اهل فسق و معاصى‏
طايفه دوّم: فرو رفتگان به شهوات دنيويّه، و غريقان لذّات نفسانيّه، و اهل فسق و معاصى‏اند. و مغرورين از اين طايفه بر چند نوع‏اند:
نوع اوّل: جماعتى هستند كه: سبب غرور و فريب ايشان، گمان نقد بودن دنيا و نسيه بودن آخرت شده، و از اين غافل گشته‏اند كه اگر چه دنيا نقد و آخرت نسيه است، امّا نه چنين است كه هر نقدى بهتر از نسيه بوده باشد. و اگر چنين بودى چرا هرگاه طبيبى مريض را منع كند از بعضى طعامهاى لذيذ، كه نهايت رغبت به آنها دارد، و به جهت اينكه مبادا بعد از اين، مرضى از براى او هم رسد، ترك طعامهاى نقد را مى‏كند، به اميد صحت نسيه، و هرگاه شخص امينى ده دينار از او بگيرد، كه بعد از يكسال يا دو سال، بيست دينار به او بدهد، دست از ده دينار نقد بر مى‏دارد به طمع بيست دينار نسيه.
و چرا اين قدر خود را به زحمت سفرها و خطر درياها مى‏اندازد، از جهت راحت بعد از اين.
بلكه اكثر اعمال بندگان از زراعت و تجارت و معاملات، از اين قبيل است، زيرا مال نقد خود را صرف مى‏كند به اميد نسيه بيشتر. پس هرگاه يك نقد را توان داد به جهت دوئى نسيه، چگونه دنياى پست را كه قدر محسوس در جنب آخرت ندارد، به عوض آن نتوان داد. علاوه بر اين، جميع لذّات دنيويّه را به انواع آفات و كدورات مشوب، و عيش و عشرت آن، به چندين غم و غصّه مخلوط است.
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 639
محيطش پر كدورت مركزش دور هوايش پر عفونت چشمه‏اش شوربه خلاف لذّات اخرويه كه از همه آفات دور، و به هيچ وجه به كدورتى ممزوج نيست. سلطنتى است بى‏زوال، و راحتى است بى‏رنج و ملال.
نوع دوّم: كسانى هستند كه: سبب غرور و غفلت ايشان، گمان اين است كه لذّات دنيا امرى است يقينى و لذّات اخرويّه چيزى است احتمالى، و يقينى از احتمالى بهتر است. و عاقل [از امر] يقينى دست بر نمى‏دارد به اميد امر احتمالى. و منشأ اين نيست، مگر كفر ظاهرى يا باطنى، كه اظهار آن را نمى‏كند. و چنين كسى از زمره كفّار محسوب، و دفع اين غرور، به تحصيل يقين به امور معاد است به ادلّه واضحه قطعيّه. با وجود اينكه همچنين نيست كه هر يقينى را بر هر احتمالى توان ترجيح داد. و از اين جهت است كه اگر در سفره، عسلى باشد، كه احتمال زهر در آن باشد، البتّه عاقل از آن اجتناب مى‏كند. و لذّت يقينى عسل را به ضرر احتمالى زهر ترك مى‏كند. به خصوص، احتمالى كه جمعى كثير از اهل علم و عقل بر آن گواهى دهند. و اكثر منافع دنيويّه از زراعات و معاملات، كه عقلا مال نقد را صرف آن مى‏كنند، به طمع نفع احتمالى است.
