيين راههاى صحيح كسب درآمد، تقبيح و محكوميت حرام خوارى و بيان آثار ناهنجار آن.
الف- تشويق به درآمد حلال: خداوند، آفريننده، پرورش دهنده و روزى دهنده همه آفريدگان خويش است و به قول معروف «هر آن كس كه دندان دهد، نان دهد» و هرگز معقول نيست كه خدا، كسى را خلق كند كه قادر به تغذيه او نباشد و يا حاضر شود كه مخلوقش، از راههاى نامعقول و نامشروع، تغذيه كند، بلكه خداوند، هم توان روزى رسانى به همه آفريدگان خويش را دارد و هم آن را از راه اصولى و صحيح مىپسندد و روزى هر جنبندهاى را نيز از همان راه تضمين كرده است. امام باقر عليهالسلام نقل مىكند كه رسول اكرم صلّىاللّهعليهوآله، در حجّةالوداع، ضمن سخنانى فرمود:
«خداوند، روزىِ حلال ميان آفريدگانش تقسيم كرده، نه روزى حرام. بنابراين، هر كس تقواى الهى پيشه كند و صبر نمايد، روزى حلال به او خواهد رسيد و هر كس آن را از راه حرام به دست آورد، از سهميه حلالش كاسته مىگردد و مورد بازخواست نيز قرار مىگيرد ....» «2»
سخنان ارزشمند آن حضرت، در پى سخن خداست كه به او فرموده است:
«قُلْ انَّ رَبّى يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ ...» «3»
بگو: پروردگارم، روزى هر كس از بندگانش را كه بخواهد گشايش مىدهد و اندازه مىگيرد.
با چنين انديشهاى، مسلمانان، در مىيابند كه تنها از راههاى مشروعى كه اسلام براى آنها تعيين كرده، به كسب و كار بپردازند و هرگز گرد مال حرام نگردند.
ب- نكوهش حرام خوارى: پديده زشت حرامخوارى بشدّت، مورد نكوهش قرار گرفته، به گونهاى كه اگر انسان در برخى از آنها انديشه كند، در مىيابد كه تا مرز جان دادن نبايد، زندگى طيّب خويش را به درهمى حرام آلوده كند؛ به طور مثال، قرآن پيرامون «دين به دنيا فروشان» مىفرمايد:
«... اولئِكَ ما يَأْكُلُونَ فى بُطُونِهِمْ الَّا النَّارَ ...» «1»
آنان كسانى هستند كه جز آتش نمىخورند!
و ضمن ديوانه خواندن ربا خوار، ربا را تحريم نموده و آن را به منزله جنگ با خدا و پيامبر، قلمداد كرده است. «2» چنانكه يكى از اهداف عالى پيامبر صلىاللهعليهوآله را حلال كردن طيّبات و تحريم پليديها دانسته «3» كه هر كس بر خلاف آن اقدام كند، در واقع با آرمان مقدّس همه فرستادگان الهى مخالفت كرده است.
از سوى ديگر، خوددارى از خوردن حرام، بسيار ارزشمند تلقّى شده كه با شاهين معادله و برابرى، زشتى و سنگينى گناه حرام خوارى را نيز نشان مىدهد، از جمله؛ رسول خدا (ص) مىفرمايد:
«تَرْكُ لُقْمَةِ حَرامٍ احَبُّ الَى اللَّهِ مِنْ صَلاةِ الْفَىْ رَكْعَةٍ تَطَوُّعاً» «4»
ترك يك لقمه حرام، پيش خدا، از دو هزار ركعت نماز مستحبّى، محبوبتر است.
ج- پيامدهاى ناگوار: حرام خوارى، علاوه بر زشتى و حرمت تكليفى، از نظر وضعى نيز پيامدهاى خطرناكى دارد كه خواه ناخواه گريبان حرامخوار را خواهد گرفت،بر شمردن همه آن ناهنجاريها، اگر نگوييم ناممكن مىنمايد، به طور قطع كارى دشوار خواهد بود كه طبيعةً از عهده اين جزوه بر نمىآيد، پس به عنوان «مشت نمونه خروار» تعدادى را در زير مىآوريم.
1- بىخاصيتى عبادت: رسول اكرم صلّىاللهعليهوآله در اين باره مىفرمايد:
«الْعِبادَةُ مَعَ اكْلِ الْحَرامِ كَالْبِناءِ عَلَى الرَّمْلِ» «1»
پرستش توأم با حرامخوارى، همچون ساختن ساختمان بر ماسه است (بىبنياد است).
2- مبارزه با حق و عدالت: چنانكه سيدالشهدا عليهالسلام، در روز عاشورا، به لشكريان يزيد فرمود:
«فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِكُمْ وَيْلَكُمْ الا تُنْصِتُونَ الا تَسْمَعُونَ؟» «2»
حقّا كه شكمهايتان از حرام پر شده و بر دلهايتان، مُهر خورده! آيا ساكت نمىشويد، آيا گوش فرا نمىدهيد؟!
