صفت سى و يكم: كفران نعمت و شكر آن‏
و آن عبارت است از: نشناختن نعمت كسى و شاد نبودن به آن و صرف نكردن آن در مصرفى كه منعم به آن راضى است. و كفران نعمت الهى از صفات مهلكه‏اى است كه: آدمى را در آخرت به شقاوت سرمدى مى‏رساند و در دنيا باعث عقوبت و حرمان و سلب نعمت مى‏گردد. چنان كه خداى - تعالى - مى‏فرمايد:
«فَكَفَرَتْ بِانْعُمِ اللَّهِ فَاذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ 16: 112». خلاصه مضمون آنكه: «كفران كردند نعمتهاى خدا را، پس خدا ايشان را به گرسنگى و بيم و تشويش مبتلا ساخت».«»
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 790
و نيز مى‏فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِانْفُسِهِمْ 13: 11». خلاصه معنى آنكه:
«خدا تغيير نمى‏دهد و باز نمى‏گيرد نعمتى را كه به قومى عطا فرموده است تا ايشان نفوس خود را تغيير ندهند و نيّتهاى خود را بر نگردانند».«» و ضدّ كفران، شكر است. و آن عبارت است از: شناختن نعمت از منعم. و آن را از او دانستن. و به آن شاد و خرّم بودن. و به مقتضاى آن شادى عمل كردن. به اين معنى كه:
خير منعم را در دل گرفتن و حمد او را كردن و نعمت را به مصرفى كه او راضى باشد رسانيدن.
پس شكر منعم حقيقى، كه حضرت آفريدگار و مقصود از بيان است آن است كه همه نعمتها را از او دانى. و او را منعم و ولى خود شناسى. و همه وسائط را مسخّر و مقهور او يقين داشته باشى. و اگر كسى ديگر با تو نيكى كند چنين دانى كه: خداى - تعالى - دل او را مسخّر فرموده كه به آن نيكى اقدام نموده و او را خواهى نخواهى بر اين داشته. و كسى كه اين را فهميد و اعتقاد كرد، يك ركن شكر را به جا آورده. بلكه بسا باشد كه: همين را شكر گويند. و اين «شكر قلبى» است.
همچنان كه مروى است كه: «موسى - عليه السّلام - در مناجات گفت: الهى آدم را به يد قدرت خود آفريدى و او را در بهشت خود جاى دادى و حوّا را به او تزويج نمودى چگونه شكر تو را كرد؟ خداى - تعالى - فرمود كه: دانست اين‏ها از من است».«» و ركن ديگر شكر خدا آن است كه: به نعمتهاى الهى كه به او عطا كرده شاد و خرّم باشد، امّا نه از اين راه كه: باعث لذّت و كامرانى او در دنياست، بلكه از اين راه كه: به واسطه آنها مى‏تواند تحصيل رضاى منعم را كند. و خود را به قرب و جوار و لقاى او برساند.
و علامت اين، آن است كه: از نعمتهاى دنيويّه شاد نشود مگر به چيزى كه اعانت بر تحصيل آخرت نمايد. و از هر نعمتى كه او را از ياد خدا باز دارد و از راه حقّ مانع، محزون و غمناك گردد. و چون اين صفت را نيز تحصيل كرد ركن دوّم شكر را به جا آورده.
و ركن سيّم آن است كه: در دل و زبان، حمد و ثناى او را به جا آورد.
و حمد دل آن است كه: خيرخواه كافّه مخلوقات الهى بوده، نيكويى ايشان را جويد.
و حمد زبان، آن است كه: اظهار شكر گزارى او را كند.
و ركن چهارم آن است كه: نعمتهاى الهيّه را صرف رضا و مقصود او نمايد. مثلا:
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 791
اعضا و جوارح، كه از نعمتهاى الهى است در طاعات و عبادات او به كار برد و از استعمال آنها در عصيان او، احتراز واجب شمارد. حتّى اينكه از جمله شكر چشمها آن است كه: هر عيبى از مسلمى بيند نديده پندارد. و از جمله شكر گوشها آنكه: هر نقصى كه از مسلمى بشنود نشنيده انگارد، و امثال آنها.
و بعضى گفته‏اند كه: هر كه چشم را در معصيت استعمال كند كفران نعمت ديگر را كه خورشيد باشد نيز كرده، زيرا بدون آن، ديدن ميسّر نيست. بلكه چون همه آنچه در دنيا موجود است بعضى به بعضى ديگر بسته و همه به يكديگر موقوف و مربوط است.
پس هر كه يك چيز را در معصيت الهى استعمال نمايد همه چيزها و نعمتهايى كه در دنيا خلق شده كفران كرده است.
و از آنچه مذكور شد معلوم شد كه: حقيقت شكر، مركّب از چهار امر است. و ليكن بسا باشد كه هر يك را نيز شكر گويند.
همچنان كه حضرت امام جعفر صادق - عليه السّلام - فرمود كه: «شكر هر نعمتى اگر چه بزرگ باشد آن است كه: حمد خداى را كند».«» و فرمود كه: «شكر نعمتها، اجتناب از محرّمات است. و تمام شكر، گفتن الحمد للّه است».«» و فرمود كه: «چون صبح و شام كنى ده مرتبه بگو:«اللّهم ما اصبحت بى من نعمة او عافية في دين او دنيا فمنك وحدك لا شريك لك، لك الحمد و لك الشكر بها علىّ يا ربّ حتّى ترضى و بعد الرّضا.»
و در شام به جاى «اصبحت»، «امسيت» بگويد. پس چون اين را بگويى شكر نعمتهاى آن روز و آن شب را كرده خواهى بود».«» و در روايتى وارد شده است كه: «حضرت نوح - عليه السّلام - در هر صبحى اين ذكر را مى‏كرد. به اين جهت او را خداى - تعالى - بنده شكور ناميده».«» و نيز از آن حضرت مروى است كه: «هرگاه يكى از شما متذكّر نعمت خدا گردد پس رخسار خود را بر خاك گذارد، شكر خدا را كرده است. و اگر سوار باشد فرود آيد و رخسار خود را بر خاك گذارد. و اگر نتواند فرود آيد از آنجا كه ترسد مردم ببينند و باعث خود نمايى شود رخسار خود را بر «قرپوس»«» زين گذارد. و اگر نتواند، كف دست
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 792
خود را بلند كند رخسار بر آن نهد. پس حمد خدا را كند بر نعمتى كه بر او عطا فرموده است».«» و مخفى نماند كه: فايده شكر بر زبان، اظهار رضامندى از منعم خود است. و از اين جهت به آن امر شده است. و نيكان سلف چون به هم ملاقات مى‏كردند احوال يكديگر را مى‏پرسيدند. و غرض ايشان اين بود كه: اظهار شكر خدا بشود تا هر دو به اجرى برسند.
روزى حضرت نبوىّ - صلّى اللّه عليه و آله - به مردى فرمود: «چگونه صبح كردى؟ عرض كرد: به خير. دوباره سؤال كرد. باز چنين گفت. مرتبه سيّم همان سؤال فرمود، گفت: به خير، و حمد مى‏كنم خدا را. و شكر او را به جا مى‏آورم. حضرت فرمود: اين را از تو مى‏خواستم».«»