مرابطه و اجزاى آن‏
اوّل مشارطه است: و آن عبارت از اين است كه: در هر شبانه روزى يك دفعه با نفس، شرط كند و از آن عهد و پيمان گيرد كه پيرامون معاصى نگردد. و چيزى كه موجب سخط الهى باشد از او صادر نشود. و در طاعات واجبه كوتاهى نكند. و هر عمل خيرى كه از براى او ميسّر شود ترك نكند. و بهتر آن است كه: اين عمل را در ابتداى روز، بعد از فراغ از نماز صبح و تعقيبات آن كند. به اين نوع كه نفس خود را در مقابل خود فرض كند و به آن خطاب كند و بگويد: اى نفس سرمايه و بضاعتى به غير از اين چند روز ندارم اگر اين از دست من در رود سرمايه من برباد رفته و امروز روز تازه‏اى است كه خدا مرا در آن مهلت داده و اگر امروز مرده بودم آرزو مى‏كردم كه كاش يك روز ديگر خدا مرا به دنيا برگرداند كه در آن توشه تحصيل كنم.
پس اى نفس چنان تصوّر كن كه مرده بودى و آرزوى مراجعت به دنيا مى‏كردى و تو را به دنيا بازگردانيدند. پس زنهار، زنهار، كه اين روز را ضايع نكنى كه هر نفسى از آن گوهرى است گرانمايه كه عوض ندارد. و مى‏توان به آن گنجى خريد كه ابد الآباد راحت آن نمايد.
قدر وقت ار نشناسى تو و كارى نكنى بس خجالت كه از اين حاصل اوقات ببرى‏اى نفس هر شبانه روزى بيست و چهار ساعت است. و همچنان كه در احاديث معتبر رسيده: «به إزاى هر شبانه روزى در آن عالم، بيست و چهار خزانه خلق شده، در عقب يكديگر، هر خزانه در مقابل ساعتى و چون آدمى بميرد آن خزانه‏ها بر او گشوده خواهد شد و داخل آنها خواهد گرديد. پس چون به خزانه‏اى رسد كه به إزاى ساعتى است كه در آن طاعت خدا را نموده خواهد ديد كه از نور اعمال حسنه مملو گرديده و شعاع آن به
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 698
اطراف و اكناف تتق كشيده و در آن وقت از فرح و شادى و نشاط و شكفتگى چندان از براى او حاصل شود كه اگر آن را بر همه اهل دوزخ قسمت نمايند چندان فرح به ايشان رسد كه ادراك الم آتش را نكنند. و چون به خزانه‏اى رسد كه به إزاى ساعتى است كه در آن معصيت خدا را نموده، خواهد ديد كه: از ظلمت معصيت، سياه و تاريك و موحش گشته و تعفّن، او را فرو گرفته، چنان خوف و بيم و الم در آن وقت از براى او مى‏رسد كه اگر آن را بر اهل بهشت تقسيم كنند نعمتهاى بهشت بر ايشان ناگوار گردد. و چون داخل خزانه‏اى شود كه به إزاى ساعتى باشد كه از طاعت و معصيت خالى باشد و مشغول امر مباحى از خواب و خور و غفلت بوده حسرت از براى او هم خواهد رسيد كه چرا آن را خالى گذارده و چنين غبنى او را دريافته».«» پس اى نفس جهد كن تا خزانه‏هاى ساعات امروزه را معمور كنى و آن را خالى نگذارى از گنجهاى بى‏پايان. و كسالت نورزى و به بطالت به سر نبرى تا از درجات عاليه محروم گردى و گرفتار حسرت و تأسّف شوى.
و بعد از آن در خصوص هفت عضو خود كه چشم و زبان و گوش و دست و پا و شكم و فرج است به نفس خود سفارش كند و وصيّت نمايد و آنها را به او بسپارد، زيرا آنها رعايا و خدمتكاران نفس‏اند در تجارت، و بدون آنها تجارت نفس صورت نمى‏گيرد. پس سفارش كند آن را به محافظت آنها از معاصى كه به آنها تعلّق دارد و به كار بردن آنها در آنچه از براى آن خلق شده‏اند. و سفارش بليغ نمايد به نفس خود در خصوص به جا آوردن طاعاتى كه هر شبانه روزى بايد كرد. و اين‏ها همه سفارش و عهدى است كه هر روز با نفس بايد كرد. و ليكن بعد از آنكه به كثرت شرط و مراقبه، عملى عادت آن شد يا به ترك معصيتى عادت كرد كه ديگر مظنّه ترك آن عادت يا ارتكاب آن معصيت در حقّ آن نمى‏رود احتياج به سفارش و شرط در آن عمل نيست.