و همچنين، مى‏بينيم كه: آدمى مال كثير خرج مى‏كند، كه زنى بخواهد به جهت حصول اولاد، و حال اينكه گاه است آن زن عقيم باشد، يا در خود او ناخوشى باشد كه عديم الولد باشد. بلكه هر زحمتى كه كشيده مى‏شود و هر خرجى كه مى‏شود كه نفع آن يكسال ديگر مثلا عايد شود محض احتمال است، چون بودن اين شخص و حيات او تا يكسال ديگر نيست مگر به محض احتمال. پس اين مغرور احمق چگونه مال نقد يقينى خود را تلف مى‏كند و از راحت قطعى خود دست برمى‏دارد به اميد نفع و راحت جزئى احتمالى كه احدى يقين ندارد كه متحقق خواهد شد. و لذّت كدورت آلوده چند روزه دنيا را مضايقه دارد كه دست بردارد به اميد لذّت جاويد آخرت كه به اعتقاد او اگر چه احتمالى باشد و ليكن اعاظم عقلا از انبيا و اوليا و اساطين حكما و عرفا بر وجود آن گواهى داده‏اند. و به اين دو نوع از مغرورين اشاره است آنچه را كه خداوند عالم فرموده است كه:
«وَ غَرَّتْهُمُ الْحَيوةُ الدُّنْيا 6: 70». يعنى: «زندگانى دنيا و حيات اين عاريت سرا، ايشان را فريفته كرده است».«» نوع سوّم: طايفه‏اى هستند كه: شيطان ايشان را به خدا مغرور نموده.
چنان كه خداى - تعالى - فرموده است: «وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ 57: 14».«»
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 640
ايشان جماعتى هستند كه دنيا في الجمله به ايشان روى آورده است و بعضى از نعمتهاى آن از براى ايشان ميسّر شده پس نعمتهاى خدا را در دنيا از براى خود ملاحظه نمايند و بسيارى از مؤمنين را مشاهده نمايند كه محتاج و فقير و شكسته و عليل‏اند آنگاه شيطان در مقام فريب ايشان بر مى‏آيد كه: معلوم است كه خدا را نظر لطف و مرحمتى با ما هست كه با فقرا نيست. و محبّتى كه با ما دارد با ايشان ندارد. و اگر نه چنين بودى چنانكه با ما احسان فرموده است با ايشان نيز كردى. و چون لطف و محبّت او با ما بيشتر است ظاهر است كه در آخرت نيز احسان او با ما بيشتر خواهد بود. و مرتبه ما بالاتر خواهد بود.
و اين خيالى است فاسد و توهّمى است باطل. بلكه در نظر ارباب بصيرت اين عين ذلّت و پستى و خوارى و نگونسارى است، زيرا نعمتهاى دنيا و لذّتهاى آن همه موجب هلاكت، و باعث دورى از درگاه ربّ العزّةاند. نفس انسانى از آنها هلاك مى‏گردد. و از اين جهت خدا، دوستان خود را در دنيا از آن پرهيز مى‏فرمايد و محافظت مى‏كند.
همچنان كه پدر مهربان، فرزند عزيز خود را از حلويّات و طعامهاى لذيذ پرهيز مى‏دهد.
و معامله خدا با مؤمنين و اهل كفر و فسق در دنيا مثل كسى است كه: دو بنده داشته باشد كه يكى را نهايت محبت و دوستى داشته باشد و ديگرى در نظر او خوار و پست باشد پس اوّلى را از لهو و لعب منع مى‏كند. و او را در مكتب محبوس مى‏سازد تا علم و ادب بياموزد. و او را در هنگام مرض، دواهاى ناگوار مى‏خوراند. و طعامهاى لذيذ را از او باز مى‏گيرد. ولى دوّمى را به حال خود وا مى‏گذارد تا هر چه دلخواه او است چنان كند. و شب و روز خود را به بازى صرف كند. پس اگر اين بنده چنين داند كه مولاى او، او را دوست‏تر دارد بسى نادان و احمق خواهد بود.
و از اين سبب بود كه اكابر دين، هر وقت كه دنيا به ايشان رو مى‏كرد محزون مى‏گشتند و مى‏گفتند: نمى‏دانيم چه گناهى از ما سر زده. و چون فقر، به ايشان رو مى‏آورد مى‏گفتند: مرحبا به شعار نيكان و پسنديدگان. و امّا اهل غفلت و غرور، از اين غافل‏اند و چنان پندارند كه: اقبال دنيا كرامتى است از خدا، و ادبار آن ذلّت و پستى است. و از حقيقت امر غافل گشته‏اند و ديده بصيرت ايشان پوشيده شده تا زحمت را رحمت، و ذلّت را عزّت دانسته‏اند.
