فصل دوم: مقدمات تزكيه نفس
بدان كه: لازم است از براى طالب پاكى نفس از اوصاف رذيله، و آرايش آن به صفات جميله، اجتناب از چند چيز:
اول: اجتناب از مصاحبت بدان و اشرار را لازم داند. و دورى از همنشينى صاحبان اخلاق بد را واجب شمارد، و احتراز كند از شنيدن قصهها و حكايات ايشان، و استماع آنچه از ايشان صادر شده و سرزده. و با نيكان و صاحبان اوصاف حسنه مجالست نمايد، و معاشرت ايشان را اختيار كند، و كيفيت سلوك ايشان را با خالق و خلق ملاحظه نمايد. و از حكايات پيشينيان و گذشتگان از بزرگان دين و ملت و راهروان راه سعادت مطلع شود، و پيوسته استماع كيفيت احوال و افعال ايشان را نمايد، زيرا كه: صحبت با هر كسى مدخليت عظيم دارد در اتصاف به اوصاف و تخلق به اخلاق او.
نار خندان باغ را خندان كند صحبت نيكانت از نيكان كندچون طبع انسان دزد است، و آنچه را مكرر از طبع ديگر مىبيند اخذ مىكند. و سرّ اين آن است كه: از براى نفس انسانى چندين قوه است، كه بعضى مايل به خيرات و فضايل، و بعضى مقتضى شرور و رذايل هستند، و پيوسته اين قوا با يك ديگر در مقام نزاع و جدالاند، و از براى هر يك از آنها كه اندك قوّتى حاصل شد و جزئى معينى به
__________________________________________________
[1] او از پزشكان يونان بود كه در سال 131 ميلادى به دنيا آمد و در سال 1210 از دنيا رفت. جالينوس، استاد بطلميوس و شاگرد بليناس، و بليناس شاگرد ارسطو، و أرسطو شاگرد أفلاطون، و أفلاطون شاگرد سقراط، و سقراط شاگرد بقراط و بقراط شاگرد جاماسب، و جاماسب شاگرد لقمان حكيم بوده است. رك: فرهنگ معين، بخش اعلام. و روضات الجنات، ج 2، ص 139.
معراجالسعادة ج : 2 ص : 66
هم رسيد، بر آن ديگرى به همانقدر غالب مىشود. و نفس را مايل به مقتضاى خود مىكند.
و شكى نيست كه: مصاحبت با صاحب هر صفتى و شنيدن حكايات و افعال او و استماع قصص احوال او باعث قوّت مقتضى آن صفت مىشود، و به اين سبب كسانى كه بيشتر اوقات با هم، همنشين هستند، يا در اغلب از منه به جهت اجتماعى كه با يكديگر دارند - مانند شاگردان يك استاد يا بندگان يك مولى و امراى يك پادشاه - غالب آن است كه اخلاق ايشان «متلائمه»،«» و اوصاف ايشان متناسبه هستند، بلكه چنين است در اهل يك قبيله يا يك شهر.
و ليكن، چون اكثر قواى انسانيه طالب اخلاق رذيله است، انسان زودتر مايل به شر مىشود، و ميل او به صفات بد آسانتر است از ميل به خيرات. و از اين جهت است كه گفتهاند: تحصيل ملكات ارجمند به منزله آن است كه از نشيب به فراز روند، و كسب صفات ناپسند چنان است كه از فراز به نشيب آيند. و اشارت به اين است آنچه حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمودهاند:
«حفّت الجنّة بالمكاره و حفّت النّار بالشّهوات»«»
يعنى: «رسيدن به درجات بهشت به كشيدن جامهاى ناگوار منوط، و دخول آتش جهنم به ارتكاب خواهشهاى نفسانى مربوط است».
دوم آنكه: هميشه مواظب اعمالى باشد كه از آثار صفات حسنه است، و خواهى نخواهى نفس را بر افعالى وا بدارد كه مقتضاى صفتى است كه طالب تحصيل آن، يا در صدد محافظت بقاى آن است، مثل كسى كه خواهد محافظت ملكه سخاوت وجود را نمايد، يا آن را تحصيل كند، بايد پيوسته اموال خود را به موافق طريقه عقل و شرع به مستحقين بذل نمايد، و هر وقت كه ميل خود را به بخل و امساك بيابد نفس خود را در مقام عتاب در آورد. و كسى كه در مقام حفظ صفت شجاعت يا در صدد كسب آن باشد، بايد هميشه قدم گذارد در امور هولناك و احوال خطرناك، كه عقل و شرع از آنها منع نكرده باشد، و چون آثار جبن در خود مشاهده كند با خود در قهر و جنگ بوده باشد، و اين به منزله رياضت بدنيه است، كه از براى دفع امراض بدن يا حفظ صحت آن به كار مىرود.
