راههاى لقاء و مشاهده و وصال حضرت حقّ‏
اوّل: جمال او، زيرا هر چه كمال جمال او بيشتر، لذّت نظر به او بالاتر است.
دوّم: محبّت و دوستى به او، زيرا كه هر چه محبّت عاشق بالاتر و عشق او افزونتر است لذّت بهجت او از وصال، اقوى و اتمّ است.
سوّم: به ظهور جمال معشوق و وضوح آن، زيرا لذّت ديدن معشوق در تاريكى يا از دور يا از پس پرده نازكى كمتر است از ديدن او در روشنايى و نزديك بى‏پرده و حجاب.
چهارم: به پريشانى خاطر عاشق و گرفتارى به آلام و غمهايى كه دل او را مشوّش داشته باشد، زيرا كه لذّتى كه [آدم‏] صحيح، و مطمئن خاطرى كه هيچ فكرى بجز وصال و ملاقات معشوق ندارد از وصال او مى‏برد هرگز ترسناك مشوّش يا بيمار متألّم يا كسى كه دل او مشغول فكر مهمّى است نمى‏برد.
پس كسى كه محبّت او اندك باشد و معشوق را از دور در تاريكى ببيند و به جهت شغلى از امور خود دل او پريشان باشد يا در جامه او عقربهاى بسيار باشد كه او را بگزند اگر چه في الجمله لذّتى را از ديدار معشوق مى‏يابد امّا لذّات او نسبتى ندارد به لذّت عاشق دل از دست داده كه محبّت او به نهايت رسيده باشد. و بجز ياد معشوق هيچ فكرى نداشته باشد. و معشوقه را در روز روشن بى‏پرده ملاقات كند. پس همچنين لذّت معرفت خدا در دنيا با وجود حجاب بدن و پرده تن و گرفتارى مشاغل دنيويّه اگر چه
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 738
همان تدبير بدن خود باشد و تسلّط مار و عقرب طبيعت از گرسنگى و تشنگى و غضب و حرص و شهوت و حبس در چاه طبيعت اصلا نسبتى ندارد با لذّت لقاء و مشاهده در وقتى كه همه اين‏ها مرتفع گردد. پس عارف به خدا چون در دنيا از عايق و مانع خالى نمى‏تواند بود ممكن نيست كه بهجت صافى و لذّت كامل از براى او حاصل شود.
بلى بعضى اوقات از عوائق غافل مى‏گردد و بالمرّة وجود و هستى خود را فراموش مى‏نمايد، جمال معرفت خود را به او مى‏نمايد به نحوى كه عقل او حيران و واله مى‏شود و نزديك به آن مى‏رسد كه دل او از عظمت الهى منشقّ گردد. و ليكن اين حالت مانند برق خاطف مى‏گذرد و دفعة دل او مشغول و مشوّش امور دنيويّه مى‏شود، و اين لازم زندگانى در دنياست. پس تا مرگ نيامده اين لذّت خالى از نقصان نيست. و عيش، عيش آخرت، و نشاط، نشاط آن عالم است. بلكه حيات حقيقى همان است و بس:
«وَ انَّ الدّارَ الْأخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ 29: 64». [1] و از اين جهت است كه: هر كه را كمال معرفت حاصل شد مشتاق مرگ مى‏شود. و اگر حيات دنيا را خواهد به جهت تحصيل زيادتى معرفت مى‏طلبد، هر چه معرفت زياد شد مشاهده روشن‏تر و قوى‏تر مى‏گردد. همچنان كه هر چه تخم بيشتر و پاكيزه و نيكوتر است زرع آن افزون‏تر و نيكوتر است. و شكّى نيست كه معرفت خدا به جايى مى‏رسد كه بالاتر از آن مرتبه نباشد، چون درياى معرفت را ساحلى نه. و احاطه به كنه جلال و جمال خداوندى محال است. پس مى‏شود كه عارف به خدا طول عمر به جهت زيادتى معرفت طلبد.
و مخفى نماند كه: آنچه مذكور شد از لقاى الهى و رؤيت و مشاهده جمال ازلى نه به نوعى است كه اهل سنّت مى‏گويند كه به اين چشم ظاهر جمال او ديده خواهد شد:
«تعالى شأنه عن ذلك»، زيرا ديدن با اين چشم در حقّ خدا چه در دنيا و چه در عقبى محال است.
به بينندگان آفريننده را نبينى مرنجان دو بيننده راثقة الإسلام محمّد بن يعقوب كلينى و شيخ صدوق - رحمة اللّه عليهما - به سند صحيح روايت كرده‏اند كه: «از حضرت امام صادق - عليه السّلام - سؤال شد از آنچه مردمان روايت مى‏كنند از ديدن خدا؟ پس فرمود كه: نور خورشيد يك جزو از هفتاد جزو نور كرسى است و كرسى يك جزو از هفتاد جزو نور عرش است و عرش يك جزو از هفتاد جزو نور حجاب است و حجاب يك جزو از هفتاد جزو نور سرّ است پس اگر راست‏
__________________________________________________
[1] يعنى: و زندگى واقعى سراى آخرت است، اگر آنها مى‏دانستند. عنكبوت، (سوره 29) آيه 64.
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 739
مى‏گويند چشم خود را تيز در نور خورشيدى كه از ابر خالى باشد بدارند و ببينند مى‏توانند يا نه».«» و أبو بصير روايت كرده است كه به حضرت صادق - عليه السّلام - عرض كردم كه:
«خبر ده مرا از اينكه آيا مؤمنين در روز قيامت خدا را مى‏بينند؟ فرمود بلى پيش از قيامت نيز او را ديده‏اند. عرض كردم كه: در چه وقت؟ فرمود: در وقتى كه به ايشان گفت:
«ا لَسْتُ بِرَبِّكُمْ 7: 172». ايشان گفتند: «بَلى‏ 7: 172». [1] پس ساعتى ساكت شد بعد فرمود كه: مؤمنين در دنيا نيز او را مى‏بينند، آيا تو حال او را نمى‏بينى؟ ابو بصير گويد عرض كردم: فداى تو شوم اين كلام را از تو نقل كنم؟ فرمود: نه، زيرا كه اگر اين حديث را نقل كنى انار مى‏كند او را منكرى كه به معنى آن جاهل است و چنين تقدير مى‏كند كه اين تشبيه كفر است و حال اينكه ديدن به دل نه مثل ديدن به چشم است و خداى - تعالى - برتر است از آنچه اهل تشبيه و اتحاد نسبت به او مى‏دهند».«» از حضرت امير المؤمنين - عليه السّلام - پرسيدند كه: «آيا خداى خود را ديده‏اى؟ فرمود: واى بر تو خدايى را كه نمى‏بينم عبادت او را نمى‏كنم. شخصى عرض كرد كه:
چگونه او را ديده‏اى؟ فرمود: چشمهاى ظاهر، به مشاهده، او را نمى‏بينند، و ليكن دلها او را به حقيقت ايمان مى‏بينند».«» و اخبار در اين خصوص بسيار است.