نقل شده كه مهدى- خليفه عباسى- شريك بن عبدالله را، كه دانشمندى پرهيزكار بود، طلبيد و يكى از سه كار زير را به او پيشنهاد داد؛ قضاوت، تربيت فرزندان خليفه يا يك بار غذا خوردن در كاخ. شريك، پيشنهاد سوم را- كه در ظاهر آسان مىنمود- پذيرفت، ولى پس از خوردن يك وعده غذا بر سر سفره خليفه- كه به طور مسلّم از حرام تهيه شده بود- هم تربيت فرزندان او را به عهده گرفت و هم متصدّى منصب قضاوت آن دستگاه ستمگر شد! «3»
3- ملعونِ خداوند قرار گرفتن: رسول اكرم صلّىاللّهعليهوآله مىفرمايد:
«اذا وَقَعَتِ اللُّقْمَةُ مِنْ حَرامٍ فى جَوْفِ الْعَبْدِ لَعَنَهُ كُلُّ مَلَكٍ فِى السَّمواتِ وَالْارْضِ» «1»
وقتى لقمهاى از حرام در شكم بندهاى قرار مىگيرد، هر فرشتهاى در آسمانها و زمين، او را لعنت مىكند.
4- شقاوت ابدى: بدون ترديد، استمرار حرامخوارى، سعادت دو سرا را نابود مىكند و جز محروميت از بهشت و شقاوت و بدفرجامى به بار نخواهد آورد، چنانكه همان حضرت فرمود:
«مَنْ نَبَتَ لَحْمُهُ مِنَ السُّحْتِ فَالنَّارُ اوْلى بِهِ» «2»
كسى كه گوشتش از حرام روييده، آتش، شايسته اوست.
8- خوردن مال يتيم: «يتيم»، كودك يا نوجوان نابالغى است كه پدر خويش را از دست داده و منظور از «خوردن مال يتيم» هرگونه تصرّف نابجا و نامشروع در اموال يتيمان است، خواه از سوى نزديكان و قيّم آنها صورت پذيرد، يا از سوى غريبههايى كه به نحوى به آن اموال دسترسى دارند.خوردن مال يتيم از نظر دين، خرد، فطرت و احساسات پاك انسانى، زشت و نكوهيده است؛ انسانهاى مؤمن و پاك طينت و خردمند، اجازه تصرف نابهجا و غير قانونى در اموال چنين افرادى را به خود نمىدهند.
توبيخ شديد
اسلام، با شدّت، پديده شوم خوردن مال يتيم را محكوم و پيروان خويش را از آن برحذر داشته است؛ بيشترين نقش را در اين رابطه، فقه و حقوق اسلامى بر عهده دارند و در اينجا تنها از زاويه اخلاق به موضوع مىنگريم. قرآن مجيد، خورنده مال يتيم را به طور جدّى مورد تهديد قرار داده، مىفرمايد:
«انَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ امْوالَ الْيَتامى ظُلْماً انَّما يَأْكُلُونَ فى بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً» «1»
كسانى كه ثروت يتيمان را به ستم مىخورند، در واقع، آتش خوردهاند و بزودى در شعلههاى آتش مىسوزند.
امام باقر عليهالسلام در تفسير اين آيه مىفرمايد:
«خورنده مال يتيم، روز قيامت، در حالى كه آتش از اندرونش زبانه مىكشد و از دهانش خارج مىشود، (به محشر) مىآيد و [از اين حالت او] همه مىفهمند كه او مال يتيم مىخورده است.» «2»
طبق قاعده «هر گناهى كه مستوجب آتش دوزخ باشد، كبيره است.» «3» خوردن مال يتيم نيز از گناهان كبيره به شمار مىآيد. چنانكه حضرت صادق (ع) نيز بدان تصريح كرده است. «4»
رسول گرامى اسلام صلّىاللهعليهوآله نيز در اين باره فرموده است:
«شَرُّ الْمَآكِلِ اكْلُ مالِ الْيَتيمِ» «5»
بدترين خوراكيها، خوردن مال يتيم است.
امام صادق عليهالسلام نيز مىفرمايد:
«خداوند، خورنده مال يتيم را به دو عقوبت تهديد كرده: يكى در آخرت- كه دوزخ است- و ديگرى در دنيا، چرا كه فرموده است: «وَلْيَخْشَ الَّذينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ» «6»
يعنى: بايد بترسند از اينكه آنچه بر سر يتيمان مردم آوردهاند، بر سر يتيمان خودشان بياورند!» «7»
فلسفه تحريم و توبيخ
علاوه بر مخالفت دين، خرد و فطرت با حيف و ميل مال يتيم، علل گوناگون ديگرى بر محكوميت و ممنوعيت اين پديده شوم صحّه مىگذارد كه تعدادى از آنها را از زبان حضرت رضا (ع) بيان مىكنيم:
1- «وقتى انسان، مال يتيمى را به ستم بخورد، به نيستى و نابودى او كمك كرده، چرا كه يتيم، توان اداره امور خويش را ندارد و كسى هم نيست كه در سرپرستى از او، جانشين پدر و مادرش شود (جز همين ثروتى كه برايش باقى مانده) حال، اگر كسى اموالش را به ناحق، از كف او خارج كند، در واقع يتيم را از هستى ساقط و در وادى فقر و مسكنت رها كرده است.»
