فصل: امورى كه طالب صبر بايد مراعات نمايد
هر كه طالب تحصيل مرتبه صبر باشد بايد مراعات چند امر نمايد:
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 825
اوّل آنكه: بسيار ملاحظه نمايد اخبار و احاديثى را كه در فضيلت ابتلاى در دنيا رسيده است. و بداند كه: به ازاى هر مصيبتى، محو گناهى يا رفع درجه‏اى است. و يقين داند كه: خيرى نيست در كسى كه به بلايى گرفتار نشود.
مردى به حضرت رسول - صلّى اللّه عليه و آله - عرض كرد كه: «مال من بر طرف شده است، و بيمارى به من رو آورده است. حضرت فرمود: هيچ خيرى نيست در بنده‏اى كه مال او نرود، و جسم او بيمار نگردد. به درستى كه خدا چون بنده‏اى را دوست دارد او را مبتلا مى‏سازد».«» و نيز آن حضرت فرمود كه: «گاه است خدا مى‏خواهد بنده را به درجه‏اى رساند كه با عمل هرگز به آن نمى‏رسد تا جسم او به بلايى مبتلا نشود، پس خدا او را مبتلا مى‏گرداند تا به آن مرتبه برسد».«» و هم آن جناب فرمود كه: «هرگاه خداى - تعالى - به بنده‏اى اراده خير داشته باشد و بخواهد او را صاف و پاك گرداند بلا را بر او فرو مى‏ريزد، فرو ريختنى بسيار. پس چون آن بنده خدا را بخواند ملائكه عرض نمايند كه: صداى آشنايى مى‏شنويم. و چون يا ربّ گويد خداوند عزيز فرمايد:«لبيك و سعد يك»
اى بنده من هيچ چيز از من نمى‏خواهى مگر اينكه يا آن را به تو مى‏دهم يا از براى تو در نزد خود بهتر از آن ذخيره مى‏سازم.
پس چون روز قيامت شود اهل عبادت را بياورند و اعمال ايشان را به ميزان بسنجند.
بعد از آن، اهل بلا را آورند و از براى ايشان ميزان نصب نمايند و نامه اعمال ايشان را بگشايند بلكه ايشان را ثواب و مزد ريزند همچنان كه در دنيا بر ايشان بلا ريخته مى‏شد.
پس اهل نعمت و عافيت از دنيا آرزو كنند كه: كاش در دنيا بدنهاى ايشان را خود با مقراض پاره پاره مى‏كردند تا ثواب ايشان مثل ثواب اهل بلا مى‏بود».«» و از اين حديث مستفاد مى‏شود كه: بلا و مصيبت، آدمى را در مرتبه عبوديت، صاف و پاك مى‏گرداند. و خداى - تعالى - به جهت تكميل ايشان، آنها را مبتلا مى‏سازد. و غرض از خرابى ايشان، آباد كردن است.
كرد ويران خانه بهر گنج زر ساختش ز آن گنج زر معمورتر
پوست را بشكافد و پيكان كشد پوستى نو بعد از آنش بر دمد
قلعه ويران كرد و از كافر ستد بعد از آن بر ساختش صد برج و سد
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 826
گندمى را زير خاك انداختند پس ز خاكش خوشه‏ها برساختنداز حضرت نبوى - صلّى اللّه عليه و آله - مروى است كه: «چون مردى را ببينيد كه هر چه مى‏خواهد خدا به او مى‏دهد و او مشغول معصيت خدا است بدانيد كه او «مستدرج» [1] است و خدا او را واگذارده است.«» بعد از آن اين آيه را خواند كه: «فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِه‏ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ ابْوابَ كُلّ شَىْ‏ءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما اوتُوا اخَذْناهُمْ بَغْتَةً 6: 44». يعنى: «چون فراموش كردند و ترك نمودند آنچه را به آن مأمور بودند درهاى خيرات را بر ايشان گشوديم كه تا چون شاد و فرحناك گشتند به آنچه به ايشان داده شده بود ناگاه بى‏خبر ايشان را گرفتيم».