علم مقدمه عمل‏
و بدان كه علم فقه و مقدمات آن، از لغت و نحو و صرف و اصول، علومى نيستند كه «مقصود لذاته»«» باشند، بلكه غرض از اين‏ها عبادت و بندگى است. پس نبايد به واسطه اشتغال به اين‏ها از عمل باز ماند و تمام روزگار خود را به دانستن آنها بسر برد و مطلقا به عمل و عبادت نپردازد، بلكه بايد به قدر ضرورت در آنها اكتفا كند، و بسيارند كه عمر خود را صرف مسائل صرف و نحو كرده و در معانى و بيان به حد انتها رسيده و از مسائل شرعيه بى‏خبر و از اين غافل‏اند كه دانستن كيفيت تكلم طايفه يا رسيدن به دقايق تركيبات الفاظشان و محسنات عباراتشان نه در كار دنيا مى‏آيد و نه در كار آخرت و بجز تضييع عمر و وقت و تلف مايه تحصيل سعادت، ثمرى ندارد.
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 109
و از اين‏ها زيانكارتر جماعتى هستند كه از عمل و عبادات، بلكه از استنباط مسايل باز مى‏مانند و اوقات خود را صرف فهم وجوه و احتمالات عبارات بعضى كه در اين علوم گفته‏اند مى‏كنند و صفحات بسيار را در توجيهات و احتمالات كلامشان سياه مى‏كنند و بسيار است كه فهم آن عبارات هم مدخليت در تصحيح مسأله‏اى از مسائل ندارد. بلكه بسا باشد كه شب و روز فكر مى‏كنند در توجيهات عبارات علماى عامه كه در بيان قواعد فاسده خود از «قياس»«» و «استحسان» [1] و امثال آن ذكر كرده‏اند، و از اطاعت و عبادت باز مى‏مانند. و همچنين در استنباط مسايل بسا باشد كه مأخذ مسأله واضح، و دليل آن «لايح»،«» و ترجيح آن ظاهر، و در آن دليل ضعيفى يا «حديث عامى»«» يا مثل آن يافت مى‏شود و مدتى عمر خود را در فهم آن دليل يا توجيه آن حديث به انواع مختلفه ضايع مى‏كنند. و همچنين در استخراج و استنباط مسائل غير مهمه و فروض نادره كه يقين يا ظن به عدم احتياج آنها حاصل است، و طالب كمال و سعادت بايد دامن خود را از امثال اين امور برچيند و غرض اين نيست كه بايد طالب علم مطلقا در اين امور تأمل نكند و پيرامون آنها نگردد، زيرا كه شكى نيست كه حصول ملكه اجتهاد، و فهم آيات و اخبار و كلمات علماى ابرار، موقوف است به تكميل قوه نظر و «تشحيذ»«» ذهن و خاطر، و اين امور موجب ازدياد قوه نظريه و تشحيذ ذهن مى‏گردند.
پس اين امور در ابتدا از براى طالب علم في الجمله مطلوب و سعى در آنها مرغوب است و بسا باشد كه لازم باشد، بلكه مقصود آن است كه در اين امور نيز به قدر ضرورت اكتفا كند و بعد از حصول قوه اجتهاد و وصول به مرتبه فهم ادله و استنباط، ديگر وقت خود را چندان مصروف اين امور نكند و از فهم احكام واجبه، و «اتيان» به عبادات موظّفه باز نماند و الا قوه نظر به هر جا رسد باز قابل زيادتى است. پس تا ممكن باشد تشحيذ مطلوب و تقويت قوه نظر مستحسن باشد بايد آدمى همه عمر خود را صرف آن كند.
__________________________________________________
[1] هر امرى را كه فقيه و مجتهد بر حسب ذوق، سليقه و عقل خود نيكو پندارد، و در عرف فقهاى اهل سنّت معانى ديگرى هم دارد. رك: الأصول العامه للفقه المقارن ص 359.