و بايد در آنچه احتمال خلاف از نفس مى‏رود عهد و پيمان از او گرفت. و هر شغلى از مشاغل دنيويّه يا دينيّه در دست او باشد كه بايد آن را به جا آورد از رياستى و تجارتى يا حكمى يا تدريسى يا امثال اين‏ها كه هر روز مهمّ تازه و كار جديدى از براى او در آن شغل هم مى‏رسد بايد در حين شرط با نفس آن شغل را به نظر در آورد و نفس را وصيّت ايستادن به جادّه حقّ در همه جزئيّات آن شغل نمايد.
پس سفارش بسيار به نفس كند در خصوص اينكه هر امرى كه در آن شبانه روز مى‏خواهد بكند، عاقبت آن را نيك ملاحظه كند. و اين، عمده سفارشها و بالاترين همه است.
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 699
مردى از حضرت رسول - صلّى اللّه عليه و آله - طلب وصيّتى و نصيحتى نمود.
حضرت تا سه مرتبه به او فرمود: «اگر من تو را نصيحتى كنم به جا خواهى آورد؟ و هر دفعه آن شخص عرض كرد: بلى. پس حضرت فرمود كه: هر وقت اراده امرى مى‏كنى در عاقبت آن تأمّل كن اگر نيك باشد بكن و الا ترك كن و پيرامون آن نگرد».«» پس در اين خصوص عهد و ميثاقى مؤكّد از نفس بگيرد و چون اين خطاب به انجام رسيد از اوّل اجزاى مرابطه فارغ است.
دوّم مراقبه است: و آن عبارت از اين است كه: در تمام شبانه روز متوجّه نفس خود باشد و در هر كارى كه مى‏خواهد بكند مراقب احوال آن باشد، زيرا اگر آن را به خود واگذارى، همه آن سفارشهاى گذشته را فراموش مى‏كند و عهد و پيمان را مى‏شكند.
پس بايد در هيچ حالى از آن غافل نشده و در لحظه‏اى آن را به خود وانگذاشت.
و حالات آن از سه قسم بيرون نيست: يا مشغول طاعتى است، يا معصيتى، يا به امر مباحى، چون اكل و شرب و امثال اين‏ها پرداخته.
پس در حال طاعت بايد مراقب آن بود كه نيّت آن فاسد نشود. و ميل به ريا و اغراض ديگر نكند. و حضور قلب را دست برندارد. و ادب پروردگار را نگاهدارد. و آن طاعت را ناقص نسازد. و در حال معصيت بايد متوجّه آن بود كه مرتكب نگردد و آن را ترك كند. و اگر از آن سرزده باشد دفعة او را به توبه و إنابه بدارد. و او را امر كند كه كفّاره آن را به جا آورد. و در حال اشتغال به امر مباحى متوجّه آن باشد كه آداب شرعيّه آن را به جا آورد. مثل اينكه: چيزى اگر بخورد دستها را بشويد و بسم اللّه بگويد.
و همچنين ساير آدابى كه از براى اكل رسيده - چنانچه بعضى از آن گذشت -. و اگر بنشيند، مراقب آن باشد كه رو به قبله باشد. و اگر بلايى و مصيبتى حادث شود متوجّه باشد كه صبر كند و جزع و فزع ننمايد. و اگر نعمتى به او رسد امر كند او را كه شكر آن نعمت را به جا آورد. و او را از غضب و كج خلقى و سخنان ناشايست محافظت نمايد. و بسيار متوجّه نفس باشد كه دل را در ميدان هوا و هوس نتازد و آن را به فكرهاى بيهوده و آرزوهاى بى‏حاصل مشغول نسازد. و وساوس شيطانيّه و افكار باطله را در آن راه ندهد. بلكه فكر آن در چيزى باشد كه به كار دنيا يا آخرت آن آيد. و در امرى باشد كه ثمره بر آن مترتّب شود. و اگر تواند به نوعى متوجّه و مراقب آن باشد كه بجز ياد خدا و فكر در عجايب و صنايع او را در آنجا داخل نشود. و به غير از ذكر او در آن خانه راه
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 700
نيابد. چنانكه گفته‏اند.
