فصل: رغبت آدمى به غذا
چون نعمتهايى را كه ادراك غذا بر آنها توقّف دارد مجملا دانستى بدان كه: ادراك غذا و فهميدن آن مطلقا فايده نمى‏بخشد مادامى كه خواهش به آن نباشد. و آدمى شوق و رغبت به آن نداشته باشد. همچنان كه بيمار طعام را مى‏بيند و مى‏داند كه آن بهترين چيزهاست از براى او و ليكن چون رغبت او ساقط شده است از آن كناره مى‏كند.
پس چيزى خوردن بعد از فهميدن غذا، به رغبت آن موقوف است. لهذا خداى - تعالى - گرسنگى را خلق كرده و بر انسان مسلّط ساخت، مثل طلبكارى كه او را مضطرب سازد. و اگر اين رغبت، بعد از خوردن قدر ضرورت، زايل نشدى هر آينه آدمى خوردى تا هلاك شدى. پس سيرى و كراهت طبع از طعام را آفريد تا بعد از خوردن قدر حاجت، چيزى خوردن را ترك نمايد.
و آدمى را مانند زرع قرار نداد كه هرگاه آب در بيخ آن جارى باشد به خود مى‏كشد تا فاسد گردد. و از اين جهت محتاج به شخصى است كه گاهى آن را آب دهد و زمانى سدّ كند.
و چون محض رغبت و خواهش، بدون عزم و اراده برداشتن طعام، و خوردن، ثمره نداشت حقّ - جلّ و على - در آدمى اراده را آفريد.
و بسا باشد كه محتاج به قوّه غضبيّه باشد تا كسى را كه خواهد غذاى او را بگيرد از خود مندفع سازد. پس قوّه غضب را در او خلق كرد. و هر يك از اين گرسنگى و سيرى و اراده و غضب، بر اسباب بى‏نهايت محتاج است. و چون مجرّد فهميدن غذا و گرسنگى و اراده غذا خوردن فايده ندارد مادامى كه قدرت بر تحصيل غذا و بر داشتن آن نداشته باشد پس اكل غذا موقوف است بر آلات و اعضايى كه آدمى آن را طلب كند. و بر جوارحى كه آن را بردارد.
پس به اين جهت پروردگار حكيم اعضايى از براى حيوانات آفريد كه تو ظاهر آنها را مى‏بينى و از اسرار و حكمتهاى آن غافل و بى‏خبرى.
بعضى از آنها را به جهت طلب غذا خلق فرمود، چون: دو پا از براى انسان، و بال و پر از براى مرغان و چهار دست و پا از براى چهار پايان.
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 802
و بعضى ديگر را به جهت دفع كسى كه مانع از تحصيل غذا باشد آفريد. پس بعضى حيوانات را شاخ داد. و برخى را دندان عطا فرموده. و پاره‏اى را چنگال ارزانى داشت. و بعضى ديگر را نيش كرامت كرد. و از براى انسان، اسلحه آفريد.
و بعضى ديگر از اعضا را به جهت بر گرفتن غذا مقرّر فرمود، چون: دست از براى انسان. و منقار از جهت مرغان. و دهان از براى ساير حيوانات، - فسبحانه سبحانه جلّ شأنه -. و از براى هر يك از اين اعضا، اسباب بى‏نهايت و حكمتهاى بى‏غايت است كه بيان آنها در قوّه احدى نيست.