2- «خداوند آن را تحريم كرده و برايش عقوبت تعيين نموده است.»
3- «يتيم پس از رشد عقلى و درك اوضاع، خواه ناخواه به فكر انتقامجويى مىافتد و از اين طريق، كينه و خشم و نفرت [از غاصب اموالش] فزونى مىيابد و سرانجام به نابودى هر دوى آنها منجر مىشود.» «1»
علاوه بر آنچه ياد شد، خوردن مال يتيم، يُمن و بركت را از زندگى مىبرد و آثار حرامخوارى را- كه در بخش پيش برشمرديم- در پى مىآورد و روحيه عبادت و قرب الىاللّه را از انسان مىگيرد و او را در رديف ستمگران قرار مىدهد، كه فرجام سختى، علاوه بر آتش دوزخ، در انتظار اوست. به داستان زير توجه فرماييد:
امير مؤمنان عليهالسلام به چشم درد سختى مبتلا بود، به گونهاى كه وقتى رسول خدا صلّىاللهعليهوآله به عيادت او رفت، از شدّت درد، فرياد مىكشيد. پيامبر (ص) به او فرمود: بىتابى مىكنى يا خيلى درد مىكشى؟ پاسخ داد: تا كنون به چنين دردى مبتلا نشده بودم! پيامبر (ص)- براى اينكه حضرت على (ع) دردش را فراموش كند- فرمود:
وقتى فرشته مرگ، براى قبض روح كافر فرود مىآيد، با سيخى آتشين، جان او را مىگيرد و دوزخ نيز نعره مىكشد! حضرت على (ع) با شنيدن اين سخنان، منظم نشست و گفت:
اى رسول خدا، اين حديث را برايم تكرار كن كه درد خود را فراموش كردم! سپسپرسيد: آيا از امّت شما هم كسى به اين مصيبت گرفتار مىشود؟ پيامبر (ص) پاسخ داد:
آرى، فرمانرواى ستمگر، خورنده مال يتيم و شاهد دروغگو. (نيز به چنين بلايى مجازات مىشوند.) «1»
ضرورت يتيمنوازى
همان اندازه كه بىمهرى نسبت به يتيم و حيف و ميل اموال او محكوم و ناپسند است، يتيمنوازى، مهر و محبت و كمك به او نيك و پسنديده بلكه لازم و ضرورى است و اسلام از پيروان خويش مىخواهد كه نسبت به يتيم، جانب احتياط و حسن نيّت را مراعات كنند و از افراط و تفريط بپرهيزند. بدين معنا كه نه بىحساب و كتاب و به دلخواه خود در اموال او تصرف كنند و نه آن كه يتيم را با ثروتش رها كنند تا اموال و زندگى او در معرض خطر قرار بگيرد؛ از اين رو، مىفرمايد:
«وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتيمِ الَّا بِالَّتى هِىَ احْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ اشُدَّهُ» «2»
به ثروت يتيم، جز به نيكوترين وجه، نزديك نشويد تا به سنّ رشد برسد.
سپس دستور مىدهد، اموال آنان را بدون كم و كاست در اختيارشان قرار دهيد:
«وَ اتُوا الْيَتامى امْوالَهُمْ وَ لا تَبَدَّلُوا الْخَبيثَ بِالطَّيِّبِ وَ لا تَأْكُلُوا امْوالَهُمْ الى امْوالِكُمْ ...» «3»
اموال يتيمان را به آنان تحويل دهيد و پاكيزه را با آلوده عوض نكنيد و ثروت آنان را با دارايى خويش مصرف نكنيد.
از بُعد عاطفى نيز مسلمانان وظيفه دارند با يتيمان رفتارى كاملًا عاطفى و توأم با احترام و تكريم داشته باشند و اگر يتيمان از نظر مادّى نيز كمبود داشته باشند، علاوه بر خمس و زكات، داوطلبانه مورد حمايت قرار گيرند. آيات و روايات اسلامى در اين باره نيز حقّ سخن را ادا كردهاند. از جمله امير مؤمنان على (ع) در بخشى از وصيتنامه خود مىفرمايد:
«اللَّهَ اللَّهَ فِى الْايْتامِ فَلا تُغِبُّوا افْواهَهُمْ وَ لا يَضيعُوا بِحَضْرَتِكُمْ فَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَاللَّهِ يَقُولُ: مَنْ عالَ يَتيماً حَتَّى يَسْتَغْنِىَ اوْجَبَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ بِذلِكَ الْجَنَّةَ ...» «1»
خدا را، خدا را درباره يتيمان (فراموش نكنيد؛) مبادا كه دهانهايشان را گاه، بىغذا گذاريد و در حضور شما تحقير شوند، كه من از رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: «هركس، يتيمى را سرپرستى كند تا (رشيد و) بىنياز گردد، خداوند بزرگ در ازاى چنين كارى، بهشت را بر او واجب مىكند.
|