اغنيا و مالداران
طايفه هشتم: از فريفتگان، أغنيا و مالداراناند. و غرور ايشان نيز از راههاى بسيار مىشود، بعضى كه ديده بصيرتشان پوشيده و كثافات دنيويّه را در نظر ايشان وقعى است، چنان پندارند كه وسعت دنيايى نتيجه قرب خدايى است، و به اين سبب، خود را بر فقرا ترجيح مىدهند و به نظر حقارت در ايشان مىنگرند و مىگويند: معلوم است كه قرب و قدر ما در نزد خدا از آنها بيشتر است كه ما را غنى و آنها را فقير گردانيده. و اين غايت حمق، و نهايت جهل است.
نه منعم به مال از كسى بهتر است خر، ار «جل»«» اطلس بپوشد خرستآيا نديدهاند كه خداى - تعالى - در قرآن مجيد متاع دنيويّه را لهو و لعب و فتنه ناميده است و چگونه زيادتى چنين چيزى موجب قدر و مرتبه نزد خداى - تعالى - مىشود. بلكه صاحب قدر و مرتبه نزد او كسى است كه: او را از اينها منزّه دارد. و آيا نشنيدهاى كه طوايف أنبيا و أوليا و برگزيدگان درگاه خدا به چه نوع زندگانى كردهاند؟ و به چه فقر و تهيدستى گذرانيدهاند؟ حتّى اينكه رسيده است كه: «هفتاد پيغمبر از گرسنگى مردند».
خاتم انبيا كه باعث ايجاد ارض و سماء بود اهلبيت او را در دنيا اين قدر نبود كه سدّ جوع خود كنند. عيسى - عليه السّلام - كه بىواسطه بشر به وجود آمد، به گياه صحرا قوت خود را گذرانيدى. و دنيا در دست كفّار و فجّار بود و اشرار از آن تمتّع مىيافتند. و معاويه عليه اللّعنة «الف الف»«» مىبخشيد و سرور أوليا سبوس جو مىخورد.
و طايفه ديگر از اهل دنيا سعى در ساختن مساجد و مدارس و رباط و پل و امثال اينها از چيزهايى كه در نظر مردم است دارند، و مضايقهاى از صرف مال حرام در آن
معراجالسعادة ج : 2 ص : 659
ندارند. بلكه بسا باشد كه زمين مسجد و مدرسه را به غصب تصرّف نمايند، يا آلات و ادوات آن را به جبر از مردم بگيرند. و گاهى موقوفاتى كه از غير ممرّ حلال به دست آوردهاند بر آنجا وقف كنند و بجز ريا و شهرت باعثى ديگر بر اين عمل ندارند. و به اين جهت سعى مىكنند كه اسم خود را در آنجا بر سنگها نقش كنند كه مردم بدانند اين عمل از كه صادر شده. و خود در محافل و مجالس، حكايت مىكنند. و به اينكه كسى مدح ايشان گويد كه چنين كارى كردهاند شاد شوند. و مىخواهند كه آن را به نام او بخوانند. و مساكين بيچاره چنين پندارند كه به اين جهت مستحقّ آمرزش پروردگار عالم شدهاند. و از اين غافلاند كه: اگر به قدر دينارى مال حرام در آن صرف شده، يا به فقيرى از آن ستم رسيده مستوجب غضب الهى و سخط نامتناهى گشته، و واجب بر او اين بود كه چنين مالى را نگيرد. و اگر معصيت كرد و گرفت به صاحبش رساند. و اگر صاحبش معلوم نشد به فقرا تصدّق نمايد. و اگر مال حرامى صرف آن نكرده به همين كه طالب آن است كه: به نام او شهرت كند در اين عمل ريا كار است.
و عمل اهل ريا را اجر و ثواب نيست. بلكه معصيت آن بيشتر است. و بسا باشد كه در آن شهر يا ده بلكه در همسايگى اين غنى يا از خويشان او، فقيرى است كه در نهايت پريشانى و مسكنت باشد دينارى به او ندهد. و اگر غرض او رضاى بارى - سبحانه - بودى در پنهان به آن فقير چيزى رسانيدى.
و گروهى ديگر دست به بذل مال مىگشايند و به فقرا و مساكين تصدّق مىنمايند امّا سعى مىكنند كه مال ايشان به فقيرى برسد كه در مجالس و محافل زبان به مدح و شكر مىگشايد. و بسا باشد كه بر او مشكل است كه به فقراى ولايت خود چيزى تصدّق كند.
و راغب به آن است كه: عطاى او به اهل ولايت ديگر برسد كه باعث شهرت سخاوت او شود. يا راغب به آن است كه: مال خود را به شخص معروف و بزرگى دهد - اگر چه مستحق نباشد - تا به اين واسطه مشهور گردد. و به فقراى گمنام هيچ نمىدهد. يا اينكه صرف حج يا زيارت از براى خود يا يكى از منسوبان خود مىكند كه موجب اشتهار او گردد. و مغرور مىشود به اينكه عمل نيكى مىكند و حال آنكه مطلقا أجرى و ثوابى از براى او نيست، زيرا اگر تصدّق او از براى خدا بودى چنين رفتار نكردى.
و قومى ديگر مال بسيار از حلال و حرام جمع مىكنند و در محافظت آن نهايت سعى به جا مىآورند و غايت امساك در صرف آن دارند، بلكه گاه است در حقوق واجبه آن، از زكوة و خمس، تقصير مىنمايند امّا در عبادتى كه پاى مال در ميان نباشد از نماز و روزه و دعا و أوراد جدّ و جهد مىكنند. و غافل از اينكه صفت بخل، موجب هلاكت، و دفع آن واجب است. و ايشان مثل كسى هستند كه: مار داخل جامه او شده
معراجالسعادة ج : 2 ص : 660
باشد و مشرف بر هلاكت باشد و او در اين حال مشغول پختن سكنجبين باشد از براى دفع صفرا، غافل از اينكه كسى را كه مار بكشد چه احتياج به سكنجبين دارد.
|