راه معالجه امراض نفسانى‏
و اما طريق معالجه كليه در امراض نفسانيه آن است كه: بعد از آنكه سبب آن را شناخت، اگر سبب مرض جسمانى باشد سعى در معالجه بدن نمايد، و آن مرض را از بدن دفع كند. و چنانچه سبب خارجى يا نفسى باشد، طريق معالجه كليه آن مثل معالجات امراض جسمانيه باشد.
و طريق معالجات كليه در امراض جسمانيه آن است كه: ابتدا به غذاهايى كه طبع آنها ضد طبع مرض است علاج مى‏كنند، چنانچه مرضى را كه از حرارت باشد از غذاهاى سرد مى‏دهند، و آنچه از سردى باشد از غذاهاى گرم مداوا مى‏فرمايند. پس، اگر ناخوشى جزئى باشد و به اين وسيله دفع شود «فهو المطلوب»، و اگر مرض مستحكم شده باشد و از غذا دفع آن نشود، دوا مى‏دهند و شربتهاى ناگوار مى‏چشانند، و اگر دوا نيز فايده نبخشد به زهر و سمومات معالجه مى‏نمايند. و بعضى امراض حادث مى‏شود
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 72
كه هيچ يك از آن معالجات مفيد نيست، كه بايد به داغ كردن و سوزانيدن معالجه كرد، و گاه هست كه بايد عضوى از اعضاء را قطع كرد همچنان كه در «شقاقلوس»،«» و اين آخر علاج است.
پس، قاعده كليه در معالجه امراض نفسانيه و دفع صفات رذيله نيز همين است.
و بعد از آنكه آدمى انحراف اخلاق خود را از حد اعتدال يافت، و صفت بدى در خود ديد، بايد ابتدا افعالى كه ضد آن است و از آثار صفت حميده است، كه در مقابل آن است مرتكب شود، و مواظبت آن افعال كند. و اين، به منزله غذاى ضد مرض است، همچنان كه حرارت مزاج به غذاهاى «بارده»«» دفع مى‏شود، همچنين هر صفت فضيلتى كه در نفس حادث [حاصل‏] شد ازاله ملكه رذيله كه ضد آن است مى‏كند.
پس اگر اين عمل فايده نبخشيد، در مقام سرزنش و ملامت نفس برآيد و در دل و زبان خود را نكوهش كند، و بديها و ناخوشيهاى آن صفت را در دل بگذراند و تصور كند و به زبان آورد و با خود عتاب و خطاب كند، و بگويد: اى نفس «اماره» [1] و «مكاره» مرا و خود را هلاك كردى، و در معرض غضب پروردگار در آوردى، و از پادشاهى بى‏زوال، خود را محروم ساختى، و تا چشم بر هم مى‏زنى زمان رفتن و وقت مردن است، و بايد در آتش جهنم با مار و كژدم قرين، و با اشرار و شياطين همنشين بود، و اين، بجاى دو او معاجين و شربتها است.
و چنان كه اين‏ها نيز فايده نكرد، مرتكب آثار و اعمال صفت رذيله‏اى كه ضد اين رذيله است شود، مثلا اگر در خود صفت بخل را ملاحظه كرد و به هيچ وجه معالجه نشد، خواهى نخواهى مال خود را زياده از اندازه بذل، و اعمال مسرفين را ظاهر كند. و اگر صفت جبن را مشاهده كرد، خود را به مواضع هولناك بيندازد، و از محل خوف و خطر احتراز نكند. و ليكن، هر گاه استنباط كند كه بخل يا جبن نزديك به زوال رسيده‏اند، خود را نگهدارد، كه ملكه اسراف يا صفت تهوّر در او پيدا نشود. و اين، به منزله زهرها و سمومى است كه به مريض مى‏دهند.
و گاه هست كه: بايد مرتكب اعمالى شود كه از براى صاحبان اخلاق حسنه پسنديده نيست، بلكه منافى شرف و مردى است. اما همچنان كه زهر در معالجه بدن مباح مى‏شود، اين اعمال نيز در معالجه نفس جايز مى‏شود.
__________________________________________________
[1] بسيار امر كننده به بدى. علماى اخلاق براى «نفس» (احساسات و غرائز و عواطف آدمى) سه مرحله قائلند كه در قرآن مجيد به آنها اشاره شده است. رك: تفسير نمونه، ج 9، ص 436.
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 73
و از اين قبيل است: متوجه امور جزئيه شدن كه در شأن او نيست، مثل آب كشيدن، و طعام از بازار خريدن و به خانه آوردن، به جهت رفع صفت تكبر. يا خود را نادان وانمودن و اعتراف به جهل كردن به جهت رفع رذيله عجب و غرور و امثال اين‏ها.
و اگر به اين معالجات نيز نفعى حاصل نشد، در آن وقت شروع كند به تهذيب نفس خود به تكليفات شاقه و رياضات صعبه مشكله.
پس به جهت اصلاح قوه شهويه، منع كند خود را از غذا و آب و استراحت و خواب، مگر به قدرى كه در بقاى حيات احتياج به آن است. و همچنين در غضبيه. و اين عمل به منزله قطع و داغ است، و بعد از توقف دفع صفات رذيله به آن، از ارتكاب آن چاره نيست، و هر گاه استحكام صفات رذيله به حدى شود كه دفع آن موقوف به اين اعمال باشد، بايد صاحب آن از ارتكاب آنها مضايقه نكند، و از سرزنش ملامت كنندگان نينديشد. و ليكن به شرطى كه پا از دايره شريعت مقدسه بيرون ننهد، و عملى كه در شرع اقدس از آن نهى صريح شده مرتكب نشود، و كارى كه فساد آن زيادتر از فساد رذيله باشد - كه در صدد دفع آن است - از او سر نزند، و از اين است كه: از براى سالك راه سعادت لا بد است از استادى حاذق كه علاج هر مرضى را داند، و قدر معالجه را شناسد.
و عجب آنكه: كسانى كه اوصاف بهايم و سباع، و اخلاق شياطين، سرا پاى نفس ايشان را فرو گرفته است، روز و شب در آراستن بدن خود چون زنان، و شب و روز در فكر غذا و شراب چون چهار پايان، مسلمين از ايذا و اذيت ايشان در فغان، و بندگان خدا از ظلم ايشان به جان، نه حرام مى‏دانند و نه حلال، و نه از پاداش مى‏ترسند و نه از وبال، چنان كه اگر به كسى برخورند كه به جهت خلاص نفس خود بعضى اعمال كه موافق شرف و بزرگى نيست از او سرزند، مانند خدمت خود و عيال خود، يا تواضع و فروتنى زياده از حدّ شأن خود، يا خود را از بعضى غذاهاى مقوى محروم سازد، زبان ملامت و «تشنيع»«» به او دراز مى‏كنند و او را از سفيه و بى عقل مى‏شمارند، غافل از آنكه كدام سفاهت از آنچه مرتكب هستند بدتر و بالاتر است.
و اما معالجات جزئيه هر مرضى پس به تفصيلى است كه در باب آينده مذكور مى‏شود، ان شاء الله تعالى.