پاسبان حرم دل شده‏ام شب همه شب تا در اين پرده جز انديشه او نگذارم‏و به هر شغلى كه مى‏پردازد دل را در آن مشغول فكر در حكمتهاى خدا و صنع و عجايب صنعت او در ادوات و آلات آن كند. مثلا در حالت اكل، به نظر بصيرت و عبرت بنگرد كه چگونه خدا قوام بدن حيوانات را در آن قرار داده و اسباب آن را مهيّا نموده و انواع مأكولات را آفريده. در حيوانات قواى چند خلق كرده كه به آنها امر خوردن منتظم مى‏گردد. و غير اين‏ها از عجايب حكمت و غرائب صنعت.
و از جمله امورى كه در مراقبه لازم است آن است كه: در هر حالى از احوال، از حركت و سكون ملتفت به جانب خدا باشد و او را مراقب خود داند. و بداند كه: خداى - تعالى - بر ضمير همه كس آگاه، و به جميع اعمال و افعالشان بيناست. و اسرار دل در نزد او مكشوف و ظاهر است بيشتر از آنچه ظاهر بدن بر مردمان بيدار واضح است.
و خداى - تعالى - مى‏فرمايد: «الَمْ يَعْلَمْ بِانَّ اللَّهَ يَرى‏ 96: 14». يعنى: «آيا انسان عالم نيست به اينكه خدا همه چيز را مى‏بيند».«» و در حديث قدسى رسيده است كه: «اين است و جز اين نيست كه در بهشت عدن ساكن مى‏شوند كسانى كه چون قصد معصيتى كردند عظمت مرا ياد آورند و متوجّه من باشند. و به اين جهت آن را ترك كنند. و كسانى كه قدهاى ايشان از خوف من خم شد».«» منقول است كه: «چون زليخا يوسف را به خلوت طلبيد بتى در آنجا بود برخاست و پرده بر آن افكند. يوسف گفت: زليخا تو را چه رسيده است آيا تو از حضور جمادى حيا مى‏كنى و من از حضور پادشاه جبّار حيا نكنم».«» و از براى مراقبه حقّ - سبحانه و تعالى - مراتب بسيار است. اوّل درجه آن اين است كه: در همه حال او را مطّلع بداند. و از ترس او از معاصى او احتراز نمايد. و مى‏رسد به جايى كه نور عظمت و جلال الهى چنان بر دل بنده تابيده شود كه در همه اوقات او را از ياد دنيا و ما فيها، بلكه از وجود خود غافل ساخته باشد و پيوسته مستغرق ملاحظه جمال و جلال و عظمت بوده باشد.
سوّم محاسبه است: بعد از عمل، همچنان كه بنده بايد در اوّل هر روز وقتى را معيّن سازد از براى شرط عهد با نفس، همچنين بايد در آخر هر روز وقتى را معيّن كند از براى محاسبه، تا در آن وقت از نفس حساب وصيّتهايى را كه در اوّل روز كرده بود و
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 701
عهدهايى را كه گرفته بود بكشد. و حساب جميع حركات و سكنات را از آن بجويد.
همچنان كه تاجر در آخر هر سالى با شركاى خود حساب مى‏كند. و اين امرى است كه بر هر كه معتقد روز حساب، و سالك راه آخرت باشد لازم است.
و در اخبار وارد شده است كه: «از براى عاقل بايد در شبانه روزى چهار وقت باشد.
يك وقت كه با پروردگار خود خلوت كند و راز گويد. و يك وقت كه در آن حساب نفس خود را كند. و يك وقت كه تفكّر در عجائب صنع پروردگار نمايد. و يك وقت كه مشغول تربيت بدن و اكل و شرب باشد».«» و از اين جهت بزرگان دين، و سلف صالحين، در محاسبه نفس خود نهايت سعى و اهتمام را داشته‏اند، به نحوى كه اين را از جمله أمور واجبه خود مى‏شمرده‏اند. و در محاسبه با نفس خود از پادشاه خشمناك شديدتر، و از شريك لئيم بخيل‏تر و دقيق‏تر بوده‏اند. و چنين مى‏دانستند كه: كسى كه محاسبه نفس خود را دقيق‏تر از محاسبه شر يك، و عامل خود نكند از اهل تقوى و ورع نيست بلكه يا اعتقاد به روز حساب ندارد و يا احمق است، زيرا كه عاقلى كه: اعتقاد به شدايد عذاب آن روز و رسوايى و فضيحت و حيا و خجلت آن داشته باشد و بداند كه محاسبه نفس در دنيا آن را ساقط مى‏كند يا سبكتر مى‏سازد و چگونه آن را ترك مى‏نمايد