فصل: فهميدن و درك غذا قبل از خوردن‏
امورى كه چيز خوردن بر آن موقوف است فهميدن غذاى خوردنى است، به اينكه:
آن را بار ديگر خود ببيند و بچشد و ببويد و لمس نمايد، يا تميز بعضى از اوصاف آن را كه محتاج بر اين امور است بكند. و موافق طبع را از مخالف، امتياز دهد. پس «نعمت اكل»، محتاج است به: قوّه باصره و ذائقه و شامّه و لامسه.
پس خداوند - سبحانه - اين قوا را آفريده. و اسبابى كه خلق اين حواس موقوف است بر آنها بى‏حدّ و نهايت است. و متعرّض بيان آنها شدن مقدور ما نيست.
و بعد از آنكه غذا را فهميد و نيك و بد آن را تميز داد محتاج است به قوّه ديگر كه اوصاف غذايى را كه فهميده در خاطر خود ضبط كند كه چون دوباره آن غذا حاضر شود بداند كه: اين همان غذايى است كه موافق طبع يا مخالف آن است كه سابق آن را فهميده. كه قوّه حس مشترك است كه خلق آن نيز به اسباب بى‏نهايتى موقوف، كه شرح آنها در اين مقام غير مقدور است.
و اگر فهميدن انسان منحصر بودى به حواس ظاهريّه و حس مشترك، مانند ساير حيوانات فهم او ناقص بودى. و ادراك او منحصر در چيز حاضر بودى. و راهى به ادراك عواقب امور نداشتى، مانند بهايم. و از اين جهت است كه آنها هر چيزى كه لذّت حالى بخشد مى‏خورند اگر چه كشنده آنها باشد. پس تميز صلاح و عافيت و فساد آن موقوف به قوّه ديگر بود.
پس حقّ - سبحانه و تعالى - از براى انسان قوّه عاقله را آفريد كه: به واسطه آن مضرّت و عافيت و منفعت آنها را درك نمايد. و همچنين با آن، درك كند كيفيّت تركيب اطعمه
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 801
و پختن آنها و مهيّا كردن اسباب آنها را. پس عاقل منتفع مى‏شود از چيزى خوردن كه سبب صحّت است. و اين پست‏ترين فايده‏هاى آفريدن عقل است. و اسبابى كه خلق عقل بر آنها موقوف است، ادراك آنها در قوّه بشر نيست. و اين بيان قليلى از نعمتهايى است كه در ادراك غذا، آدمى را احتياج به آنهاست.