سيم آنكه: پيوسته مراقب احوال و متوجه اعمال و افعال خود باشد، و هر عملى كه مىخواهد كرده باشد، ابتدا در آن تأمل كند، تا خلاف مقتضاى حسن خلق از او سر نزند، و اگر احيانا امرى از او به ظهور آمد كه موافق صفات پسنديده نيست، نفس خود
معراجالسعادة ج : 2 ص : 67
را تأديب كند، و در مقام تنبيه و مؤاخذه آن بر آيد. به اين طريق كه: اول خود را سرزنش و ملامت كند، و بعد از آن متحمل امورى شود كه بر او شاقّ و ناگوار است.
همچنان كه اگر كام خود را شيرين كند به لقمهاى كه نبايد از آن بخورد، مذاق را تلخ سازد به روزه داشتن، و اگر غضبى بيجا از او در واقعهاى سرزند، مؤاخذه كند خود را به صبر كردن در واقعه ديگر و اشدّ از آن، يا خود را در معرض اهانتى در آورد كه نفس را تحمل آن گران بوده باشد، و يا تلافى آن را به نذر و تصدق و امثال آن نمايد.
و زنهار، كه در هيچ حال از خود غافل نشود، و از جدّ و جهد در كسب صفات نيك يا حفظ آنها باز نماند، و اگر چه چنان داند كه در اخلاق حسنه به مرتبه اعلى رسيده، زيرا كه غفلت موجب كسالت است، و به سبب كسالت، فيض، [عالم قدس] منقطع مىشود و ابواب فيوضات بسته مىگردد.
اندر اين ره مىخروش و مىخراش تا دم رفتن دمى غافل مباشو از سعى و جهد «يوما فيوما» نفس را صفات تازه حاصل، و هر لحظه او را ترقى در مرتبه كمالات و صعود به معارج سعادات هم مىرسد به مرتبهاى كه پرده طبيعت از پيش بصيرت او برداشته مىشود، و محل اسرار ملك و ملكوت، بلكه محرم خلوت جبروت مىگردد. و بايد در امور دنيا و متعلقات اين عاريت سرا زياده از قدر ضرورت سعى نكند، و بيش از قدر لازم ملتفت آنها نشود، و خود را به مشقات سرمد گرفتار نسازد.
آرى چه شقاوتى از آن بالاتر، كه كسى جوهر گرانمايه از عالم قدس را صرف تحصيل «خزف»«» پارهاى چند در ظلمتكده دنيا نمايد، و يوسف كنعان تجرد«» را به بهاى كلاف [1] پيره زالى فروشد. يا متاعى را كه ثمنش ملك ابد باشد به ازاى خشت و خاكى دهد، و سرمايهاى را كه سودش پادشاهى سرمد باشد بر سر خاك و خاشاكى نهد.
چهارم آنكه: احتراز كند از آنچه باعث تحريك قوه شهويه يا غضبيه مىشود. و چشم را محافظت نمايد از ديدن آنچه غضب يا شهوت را به هيجان مىآورد. و گوش را نگاهدارد از شنيدن آنها. و دل را ضبط كند از تصوّر و تخيّل آنها، و بيشتر سعى در
__________________________________________________
[1] اشاره به داستان حضرت يوسف است كه وقتى پس از نجات از چاه، در معرض فروش قرار گرفت مشتريان زيادى براى خريدن وى در مقابل بهاى سنگين وارد ميدان شدند، و مشهور است كه در اين ميان پير زنى به چشم مىخورد كه با كلاف پشمين جهت خريدن حضرت يوسف در كنار ديگر مشتريان قرار گرفته بود. و غرض مؤلف اين است كه نفس ناطقه آدمى همانند يوسف صديق از ارزش خيلى بالاترى برخوردار است با اين كه مىتوان او را در مقابل قيمت زيادى مانند سلطنت جاودانه، هم نشينى با ملكوتيان و جبروتيان و... فروخت، نبايد در برابر بهاى ناچيزى مانند رسيدن به مال، جاه، مقام و لذائذ جسمانى دنيوى از دست داد.