«» مروى است كه: «يكى از پيغمبران به پروردگار شكايت كرد كه: خداوندا بنده مؤمن، طاعت تو را مى‏كند و از معصيت تو اجتناب مى‏كند دنيا را بر او تنگ مى‏كنى و او را در معرض بلاها در مى‏آورى. و بنده كافرى تو را اطاعت نمى‏كند و بر معاصى تو جرأت مى‏نمايد بلا را از او دفع مى‏كنى و دنيا را بر او وسيع مى‏گردانى وحى الهى رسيد كه: بلا از من است و بندگان از من. و همه به تسبيح و حمد من مشغول‏اند. و بنده مؤمن، گاه است گناهانى دارد پس دنيا را از او مى‏گيرم و بلا را بر او مى‏گمارم تا كفّاره گناهان او شود، تا چون روزى به ملاقات من فايز گردد هيچ گناهى نداشته باشد. و جزاى حسنات او را به وى دهم. و گاه است كافرى حسنات چند دارد پس روزى او را وسيع مى‏گردانم و بلا را از او دفع مى‏كنم كه در دنيا به جزاى اعمال حسنه خود برسد و در روز قيامت جزاى اعمال سيّئه را به او دهند».«» حضرت رسول - صلّى اللّه عليه و آله - گفت كه: «خداى - تعالى - به جبرئيل فرمود:
چيست جزاى كسى كه من نور چشم را از او بگيرم و او را به كورى مبتلا گردانم؟ عرض كرد كه: «سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا الا ما عَلَّمْتَنا 2: 32». يعنى: ما نمى‏دانيم چيزى را مگر آنچه تو تعليم نمايى».«» خداى - تعالى - فرمود: جزاى او اين است كه: در خانه كرامت من مخلّد باشد و نظر به جمال من نمايد».«»
__________________________________________________
[1] استدراج آن است كه: بنده هر چه گناه و معصيت مرتكب شود، خداوند عالم نعمت خود را به طرف او سرازير كرده و استغفار را از ياد او مى‏برد و او را اندك اندك مؤاخذه نموده و به سوى هلاكت مى‏كشاند. رك:
مرآة العقول، ج 11، ص 352 و معارف و معاريف، ج 1، ص 182.
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 827
دوّم: از امورى كه باعث آسانى صبر مى‏شود آن است كه: ملاحظه كند احاديثى را كه در فضيلت صبر و حسن عاقبت آن در دنيا و آخرت وارد شده، چنانكه شمّه‏اى از آن گذشت.
و بداند كه: آنچه به واسطه صبر به او مى‏رسد بسيار بيشتر است از آنچه به سبب بلا از او فوت شده. و چيزى كه: زياده از چند روزى با او نمى‏بود از دست او رفته و عوض آن چيزى به او داده شده كه أبد الآباد باقى خواهد بود.
سوّم آنكه: متذكّر شود كه: زمان مصيبت و بلا اندك، و وقت آن كوتاه است. و عن قريب از آن مستخلص شده به خانه راحت و استراحت مى‏رود. و حالى از حالات دنيا را بقايى نه. و آدمى را حياتى معلوم نيست. و تا چشم برهم زده زمان محنت سر آمده و وقت رحلت رسيده و مصائب فراموش گشته است.
غم و شادمانى به سر مى‏رود به مرگ اين دو از سر به در مى‏رود
غم از گردش روزگاران مدار كه بى ما بسى بگذرد روزگارچهارم آنكه: تأمّل كند كه بى‏صبرى و جزع چه فايده مى‏بخشد، زيرا هر چه كه مقدّر است مى‏شود و جزع و فزع و داد و فرياد سودى نمى‏دهد. بلكه جزع، ثواب آدمى را ضايع، و وقار او را ساقط مى‏گرداند. و شكّ نيست كه: هر كه در مصيبتى جزع كند و بعد از چندى جزع و بى‏تابى را ترك نمايد اجر او ضايع نگردد.
