فصل چهارم: اتصاف مصلح به عدالت‏
دانستى كه: حقيقت عدالت يا لازم آن اين است كه: عقل كه خليفه خداست غالب شود بر جميع قوا، تا هر يكى را به كارى كه بايد و شايد بدارد، و نظام مملكت انسانى فاسد نشود. پس، بر هر انسانى واجب است كه سعى و مجاهده كند، كه عقل كه حكم حاكم عادل و خليفه از جانب خداست، بر قواى او غالب شود، و اختلاف قوا را بر طرف كند، و خواهشها و هواهاى آنها را بر كنار گذارد، و همه را به راه راست مستقيم بدارد.
و بدان كه كسى كه قوّه و صفات خود را اصلاح نكرده باشد، و در مملكت بدن خود عدالت را ظاهر ننموده باشد، قابليت اصلاح ديگران و اجراى حكم عدالت در ميان ساير مردمان را ندارد، نه قابليت تدبير منزل خود را دارد، و نه شايستگى سياست مردم را، نه لايق رياست شهر است و نه سزاوار سرورى مملكت.
آرى كسى كه از اصلاح نفس خود عاجز باشد، چگونه ديگرى را اصلاح مى‏نمايد، و چراغى كه حوالى خود را روشن نگرداند، چگونه روشنائى به دورتر مى‏بخشد؟
طبيبى كه باشد و را زرد روى از او داروى سرخ روئى مجوى‏پس، هر كه قوا و صفات خود را به اصلاح آورد، و تعديل در شهر بند نفس خود نمود، و از طرف افراط و تفريط دورى كرد، و متابعت هوى و هوس نفس خود را ننمود، و بر جاده وسط ايستاد، چنين شخصى قابليت اصلاح ديگران را دارد، و سزاوار سرورى مردمان است، و خليفه خدا و سايه پروردگار است در روى زمين. و چون چنين شخصى در ميان مردم حاكم و فرمانروا شد، و زمام امور ايشان در قبضه اقتدار او در آمد، جميع مفاسد به اصلاح مى‏آيد، و همه بلاد روشن و نورانى مى‏شود، و عالم آباد و معمور مى‏گردد، و چشمه‏ها و نهرها پر آب مى‏گردد، و زرع و محصول فراوان، و نسل بنى آدم زياد مى‏شود، و بركات آسمان، زمين را فرو مى‏گيرد، و بارانهاى نافعه نازل مى‏شود.
و از اين جهت است كه: بالاترين اقسام عدالت، و اشرف و افضل انواع سياست، عدالت پادشاه است، بلكه هر عدالتى بسته به عدالت اوست، و هر خير و نيكى منوط به‏
__________________________________________________
بطلان است قسم دوّم است. جهت اطلاع بيشتر مراجعه شود به كتاب الأصول العامه للفقه المقارن، ص 303 و فرهنگ معارف اسلامى، ج 3، ص 1547.
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 88
خيريت او. و اگر، عدالت سلطان نباشد، احدى متمكن از اجراى احكام عدالت نخواهد بود. چگونه چنين نباشد، و حال اينكه تهذيب و تحصيل معارف و كسب علوم و تهذيب اخلاق و تدبير امر منزل و خانه و تربيت عيال و اولاد، موقوف است به «فراغ بال»، و اطمينان خاطر، و انتظام احوال، و با جور سلطان و ظلم پادشاه، احوال مردم مختل، و اوضاع ايشان پريشان مى‏گردد. و از هر طرفى فتنه بر مى‏خيزد. و از هر جانبى محنتى رو مى‏آورد. و دلها مرده و خاطرها افسرده مى‏شود. و از هر گوشه «عايقى» سر بر مى‏آورد. و در هر كنارى مانعى پيدا مى‏شود. طالبين سعادت و كمال در بيابانها و صحراها حيران و سرگردان مى‏مانند. و ارباب علوم و دانش در زواياى خفا و گمنامى منزوى مى‏شوند. نه ايشان را به سر منزل كمال راهى، و نه از براى شاه، راه هدايت راهنمائى و آگاهى. آثار «عرصات»«» علم و عمل مندرس و كهنه مى‏شود، و در و ديوار منازل دانش و بينش تيره و تار مى‏گردد. پس، آنچه لا بد است در تحصيل سعادت از جمعيت خاطر، و انتظام امر معاش كه ضرورى زندگانى انسان است، به هم نمى‏رسد.
بالجمله «مناط»«» كلى در تحصيل كمالات، و وصول به مراتب سعادات، و كسب معارف و علوم و نشر احكام، عدالت سلطان است، و التفات او به اعلاى كلمه دين، و سعى او در ترويج شريعت سيد المرسلين.
و از اين جهت در اخبار وارد است كه: «پادشاه عادل شريك است در ثواب هر عبادتى كه از هر رعيتى از او صادر شود، و سلطان ظالم شريك است در گناه هر معصيتى كه از ايشان سرزند».«» از سيد انبياء - صلى الله عليه و آله و سلم - مروى است كه فرمودند: «مقرب‏ترين مردم در روز قيامت در نزد خدا پادشاه عادل است، و دورترين ايشان از رحمت خدا پادشاه ظالم است».«» و باز از آن بزرگوار مروى است كه:«عدل ساعة خير من عبادة سبعين سنه.»«»
يعنى:
«عدالت كردن در يك ساعت بهتر از عبادت هفتاد سال است».
و سر آن اين است كه: اثر عدل يك ساعت بسا باشد كه به جميع بلاد مملكت برسد و در ازمنه بسيار باقى ماند.
و بعضى از بزرگان دين گفته‏اند كه: «اگر بدانم يك دعاى من مستجاب مى‏گردد آن
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 89
را در حق سلطان مى‏كنم، كه خدا او را به اصلاح آورد، تا نفع دعاى من عام باشد و فايده آن به همه كس برسد».
و رسيده كه: «بدن سلطان عادل در قبر از هم نمى‏ريزد».
و مخفى نماند كه: آنچه در اينجا مذكور شد، عدالت به معنى اعم است، و اما عدالت به معنى اخص كه مقابل ظلم است، و اغلب كه در مورد سلاطين و حكام مذكور مى‏شود مراد آن است، كه بعد از اين در مقام چهارم مذكور خواهد شد.