علائم و آثار ديگر محبّت و معرفت خدا
و از جمله علامات: محبّت، انس و رضايت است - همچنان كه مذكور خواهد شد -.
و بعضى از عارفين، علامات محبّت را در ابياتى چند ذكر كرده و گفته است:
لا تخدعن فللمحبّ دلائل و لديه من تحف الحبيب وسائل‏يعنى: خدعه مكن در دعواى محبّت كه دوست را نشانهاى چند است و تحفه‏هايى است كه از دست دوست به او رسيده است.
منها تنعمه بمرّ بلائه و سروره في كلّ ما هو فاعل‏از جمله آنكه: تلخى بلاهاى دوست در كام جان او شيرين گردد و به آنچه به او كند شاد و فرحناك شود.
از محبّت تلخها شيرين شود و ز محبّت مسها زرين شود
فالمنع منه عطية مبذولة و الفقر اكرام و لطف عاجل‏اگر منع كند محبّت خود را از نعمتهاى دنيويّه، آن را عطا و بخشش داند. و اگر او را به فقر مبتلا سازد آن را مكرمتى شمارد.
و من الدلائل ان يرى من عزمه طوع الحبيب و ان الحّ العاذل‏و از علامات آن است كه: سربر خط فرمان دوست باشد و در هواى او كوشد و از پند و ملامت نينديشد و گويد:
از تو اى دوست نگسلم پيوند گر به تيغم برند بند از بند
__________________________________________________
[1] منزّه است كسى كه راهى براى شناختنش نيست مگر به عجز از شناخت او. اشاره است به فرمايش حضرت سجّاد - عليه السلام - در دعاى دوازدهم از مناجات «خمسة عشر»: «... و لم تجعل للخلق طريقا إلى معرفتك الا بالعجز عن معرفتك» بحار الأنوار، ج 94، ص 150.
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 747
پند آنان دهند خلق اى كاش كه ز عشق تو مى‏دهندم پند
و من الدّلائل ان يرى متبسّما و القلب فيه من الحبيب بلابل‏و از جمله علامات آن است كه: چهره او خندان باشد و دل او از فراق محبوب غمناك و اندوهناك بوده باشد.
و من الدّلائل ان يراه مشمّرا فى خرقتين على شطوط السّاحل‏و از علامات ديگر آنكه: دو جامه كهنه به خود پيچيده و در صحرا و كوهها و كنار درياها گردد و از مردم فرار اختيار نمايد.
و من الدّلائل حزنه و نحيبه جوف الظّلام فما له من عاذل‏و از جمله علامات آنكه: در ظلمتهاى شب پنهان از هر ملامت كننده، آه سوزناك از دل دردناك بركشد.
بلى:
مرغ شبخوان را بشارت باد كاندر راه عشق دوست را با ناله شبهاى بيداران خوش است‏
و من الدّلائل ان تراه باكيا ان قد رآه على قبيح فاعل‏و از جمله نشانه‏هاى محبّت آنكه: اگر عملى كه محبوب را ناخوش آيد از او سرزند اشك خونين از ديده روان سازد و دست ندامت بر سر زند.
و من الدّلائل ان تراه راضيا بمليكه في كل حكم نازل‏و از علامات آنكه: هر چه به او رسد از محبوب او راضى شود. و هر حكمى فرمايد تن در دهد.
و من الدّلائل زهده فيما ترى من دار ذلّ و النّعيم الزّائل‏و از علامات آنكه: پشت پا بر همه نعمتهاى اين خانه فانى زند و با ياد او چشم از همه امور دنيويّه بپوشاند.
ننگرد ديگر به سرو اندر چمن هر كه ديد آن سرو سيم اندام را
و من الدلائل ان تراه مسلما كل الامور إلى المليك العادل‏و از نشانه‏ها آنكه: از براى خود در هيچ امرى اختيارى نگذارد و همه امور خود را به پادشاه عادل واگذارد و گويد:
مرا با وجود تو هستى نماند به ياد توام خود پرستى نماند
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 748
و من الدّلائل ان تراه مسافرا نحو الجهاد و كلّ فعل فاضل‏و از جمله علامات آنكه: دامن همّت برميان زند و به اعمال فاضله و افعال حسنه از:
جهاد و حج و ساير عبادات پردازد. و محبّ صادق چون إبراهيم خليل است كه تن و مال و فرزندان را در راه خدا دريغ نداشته، تن را به آتش سوزان داد و در آن وقت از روح القدس مدد نخواست.