فصل: فضيلت شكر نعمت‏
شكر، افضل منازل اهل سعادت، و عمده توشه مسافرين به عالم نور و بهجت است.
سبب دفع بلا، و باعث زيادتى نعماء است. و به اين جهت امر و ترغيب به آن شده است.
خداى - تعالى - در كتاب كريم خود فرموده:
«ما يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِكُمْ انْ شَكَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ 4: 147». يعنى: «چه مى‏كند خدا به عذاب شما اگر شكر او را كنيد و ايمان به او آوريد».«» و مى‏فرمايد: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ 14: 7». يعنى: «اگر شكر كنيد نعمت شما را زياد مى‏كنم».«» و از آنجا كه عمده مطالب نفسانيّه و نخبه مقامات راهروان سعادت است هر كسى را وصول به آن ميسّر نه.
و از اين جهت پادشاه عالم مى‏فرمايد: «وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِىَ الشَّكُورُ 34: 13». يعنى: «و كم از بندگان من شكرگزارند».«» و در شرف و فضيلت آن همين كافى است كه: يكى از صفات خداوند است. چنان كه فرموده: «وَ اللَّهُ شَكُورٌ حَليمٌ 64: 17». [1] و آن اوّل كلام اهل بهشت. و آخر سخن ايشان حمد و ثناى خداست.
__________________________________________________
[1] يعنى: خدا بر شكر و احسان خلق نيكو پاداش دهنده و بر گناهانشان بسيار بردبار است. تغابن، (سوره 64) آيه 17.
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 793
و از حضرت پيغمبر مروى است كه: «كسى كه چيزى خورد و شكر كند، اجر او مثل اجر كسى است كه از براى خدا روزه گيرد. و كسى كه بدن او صحيح باشد و شكر نمايد اجر او مثل اجر مريضى است كه صبر كند. و اجر غنى شاكر مثل اجر فقير قانع است».«» و فرمود كه: «در روز قيامت منادى ندا مى‏كند كه: حمد كنندگان برخيزند. پس طايفه‏اى برخيزند. و لوايى از براى ايشان نصب مى‏كنند و ايشان داخل بهشت شوند.
عرض كردند كه: كيستند حمد كنندگان؟ فرمود: كسانى كه خدا را در هر حال شكر مى‏كنند».«» و از حضرت امام محمد باقر - عليه السّلام - مروى است كه: «پيغمبر در حجره عايشه بود در شبى كه نوبت او بود پس عايشه گفت: يا رسول اللّه چرا اين قدر خود را در عبادت تعب مى‏دهى و رنج مى‏رسانى و حال آنكه خدا همه گناهان تو را آمرزيده؟ فرمود: اى عايشه آيا من بنده شاكر خدا نباشم؟.» و آن حضرت شبها را به پاى مى‏داشت.
و بر انگشتان پاهاى خود مى‏ايستاد. و عبادت خدا مى‏كرد. پس خدا اين آيه را فرستاد:
«طه‏ ما انْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏ 20: 1 - 2». يعنى: «ما قرآن را نفرستاديم بر تو كه خود را هلاك كنى».«» و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السّلام - مروى است كه: «هيچ نعمتى خدا به بندگان عطا نمى‏فرمايد كه آن بنده آن نعمت را در دل بشناسد و در ظاهر به زبان حمد خدا را كند مگر اينكه خداى - تعالى - به جهت آن به زيادتى امر مى‏فرمايد».«» و آن حضرت فرمود: «سه چيز است كه با وجود آنها هيچ چيز ضرر نمى‏رساند:
دعا، در وقت اندوه و بلا. و استغفار، در نزد گناه. و شكر، در هنگام نعمت».«» و نيز از آن حضرت حديثى مروى است كه ملخّص آن اين است كه: «در هر نفسى از نفسهاى تو شكرى بر تو لازم است، بلكه هزار شكر يا بيشتر. و اقلّ شكر آن است كه:
نعمت خدا را از خدا ببينى و راضى به داده او باشى و به واسطه نعمت او معصيت او را نكنى. و در هر حال بنده شاكر خدا باشى تا خدا را ربّ كريم يابى در همه حال. و اگر نزد خدا عبادتى كه بندگان مخلص او آن عبادت را مى‏كنند افضل از شكر در هر حال بودى، لفظ آن را بر ايشان اطلاق كردى. و چون افضل از آن نبودى آن را در ميان عبادات
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 794
تخصيص داد. و فرمود: «وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِىَ الشَّكُورُ 34: 13». [1] و تمام شكر، اعتراف به زبان دل است به عجز رسيدن به ادنى مرتبه شكر او، زيرا توفيق شكر هم، نعمت تازه‏اى است كه شكرى از براى آن واجب است. و قدر آن بالاتر از نعمتى است كه به سبب آن توفيق شكر يافته. پس بر هر شكرى بالاتر از شكر اوّل بر تو لازم است، الى غير النّهاية».«» و كجا شكر بنده به نعمت خدا مى‏رسد و عمل او مقابل عمل الهى مى‏شود و حال اينكه بنده ضعيفى است كه: هرگز او را هيچ توانايى نيست مگر به واسطه خداوند. و خدا از اطاعت بنده بى‏نياز است. و بر زياد كردن نعمت توانا و قادر است تا ابد.
پس به اين طريق، بنده شاكر خدا باش تا امور عجيبه بر تو ظاهر گردد. و آنچه آن جناب فرموده: «بر هر شكرى، شكرى لازم إلى غير النّهايه»، امرى است ظاهر و مبيّن، زيرا مذكور شد كه: شكر هر نعمتى آن است كه: بشناسى كه آن از خداست و آن را در راه اطاعت او صرف كنى.
و شكّى نيست كه: اين شناختن و صرف كردن نيز نعمتى است از خدا، زيرا كه: آنچه را ما به اختيار خود مى‏كنيم آن نيز از نعمتهاى الهيّه است. چون جميع اعضا و جوارح ما و قدرت و اراده ما و توفيق معرفت و ساير امورى كه واسطه حركات ماست، بلكه خود حركات ما از جانب خداوند - سبحانه - است.
پس شكر بر هر نعمتى، نعمتى ديگر است از خدا كه محتاج به شكرى ديگر است كه بداند اين شكر نيز نعمت الهيّه است و به آن شاد شود. و اين دانستن و شادى، نعمتى ديگر است و شكرى ديگر مى‏خواهد. و همچنين إلى غير النّهايه.
و ممكن نيست كه: سلسله شكر در حالى به جايى رسد كه ديگر شكرى نخواهد. پس غايت شكر بنده، آن است كه: بداند از اداى حقّ شكر الهى عاجز است.
از دست و زبان كه بر آيد كز عهده شكرش به در آيدمروى است كه: «خداوند - سبحانه - به موسى - عليه السّلام - وحى فرستاد كه: اى موسى حقّ شكر مرا به جاى آور. عرض كرد: پروردگار چگونه شكر كنم تو را حقّ شكر تو و حال آنكه هيچ شكرى نيست كه به آن تو را شكر كنم مگر آنكه آن نيز نعمت توست؟ خطاب رسيد كه: اى موسى حال مرا شكر كردى كه دانستى اين هم از من است».«»