سعى در استيلاى قوه عاقله بر ساير قوا
پس هر كه را از اندك هوشى بوده باشد، و دشمن نفس خود نباشد، بر او لازم است سعى در استيلاى قوه عقليه، و جدّ و جهد در «استيفاى»«» سعادت ابديّه، و صرف وقت در تحصيل صفات جميله، و دفع اخلاق رذيله. و پيرامون شهوات نفسانيه و لذات جسمانيه نگردد مگر به قدر ضرورت.
پس، از غذا، «اقتصار» كند به آنچه در صحت بدن به آن احتياج، و به جهت بقاى حيات از آن لا بد و «لا علاج»«» است. و روزگار خود را در تحصيل الوان طعامها و اقسام غذاها ضايع و تلف نكند. و اگر هم از اين تجاوز كند، اين قدر طلبد كه موجب ذلت در نزد اهل و عيال نباشد، و زياده از اين، «وبال»،«» و باعث خسران «مآل»«» است.
و از جامه و لباس، اقتصار كند بر آنچه بدن را بپوشاند، و دفع سرما و گرما كند. و اگر از اين مرتبه درگذرد به قدرى جويد كه در نظرها خوار، و در برابر همگان بى‏اعتبار نگردد.
و از مجامعت، نخواهد مگر آنچه به آن حفظ نوع و بقاى نفس و نسل متحقق شود.
و بپرهيزد از اينكه غريق لجّه شهوات نفسانيه و گرفتار قيود و علائق دنيويه شود، و از اين جهت به شقاوت ابد و هلاكت سرمد رسد.
پس اى معشر اخوان و گروه برادران از براى خدا بر خود رحمت آريد، و بر نفس خود ترحم كنيد، بيدار شويد پيش از آنكه همه راهها بر شما بسته شود. و راهى طى كنيد قبل از آنكه پاى شما شكسته گردد. و دريابيد خود را كه وقت در گذر است. غافل ننشينيد كه عمر كوتاه و مختصر است. چاره بسازيد پيش از آنكه ريشه اخلاق رذيله مستحكم شود، و صفات رديّه عادت گردد، و لشكر شيطان مملكت دل را تسخير كند،
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 47
و تختگاه دل، مقرّ سلطان شيطان شود، و جوانى تو كه وقت قوّت و توانائى است سپرى گردد. بلى، «آنا فآنا»«» تو روى به ضعف و پيرى و ناتوانى مى‏روى، و صفاتى كه در نفس تو هست محكم و قوى مى‏گردد.
خاربن در قوت و برخاستن خاركن در سستى و در كاستن‏تو كه در جوانى مقابله با حزب شيطان نكردى، كه هنوز احاطه بر ملك دلت نكرده بودند، چگونه در پيرى با ايشان مجاهده كنى؟ «وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ 12: 87»يعنى: «اما در هيچ حال نوميدى از رحمت خدا روا نيست«» (و در هر وقتى بايد به قدر قوه سعى و اجتهاد نمود)».
منقول است از شيخ كامل فاضل احمد بن محمد بن يعقوب مسكويه، [1] (كه استاد است در علم اخلاق، و اول كسى است كه از اهل اسلام كه در اين فن شريف تصنيف و تأليف نمود كه گفته: «من در وقتى از مستى طبيعت هشيار، و از خواب غفلت بيدار شدم كه مايه جوانى بر باد رفته بود، و پيرى مرا فرا گرفته و عادات و رسوم در من مستحكم گشته، و صفات و ملكات در نفس من رسوخ كرده بود، در آن وقت دامن اجتهاد بر ميان زدم، و به مجاهدات عظيمه و رياضات شاقه، نفس خود را از خواهشهاى آن باز داشتم، تا آنكه خداوند عالم مرا توفيق كرامت فرموده و خلاصى از مهلكات حاصل شد».
پس اى جان برادر مأيوس مباش و بدان كه درهاى فيض الهى گشاده است، و اميد نجات از براى هر كسى هست. و ليكن چنان نپندارى كه صفا و نورانيتى كه از نفس فوت مى‏شود به جهت كدورت و تيرگى كه از معصيت در حالتى حاصل مى‏شود، تدارك آن ممكن باشد، و توان نوعى نمود كه صفايى كه اگر معصيتى صادر نشده بود حاصل مى‏شد توان تحصيل نمود، زنهار، اين انديشه‏اى است محال، و خيالى است فاسد، زيرا كه نهايت امر آن است كه: آثار اين معصيت را به افعال حسنه محو نمايى، در اين وقت نفس مثل حالتى مى‏شود كه آن معصيت را نكرده بود.
پس به اين حسنات روشنايى و سعادتى حاصل نمى‏گردد و اگر معصيت را نكرده بود و اين حسنات از او صادر مى‏شد، از براى او در دنيا صفا و بهجتى، و در عقبى درجه‏اى‏
__________________________________________________
[1] سيد محسن امين (ره) مى‏گويد: لقب او مسكويه بوده و معلم ثالث نيز به او مى‏گويند. او در علم اخلاق، كتابى به نام «الطّهارة» دارد كه خواجه نصير الدين طوسى كتاب «اخلاق ناصرى» را بر منوال و روش آن تأليف نموده است. او در سال 421 ه. ق وفات نموده است. اعيان الشيعه، ج 3، ص 158. و روضات الجنّات، ج 1، ص 254.
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 48
هم مى‏رسيد، و چون ابتدا معصيت كرده بود اين صفا و درجه از دست او رفت، و فايده حسنه، محو آثار معصيت شد و بس.