خاردان آن را كه خرما ديده‏اى اى كه بس «نان كور»«» و بس ناديده‏اى‏
تخته بند است آنكه تختش خوانده‏اى صدر پندارى و بر درمانده‏اى‏و خدا از احوال ايشان خبر داده و مى‏فرمايد: «فَامَّا الانْسانُ اذا مَا ابْتَليهُ ربُّهُ فَاكْرَمَهُ‏
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 641
وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّى‏ اكْرَمَنِ وَ امَّا اذا مَا ابْتَليهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبّى‏ اهانَنِ 89: 15 - 16». خلاصه معنى آنكه: «اما انسان چون پروردگار او امتحان كند او را، و نعمتى به او دهد، از راه جهل و نادانى مى‏گويد: خدا به من اكرام كرده است. و چون امتحان او كند، و روزى او را تنگ گيرد، گويد خدا مرا خوار خواسته است».«» كسى به اين غرور مبتلا باشد، بايد اندكى تأمّل كند، و ديده بصيرت بگشايد، و به احوال زمره بار يافتگان بارگاه كبريا از طايفه انبيا و أوليا نظر كند و ببيند كه:
هر كه در اين بزم مقرّب‏تر است جام بلا بيشترش مى‏دهندو چگونه در دنيا به بلاها و محنتها گرفتار گشته‏اند، و ايّام خود را به رنج و عنا گذرانيده‏اند.
تلخ گرداند زغمها خوى تو تا بگردد چشم بد از روى تو
خلق را با تو بسى بدخو كند تا تو را ناچار رو آن سو كندو گذران راندگان درگاه عزّت را، چون قارون و فرعون و شدّاد و غير ايشان از كفّار و پادشاهان جبّار را ملاحظه نمايد. و آيات كتاب كريم را بخواند و در آنها تأمّل كند و ببيند كه مى‏فرمايد:
«أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنينَ نُسارِعُ لَهُمْ فِى الْخَيْراتِ بَلْ لا يَشْعُرُونَ 23: 55 - 56». يعنى:
«آيا گمان مى‏كنند كه آنچه را امداد كرده‏ايم، ايشان را به آن از اموال و اولاد، خيراتى است كه از براى ايشان پيش فرستاده‏ايم، نه چنين است بلكه ايشان نمى‏فهمند».«» و مى‏فرمايد: «فَتَحْنا عَلَيْهِمْ ابْوابَ كُلِّ شَي‏ء حَتَّى اذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً 6: 44».
يعنى: «پس گشوديم بر ايشان درهاى هر نعمتى را، تا چونكه شاد و فرحناك شدند به آنچه به ايشان عطا شده است ناگاه بى‏خبر ايشان را گرفتيم».«» و مى‏فرمايد: «انَّما نُمْلى‏ لَهُمْ لِيَزْدادُوا اثْما 3: 178». يعنى: «اين است و جز اين نيست كه بر ايشان مى‏نماييم از نعمتهاى دنيا تا غافل گردند، و گناه را زياد كنند».«» نوع چهارم: كسانى هستند كه شيطان فريب ايشان را داده، اينكه خداى - تعالى - ارحم الرّاحمين است و گناهان عاصيان در جنب درياهاى رحمت او قدرى ندارد و نااميدى از كرم او مذموم، و رجاى به رحمت او محمود است، ابليس، ايشان را به اين خدعه فريفته، مرتكب انواع معاصى و ظلم مى‏گرداند. و غافل مى‏شوند از اينكه
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 642
مقتضاى كرم و حكمت چيست و معنى رجاى محمود كدام است و نمى‏دانند كه آنچه ايشان دارند رجا نيست بلكه حمق است.
همچنان كه سيّد رسل - صلّى اللّه عليه و آله - فرموده كه: «احمق كسى است كه نفس او پيروى هوا و هوس نمايد، و متابعت خواهشهاى خود كند، و با وجود اين، آرزو از خدا داشته باشد».«» رجا از عمل منفك نمى‏گردد، زيرا كسى كه به چيزى اميد داشته باشد، در طلب آن بر مى‏آيد.
