فصل دوّم: أمورى كه هنگام توجّه به حجّ بايد مراعات شود
كسى كه اراده حجّ مى‏كند، در وقت توجّه به جانب حجّ مراعات چند امر را بايد بكند:
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 882
اوّل اينكه: نيّت خود را از براى خدا خالص كند به نحوى كه شايبه هيچ غرضى از اغراض دنيويّه در آن نباشد. و هيچ باعثى بر حجّ، جز امتثال امر الهى نداشته باشد. پس نهايت احتياط كند كه مبادا در خفاياى دل او نيّتى ديگر باشد از ريا و يا احتراز از مذمّت مردم به سبب نرفتن حجّ، يا خوف از فقر و بر تلف شدن اموال، - چونكه مشهور است كه: تارك الحجّ مبتلا به فقر و ادبار مى‏شود -. يا قصد تجارت و شغل ديگر، زيرا همه اين‏ها عمل را از قربت و اخلاص، خالى مى‏كند. و مانع از مراتب ثواب موعود مى‏گردد. و چه احمق كسى است كه: متحمّل اين همه اعمال شاقّه كه واسطه تحصيل سعادت ابدى گردد به جهت خيالات فاسده كه به جز خسران فايده ندارد.
دوّم آنكه: از گناهانى كه كرده توبه خالص كند. و حقّ النّاس كه در ذمّه او باشد خود را برى‏ء الذّمّه سازد. و دل از همه علايق بكند، تا دل او بالكلّيّه متوجّه خدا شود. و بايد چنان تصوّر كند كه: از اين سفر برنخواهد گشت. و وصيّت خود را مضبوط سازد و آماده سفر آخرت گردد، زيرا اصل اين سفر نيز از جمله تدارك خانه آخرت است. و بايد در وقت بيرون آمدن از براى سفر حجّ و قطع علاقه از وطن و اهل و عيال و مال و اموال، ياد آورد زمانى را كه: قطع علاقه از اين‏ها خواهد نمود به جهت سفر آخرت.
سوّم آنكه: در وقت اراده سفر، متذكّر عظمت خانه و صاحب خانه گردد، و به ياد آورد كه: او را در اين وقت، ترك اهل و عيال و مفارقت از مال و جاه و دورى دوستان و مهاجرت از اوطان را اختيار كرده به جهت قصد امرى رفيع الشّأن عظيم القدر.
يعنى: زيارت خانه‏اى كه خدا آن را مرجع مردم قرار داده.
پس بداند كه: اين سفر، مثل ساير سفرهاى دنيا نيست. و متذكّر گردد كه: چه امرى اراده كرده است و رو به چه جايى آورده و قصد زيارت كه را دارد. و بداند كه: او متوجّه است به زيارت آستانه حضرت مالك الملك و از جمله كسانى است كه منادى پروردگار او را صلاى دعوت داده و او به جان و دل قبول نموده. پس قطع علايق و تبرّك خلايق كرده رو به خانه رفيع القدر عظيم الشّأن آورده تا دل خود را في الجمله به ملاقات خانه تسلّى دهد و آن را وسيله وصول به غايت آمال، كه لقاى جمال جميل ايزد - متعال - باشد، سازد.
چهارم آنكه: دل خود را فارغ سازد از هر چيزى كه در راه يا مقصد، دل او را مشغول مى‏سازد و خاطر او را پريشان مى‏كند، از: معامله و تجارت و نحو اين‏ها، تا دل او مطمئن بوده متوجّه ياد خدا باشد.
پنجم آنكه: سعى كند كه توشه سفر و خرجى راه او از ممرّ حلال باشد. و در آن وسعت دهد امّا نه به حدّى كه به اسراف منجرّ شود. و مراد از «اسراف»، آن است كه:
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 883
انواع اطعمه لذيذه را صرف نمايد، همچنان‏كه طريقه خوش گذرانان اهل روزگار است.
و امّا بذل كردن مال بسيار به اهل استحقاق، پس آن، اسراف نيست.
همچنان كه رسيده است كه: «هيچ خيرى در اسراف نيست. و هيچ اسرافى در خير نيست».
ششم آنكه: در اين سفر هر نقصان مالى يا اذيّت بدنى كه به او برسد به او خرسند و دل شاد گردد، زيرا آن، از علامات قبول حجّ اوست.
هفتم آنكه: با رفقا و اهل سفر خويش خوش خلقى نمايد و گشاده رو و شيرين كلام باشد. و با ايشان تواضع كند. و از كج خلقى و درشت گويى غايت اجتناب نمايد. و فحش نگويد. و سخن لغو از او سرنزند. و سخنى كه رضاى خدا در آن نيست نگويد. و با كسى جدال و خصومت نكند.
حضرت رسول - صلّى اللّه عليه و آله - فرمود كه: «حجّ مبرور، هيچ جزائى ندارد مگر بهشت. شخصى عرض كرد: يا رسول اللّه مبرور كدام است؟ فرمود: آن است كه: با آن، خوش كلامى و طعام دادن باشد».«» و بايد بسيار اعتراض با رفيق و جمّال و غير اين‏ها از هم سفران نكند. بلكه با همه، هموارى كند. و با راه روان خانه خدا فروتنى و خفض جناح نمايد. و حسن خلق را پيشه خود كند. و حسن خلق، همين نيست كه: اذيّت او به كسى نرسد، بلكه اگر اذيّتى از ديگرى به او رسد متحمّل شود.
هشتم آنكه: ژوليده و غبار آلوده باشد و خود را در راه، زينت نكند. و ميل به اسبابى كه باعث فخر و خودنمايى است ننمايد. و اگر تواند پياده راه رود، خصوصا در مشاعر معظمه، يعنى: از مكّه و منى و مشعر و عرفات. به شرطى كه: مقصود او از پياده رفتن، صرفه اخراجات نباشد، بلكه غرض او زحمت و مشقّت در راه خدا باشد. و اگر مقصود صرفه باشد سوارى بهتر است اگر وسعت باشد. و همچنين از براى كسى كه پياده روى باعث ضعف او از عبادت و دعا شود سوارى بهتر است.