آفات اخلاص‏
و مخفى نماند كه: آفاتى كه سرچشمه اخلاص را تيره و مكدّر مى‏سازند و نيّت را مشوب و آلوده مى‏گردانند، درجات مختلفه دارند. بعضى در نهايت ظهور و جلا هستند، كه اشتباهى در آن نيست، چون رياى ظاهر، و عمل به قصد خود نمايى در پيش مردمان. و بعضى، فى الجمله خفايى دارد، مثل اينكه: در حضور مردمان عبادت را نيكوتر از خلوت به جا آورى، و بيشتر سعى در خضوع و خشوع كنى، به قصد اينكه تو مرجع مردمانى، و آنچه از تو مشاهده مى‏كنند فرا مى‏گيرند. در اين عمل، مردم به تو اقتدا كنند و ايشان نيز سعى نمايند. و اگر اين عمل از براى خدا بودى، در خلوت ترك نكردى، چون اگر اين قدر خضوع در عبادات را خوب مى‏دانى، و از براى مردمان ترك
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 631
آن را نمى‏پسندى، چگونه خود را در خلوت ترك مى‏كنى، و از براى خود ترك آن را مى‏پسندى؟ و نيز، از هر كسى عبادت بسيار ترك مى‏شود، و معاصى بى‏شمار سر مى‏زند، تو اصلا به فكر آنها نمى‏افتى، و در صدد اصلاح ايشان بر نمى‏آيى، چگونه شد كه در اين وقت به محض احتمال اينكه شايد مرا متابعت كنند، اين قدر بر ايشان مشفق و مهربان شدى؟ و از اين دقيق‏تر آنكه: چون به اين تدليس شيطان برخوردى، آن لعين، مكرى لطيف تر سركند، و گويد: حال كه به جهت اقتداى مردم به تو، عبادت را در حضور ايشان در نهايت خشوع به جا مى‏آورى بايد در خلوت نيز چنين نمايى، تا حالت خلوت و حضور يكسان باشد، و نيّت تو مشوب نباشد. پس در خلوت نيز به تحسين عبادت پردازى. و اگر ديده بينا داشته باشى، مى‏بينى كه اين نيز از فريب شيطان لعين است. و در مجمع و خلوت، هر دو قصد تو خالص نيست. و خواهى گفت:
دزد مى‏آيد نهان در مسكنم گويدم كه پاسبانى مى‏كنم‏چون هنوز تو ملتفت خلقى، و خضوع خلوتى تو، به جهت خضوع مجمع است، و خضوع مجمع، نه به جهت قربت است. و هنگامى نيّت تو خالص است كه اصلا ملتفت به خلق نباشى، و وجود و عدم جميع مخلوقات در حال عبادت، نزد تو يكسان باشد. و تفاوتى ميان اطلاع بهايم بر طاعت تو، و اطلاع انسان بر آن نبوده باشد.
آن را روا بود كه زند لاف مهر دوست كز دل به در كند همه مهرى و كينه‏اى‏پس، مادامى كه از براى بنده در احوال و اعمال او، به جهت مشاهده كسى تفاوت حاصل مى‏شود، از ملاحظه چهارپايى از اخلاص خالص خالى است. و باطن او به شوائب آلوده است.
و بدان كه: - همچنان كه سابق بر اين مذكور شد - آن قصدى كه با قربت ممزوج، و غرضى كه با اخلاص مخلوط است، اگر ريا باشد، يعنى: از غرضهاى دنيويّه باشد، كه راجع به حبّ جاه يا طمع به مال است، عبادت را فاسد مى‏كند، خواه آن قصد، غالب بر قربت باشد يا مساوى آن، يا از آن ضعيف‏تر باشد. و علاوه بر اين كه عمل باطل مى‏شود، به جهت ريا، عذاب عليحده بر آن مترتّب مى‏گردد. و اگر آن عبادت از واجبات باشد، عذابى ديگر به جهت ترك آن عبادت نيز ثابت مى‏شود. مگر اينكه قضايى باشد [قابل قضا كردن باشد] كه آن را قضا كند. و اگر از مقاصد صحيحه شرعيّه باشد، كه به حسب شريعت مقدّسه رجحانى داشته باشد، مثل تعليم غير، يا اقتداى غير به او و امثال اين‏ها، عبادت را فاسد نمى‏كند، و از اجر و ثواب، چيزى كم نمى‏گردد.