و همچنان كه كسى در دنيا زن نگيرد و اميد اولاد داشته باشد احمق است، همچنين، كسى كه اميد رحمت از خدا داشته باشد، و عمل نكند احمق خواهد بود.
و اما اعتماد به كرم خداى - تعالى -، با وجود ارتكاب انواع معاصى و ملاهى، پس، بايد تأمّل نمود، كه خدا اگر چه كريم است، اما صادق القول نيز هست. و دروغ و فريب را در ساحت كبريايى او راه نيست. و در جميع كتب خود، گناهكاران را به عذاب اليم وعده داده و فرموده است: «وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّا يَرَهُ 99: 8». يعنى: «هر كه به قدر ذرّه‏اى بدى كند، جزاى آن را خواهد ديد».«» و ديگر فرموده است: «وَ انْ لَيْسَ لِلانْسانِ الا ما سَعى‏ 53: 39». يعنى: «هيچ چيز از براى انسان نيست، مگر آنچه را در حقّ آن كرده است».«» و مى‏فرمايد: «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ 74: 38». يعنى: «هر نفسى در گرو عملى است كه اندوخته است».«» پس، اى جاهل مغرور اگر خدا را در اين گفتارها - العياذ باللّه - كاذب مى‏دانى، پس در آنچه از كرم خود بيان نمود چرا اعتماد مى‏كنى؟ و اگر او را صادق مى‏دانى، چگونه با وجود اصرار بر معاصى، اميد آمرزش دارى؟ اى بيچاره ملاحظه كن به واسطه معاصى، قومى بى‏شمار را خدا در دنيا به انواع عذابها معذّب ساخته، و خلقى را به طوفان غرق كرد. و جماعتى را به صاعقه، هلاك ساخت. آتش بر طايفه‏اى بارانيد، و شهر گروهى را سرنگون ساخت. شمشير به دست حبيب خود داد، كه رحمة للعالمين بود، تا خلقى بى‏شمار را از دم تيغ آبدار گذرانيد. و زن و اطفال ايشان را به اسيرى داد. آيا نسبت به آنها كريم نبود؟ و همچنين بعضى معاصى را كشتن مقرّر فرموده. پس معلوم مى‏شود
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 643
كه عذاب به واسطه معصيت، با كرم منافاتى ندارد. و كرم جايى دارد. و عدل، مكانى. و قهر، موضعى.
اى جاهل سرى به جيب تفكّر فرو بر و بين آنكه تو را به كرم خود وعده داده، و رحم خود را بيان فرموده تخصيص به آخرت فرموده، يا در دنيا نيز كريم و رحيم است و وعده روزى به تو داده و فرموده است:
«وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ 65: 3». يعنى: «هر كه خدا را وكيل خود كند، او را كافى است»؟«» اگر گويى تخصيص به آخرت دارد، خود دانى كه دروغ مى‏گويى، بلكه كافرى. و اگر، شامل دنيا و آخرت است، چگونه به جهت تحصيل دنيا آرام نمى‏گيرى؟ و به قدر قوّه خود سعى در خصوص آن مى‏كنى؟ كو آن كرم و رحمى كه شيطان تو را مغرور ساخته؟ اى مغرور ستمكار چگونه كرم اقتضا مى‏كند كه: ظالم قوى پنجه بر بندگان ضعيف خدا ظلم كند. و اموال ايشان را به ستم بستاند. و دل ايشان را برنجاند. و به فحش و دشنام، ايشان را ايذا كند، يا خون ايشان را بريزد. عرض و ناموس ايشان را برباد دهد. و دود از نهاد ايشان بر آورد. و ايشان دسترسى به جايى نداشته باشند. و با وجود اين، خداوند عادل، انتقام مظلوم را از ظالم نكشد، و دل مظلوم را شاد نگرداند؟ نوع پنجم: جمعى هستند كه به فريب شيطان، بعضى نامشروعات را عبادت خدا پنداشته‏اند، و آنها را به جا مى‏آورند. و به واسطه آنها توقّع آمرزش دارند. بلكه خود را آمرزيده مى‏دانند.