منقول است كه: «پسر يكى از اعاظم، وفات كرد، شخصى به تعزيه دارى وى آمد و گفت: سزاوار عاقل آن است كه امروز چنان كند كه جاهل بعد از پنج روز ديگر خواهد كرد. يعنى: امروز ترك بى‏تابى را كند».«» حضرت امير المؤمنين - عليه السّلام - فرمود كه: «اگر صبر كنى، آنچه مقدّر الهى است خواهد شد و تو ثواب خواهى داشت. و اگر جزع نمايى مقدّر الهى باز خواهد شد و از براى تو و زر و وبال خواهد بود».«» پنجم آنكه: هر مصيبتى كه به او رسيد بداند هر روزى كه مى‏گذرد اندكى از آن گذشته است. و تا نگاه مى‏كند همه آن رفته است و او غافل است.
ششم آنكه: ملاحظه احوال كسانى را كند كه به بلاى عظيم‏تر از بلاى او گرفتار شدند. و مصيبت شديدتر به ايشان روى داد. پس شكر الهى را به جاى آورد.
هفتم آنكه: بداند مصيبت و ابتلاى او دليل فضل و سعادت اوست. و رنج و محنت او علامت قرب و عزّت او.
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 828
هر كه درين بزم مقرّب‏تر است جام بلا بيشترش مى‏دهندهشتم آنكه: بداند آدمى به واسطه رياضت و مصائب و زحمت بلايا از براى او تكميل و استقامت حاصل مى‏شود. و از جهت او اطمينان و سكون هم مى‏رسد. و دل او قوىّ مى‏گردد.
نهم آنكه: متذكّر اين گردد كه: به تجربه رسيده است و از اخبار و آثار ثابت شده كه:
بعد از هر غمى شادى، و در عقب هر محنتى راحتى است. و هر رنجى را گنجى در پى، و هر خارى را گلى همراه است.
در نوميدى بسى اميد است پايان شب سيه سفيد است‏دهم آنكه: به ياد آورد كه: اين محنت از پروردگار خالق او است كه دوست‏ترين هر چيز نسبت به او، و بجز خير و صلاح او را نمى‏خواهد. و عقل بنده را ادراك عواقب امور قاصر است.
هر نيك و بدى كه در شمار است چون در نگرى صلاح كار است‏يازدهم آنكه: بداند بنده مقبل آن است كه آنچه مولا نسبت به او به جا آورد راضى و خوشنود باشد. و از شرايط محبّت آن است كه: هر چه محبوب بر او پسندد از آن دلشاد گردد. و به رضاى دوست خود تن در دهد. و اگر شمشير بر او كشد گره بر جبين نيفكند و گويد:
گر تيغ بارد در كوى آن ماه گردن نهاديم الحكم للّه‏و زمانى گويد:
در دايره قسمت، ما نقطه تسليميم رأى آنچه تو انديشى، حكم آنچه تو فرمايى‏بلى:
مزن ز چون و چرا دم كه بنده مقبل قبول كرد به جان هر سخن كه سلطان گفت‏دوازدهم آنكه: تتبّع نمايد در احوال مقرّبان و بار يافتگان درگاه ربوبيّت، از أنبيا و أوليا و زمره سعدا. و ابتلاى ايشان و صبر و توانايى آنها را ملاحظه كند كه بسيار ملاحظه آنها باعث رغبت به صبر، و استعداد نفس از براى آن مى‏شود.
بلى: دوستان خدا ضربت بلا را چون شربت عطا به جان خريدند، و بار ألم و محنت را كشيدند، هزار جام مصيبت، و قدح محنت نوشيدند، و هرگز ذرّه‏اى نخروشيدند.
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 829
از يكى از بزرگان پرسيدند كه: «هرگز در دنيا لذّتى يافته‏اى؟ گفت: بلى روزى در مسجد جامع شام بودم و چنان بيمارى و فقر به من روى آورده بود كه شرح آن نمى‏توانم كرد. عاقبت به مرض اسهال مبتلا شدم و از تعفّن من احدى پيرامون من نمى‏گشت، تا روزى خادم مسجد آمد و سرپايى به من زد و از بسيارى شپش و عفونت من نتوانست مرا بردارد، ريسمانى به پاى من بست و كشان كشان به بيرون مسجد آورده مرا بينداخت و رفت. در آن وقت چنان لذّتى در خود يافتم كه ما فوق آن متصوّر نيست».