معراجالسعادة ج : 2 ص : 773
فصل: طريق تحصيل رضا
طريق تحصيل رضا آن است كه: سعى كند در تحصيل محبّت الهى به دوام ذكر خدا در قلب، و فكر در عجايب صنع او. و تدبّر در حكم و مصالحى كه در مخلوقات قرار داده. و به مواظبت بر طاعات و عبادات و تضرّع و زارى با كم نمودن علايق دنيويّه و عوايق نفسانيّه تا محبّت او به مرتبهاى رسد كه محو خيال دوست گردد. و چنان مست باده محبّت گردد كه احساس ألم و مصائب و بلاها نكند. همچنان كه عاشق شيدا كه از همه حالات عشق لذّت مىيابد و بر آنچه در اقليم عشق بر او دشوار شود مبتهج و مسرور مىگردد و مىگويد:
گر تيغ بارد از كوى آن ماه گردن نهاديم الحكم للّهو مىگويد:
بر نمىدارم از اين در، سر خود اى دربان صد ره از سنگ جفاى تو گرم سر شكندو مىگويد:
تو مىبايد كه باشى و رنه سهل است زيان مايه جاهى و مالىو نيز مىگويد:
خوشا ياد عشق و خوشا نام عشق خوشا صبح عشق و خوشا شام عشق
خوشا خوارى و بىكسىهاى عشق تهى دستى و نارسىهاى عشق
خوشا خارهاى دل آزار عشق خوشا نالههاى گرفتار عشق
خوشا سوز عشق و خوشا درد عشق خوشا سينه درد پرورد عشق
خوشا عاشقان و شب تارشان خوشا نالههاى دل آزارشانو ملاحظه حكايات دوستان خدا و شنيدن مقالات ايشان از نظم و نثر، و تتبّع احوال ايشان مدخليّتى تمام در تقويت محبّت و «تشييد مبانى»«» رضا دارد، زيرا از هر حكايتى در دل تأثيرى، و از هر كلامى از ايشان در نفس اثرى ملاحظه مىشود. و نفس را به اين مرتبه راغب مىسازد. بلكه بسا باشد كه استماع حكايات و احوال سر باختگان راه محبّت مجازى، و اطّلاع بر كيفيّت محبّت ايشان نيز في الجمله تأثيرى در نفس نمايد.
و از جمله طريق تحصيل مقام رضا آن است كه: تأمّل كند در اينكه خود او از همه
معراجالسعادة ج : 2 ص : 774
چيز غافل، و به عاقبت هر امرى جاهل است. و خداوند عالم كه آفريدگار و خالق او است به خير و صلاح هر امرى دانا، و لطف و رأفت او نسبت به هر كسى از حدّ بيان متجاوز است. پس آنچه در حقّ هر كسى مقدّر نموده البته خير و مصلحت او در آن است اگر چه خود، سرّ آن را نفهمد.
سر قبول ببايد نهاد و گردن «طوع»«» كه آنچه حاكم عادل كند همه داد استعلاوه بر اينكه: تدبّر نمايد كه از نارضايى او چه مىآيد و سخط و كراهت او چه فايده مىبخشد. نه از براى خاطر او تغيير قضا و قدر داده مىشود و نه به جهت تسلّى قلب او تغيير اوضاع كارخانه هستى مىشود.
در دايره فرمان، ما نقطه تسليميم رأى آنچه تو انديشى، حكم آنچه تو فرمايىو بر حسرت گذشته و تشويش بر آينده و تدبير كار، چيزى بجز تضييع روزگار و بردن بركات وقت، مترتّب نمىگردد.
رضا به داده بده و ز جبين گره بگشاى كه بر من و تو در اختيار نگشودهستو بايد طالب مرتبه رضا، آيات و اخبارى كه در رفعت مرتبه اهل بلا رسيده ملاحظه نمايد و احاديثى كه در اجر و ثواب مصيبت وارد شده مطالعه كند و بداند كه: هر رنجى را گنجى در عقب، و هر محنتى را راحتى در پيش است. و هر بلايى را اجرى، و هر مصيبتى را ثوابى است. و از اين سبب بود كه مقرّبان و باريافتگان بارگاه به انواع بلاها مبتلا بودند. و دوستى از دوستان درگاه نيست كه سر او به خنجر تسليم نبريده باشد. و هيچ يك از مقرّبان بارگاه نيست كه در باديه محبّت، خارهاى مصيبت به پاى او نخليده باشد. محرمى از محرمان قدس را نيافتم كه چهره او از خوناب جگر سرخ نشده باشد. و صدّيقى از صدّيقان را نشنيدم كه به سيلى عناء رخسار او كبود نشده باشد. پس آدمى بايد به اميد ثوابهاى پروردگار، چون مردان مرد، بيابان بلا را به قدم صبر بپيمايد و دشواريهاى اين راه را بر خود سهل و آسان نمايد، چون مريضى كه متحمّل حجامت و فصد و خوردن دواهاى گرم و سرد مىگردد. و مانند تاجرى كه بارگران سفرهاى دور و دراز را به اميد سودى مىكشد.
|