و اين نوع را مثال بسيار است، مثل اينكه: بعضى از ظلمه به ظلم و ستم، مال مردم را مى‏گيرند، و آن را به فقرا مى‏دهند. يا مسجد و مدرسه و پل و رباط بنا مى‏كنند. و از اين قبيل است كه بعضى از اهل علم در مجامع و محافل، تكليف به شخص صاحب آبرويى مى‏كنند، كه مبلغى به فقيرى يا به جهت بناى خيرى بدهد، و نمى‏دانند از وجوه واجبه چيزى برذمّه او هست يا نه و آن بيچاره از ردّ او خجالت مى‏كشد. بلكه بسا باشد كه مى‏ترسد.
و مثل اينكه بعضى از تعزيه خوانان كه در تعزيه حضرت امام حسين - عليه السّلام - غنا مى‏كنند. و احاديث دروغ جعل مى‏نمايند. و مثل آنچه بعضى از عوام النّاس در تعزيه سيّد الشهداء - عليه السّلام - مرتكب مى‏گردند، كه موضعى را زينت مى‏كنند، و مانند اهل كوفه و شام آنجا را آئين مى‏بندند. بلكه بعضى از اهل ظلم، زينت آنها را از مال فقرا و رعايا مى‏گيرند. و جمعى در دهه اوّل محرم، مجلسها و محفلها آراسته
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 644
مى‏كنند. و مشعلها و فانوسها و صورتها نصب مى‏نمايند. و به اين وسيله اسرافهاى بسيار مى‏كنند. و زنان را با مردان در يك مجمع حاضر مى‏سازند. و پسرى را با مردى بربالاى منبر مى‏كنند، تا به نغمات غناى حرام چند كلمه بخواند. و بسا باشد كه مردان را لباس زنان مى‏پوشانند، و تشبيهات در مى‏آورند. و طبل و كوس و نقاره مى‏كوبند. و اين هنگامه را تعزيه امام حسين مى‏نامند. و از چنين اعمال قبيحه ركيكه توقّع اجر و ثواب دارند. غافل از اينكه تعزيه، امرى است مستحب، و به اين واسطه نامشروعات متعدده تحقق مى‏يابد، و با وجود آنكه اين امر، بازيچه و لهو و لعب است، نه تعزيه و مصيبت.
نوع ششم: قومى هستند كه معاصى بسيار از ايشان سر مى‏زند. و طاعت بى‏شمار از ايشان فوت مى‏گردد. و ليكن همه آنها را فراموش مى‏نمايند. و يك طاعتى كه از ايشان به عمل آمد، آن را حفظ مى‏كنند، و به واسطه آن، منّت بر خدا مى‏گذارند. و خود را آمرزيده مطلق مى‏دانند. مثل اينكه در همه عمر، يك دفعه حج مى‏كنند، يا به يكى از مشاهد مشرفه مى‏روند. يا مسجدى مى‏سازند، يا رباطى بر پا مى‏كنند. و حال آنكه هيچ يك از عبادات ديگر ايشان به نحو مقرّر در شريعت نيست. يا اجتناب از مال مردم نمى‏كنند. يا در اداى زكات و خمس خود تقصير مى‏كنند. يا از ايذا و عيب مسلمين احتراز نمى‏نمايند. و همه اين‏ها را فراموش مى‏نمايند. و آن يك عمل، هميشه در مدّ نظر ايشان است. و چنان با خود خيال مى‏كنند كه چگونه خدا مرا عذاب مى‏كند و حال اينكه حج كرده‏ام، يا مسجد بنا كرده‏ام، يا رباط بر پا كرده‏ام، يا روزى چقدر قرآن خوانده‏ام و امثال اين‏ها. و چنين شخصى، بايد در صدد محاسبه اعمال خود باشد. و همه اعمال خود را با يكديگر موازنه كند. و خير و شر آنها را ملاحظه نمايد، تا ببيند كدام افزونتر، و كدام كفه ترازوى اعمالش سنگين‏تر است.