معراجالسعادة ج : 2 ص : 68
محافظت دل نمايد و خيال آنها را در خاطر خود راه ندهد، زيرا كه: از تصور و خيال آتش، شوق و شعله غضب تيز مىگردد، آنگاه سرايت به اعضا و جوارح مىكند، و مجرد ديدن يا شنيدن، بدون اينكه دل را مشغول آن كند چندان تأثيرى ندارد. و كسى كه اين دو قوه را از هيجان محافظت ننمايد، مانند كسى است كه شير درنده يا سگ ديوانه يا اسب سركشى را رها كند، و بعد از آن خواهد كه خود را از آن خلاص كند.
پنجم آنكه: فريب نفس خود را نخورد، و اعمال و افعال خود را حمل بر صحت نكند، و در طلب عيوب خود «استقصا» و سعى نمايد، و به نظر دقيق در تجسّس خفاياى معايب خود بر آيد، و چون به چيزى از آنها بر خورد، در ازاله آنها سعى كند، و بداند كه هر نفسى عاشق صفات و احوال خود است، و به اين جهت اعمال و افعالش در نظرش جلوه دارد، و بدون تأمل و باريك بينى به عيوب خود بر نمىخورد، بلكه اكثر مردم از عيوب خود غافلاند، و خارى كه به پاى كسى رود زود مىبينند، ولى شاخ درختى را در چشم خود بر نخورند.
پس، طالب سعادت و سالك راه نجات را لازم است كه: از اصدقا و دوستان خود تفحص معايب خود را نمايد، و برايشان است كه او را مطلع سازند. بهتر آنكه يكى از دوستان مهربان را از ميان ايشان اختيار كند، و با او عهد نمايد كه مراقب احوال او باشد، كه او را از معايب او خبردار كند، و چون او را بر عيبى آگاه سازد شاد و خوشحال گردد، و از او منت پذيرد و در صدد دفع آن برآيد، تا آن صديق را اعتمادى به او به هم رسد، و چنان داند كه نيكوترين هديه در نظر او عيبى از عيوب اوست [1]، و ليكن اين چنين دوستى «عزيز الوجود»«» است، چون اغلب دوستان از خوشآمد گويى و اغراض فاسده خالى نيستند، و بسا باشد كه: بسيارى از غلطها در نظر غلط بينان هنر نمايد، و بعضى هنرها نزد ايشان عيب باشد. و بسا باشد كه: نفع دشمن در اين خصوص بيشتر باشد، زيرا كه دوست در مقام اظهار عيوب كم بر مىآيد، بلكه، چون نظر او نظر دوستى است گاه هست به عيوب او بر نمىخورد، و از اينجا گفتهاند:
و عين الرضا عن كل عيب كليلة و لكن عين السخط تبدى المساويايعنى: «چشم دوستى و رضامندى از ديدن عيوب كند است، و ليكن ديده دشمنى اظهار بديها را مىكند».
پس دانا كسى است كه چون دشمنان او عيبى از او را ظاهر كنند، در مقام
__________________________________________________
[1] امام صادق - عليه السلام - فرمودهاند:«أحبّ إخوانى إلىّ من أهدى إلىّ عيوبى»
. يعنى: «عزيزترين برادران دينى من، كسى است كه عيبهاى مرا به عنوان هديه، براى من بيان كند». بحار الانوار، ج 78، ص 249، ح 89.
معراجالسعادة ج : 2 ص : 69
شكرگزارى ايشان بر آيد و چاره دفعش كند.
و از جمله چيزهايى كه در اين باب نافع است آن است كه: ديگران را آئينه عيوب خود كند، و آنچه از ايشان سرزند تأمل در قبح و حسن آن كند، و به قبح هر چه بر خورد بداند كه چون آن عمل از خود او نيز سر زند قبيح است، و ديگران قبح آن را بر نمىخورند، و پس سعى در ازاله آن كند. و طالب سعادت را واجب است كه در آخر هر شبانه روزى محاسبه اعمال و افعال خود را كند و آنچه از او سر زند به نظر در آورد، دفتر اعمال آن روز و شب را گشوده سراپايش را مرور كند، و تفحص نمايد از آنچه از او صادر شده، پس اگر بدى از او به وجود نيامده، و فعل قبيح از او سرنزده حمد خدا را به جا آورد، و شكر توفيق او را نمايد، و اگر مرتكب قبيحى شده باشد، با نفس خود عتاب كند و خود را ملامت كند و توبه و انابه نمايد.
|