فصل: اخلاص
ضدّ ريا، اخلاص است. و آن عبارت است از: خالص ساختن قصد از غير خدا، و پرداختن نيّت از ما سوى اللّه. و هر عبادتى كه قصد در آن به اين حدّ نباشد از اخلاص
معراجالسعادة ج : 2 ص : 629
عارى است. پس كسى كه طاعت مىكند اگر به قصد ريا يعنى وانمودن به مردم و حصول قدر و منزلت در نزد ايشان باشد آن «مرائى»«» مطلق است. و اگر به قصد قربت باشد، و ليكن با آن، غرض دنيوى ديگرى غير از ريا نيز به آن ضميمه باشد، مثل اينكه:
در روزه نيز قصد پرهيز بكند. يا در آزاد كردن بندهاى كه خريدار نداشته باشد، قصد فرار از خراجات يا خلاصى از شرارت و بد خلقى او را نيز بكند. يا در حج، نيّت خلاصى از بعضى گرفتاريهاى وطن يا شرّ دشمنان كند. يا در تحصيل علم، قصد عزّت و برترى نمايد. يا در وضو و غسل، نيّت خنك شدن يا پاكيزگى كند. يا در تصدّق به سائل، نيّت خلاصى از «ابرام» او كند، و نحو اينها. اگر چه در اين وقت، آن شخص، مرائى نباشد، و ليكن عمل او از اخلاص خارج است.
پس، اخلاص آن است كه: عمل او از جميع اين شوائب و اغراض خالى باشد و از جهت محض تقرّب به خدا بوده باشد. و بالاترين مراتب اخلاص آن است كه: در عمل، قصد عوضى اصلا نداشته باشد، نه در دنيا و نه در آخرت. و صاحب آن، هميشه چشم از اجر در دو عالم پوشيده، و نظر او به محض رضاى حقّ - سبحانه و تعالى - مقصور است و بجز او مقصودى و مطلوبى ندارد. و اين مرتبه، اخلاص صدّ يقين است. و نمىرسد به آن: مگر كسانى كه «مستغرق» لجّه بحر عظمت الهى گشته، و اله و حيران محبّت او باشند. و ايشان را التفاتى نه به دنيا و نه به آخرت باشد.
گداى كوى تو از هشت خلد«» مستغنى ست اسير قيد تو از هر دو عالم آزادستو رسيدن به اين مرتبه ميسّر نيست مگر اينكه از همه خواهشهاى نفسانى دست بردارى. و پشت پا بر هوا و هوس زنى. و دل خود را مشغول فكر و صفات و افعال پروردگار خود نمايى. و وقت خود را به مناجات او صرف كنى، تا أنوار جلال و عظمت او بر ساحت دل تو پرتو افكند. و محبّت و أنس با او در دل تو جاى گيرد.
و پستترين مرتبه اخلاص كه آن را اخلاص اضافى نامند، آن است كه: در عمل خود قصد وصول به ثواب، و خلاصى از عقاب داشته باشد. و بسا طاعت و عبادت كه آدمى در أداى آنها خود را به تعب مىافكند و آن را خالص از براى خدا پندارد و حال آنكه در آن خطا كرده و به آفت آن هم برنخورده.
همچنان كه از شخصى حكايت مىكنند كه گفت: سى سال نماز خود را كه در مسجد در صف اوّل خوانده بودم قضا كردم به جهت اينكه يك روز به جهت عذرى به مسجد
معراجالسعادة ج : 2 ص : 630
دير آمدم و در صف اوّل جا نبود، در صف دوّم ايستادم در نفس خود خجالتى يافتم از اينكه مردم مرا در صف دوّم ملاحظه مىكردند. دانستم كه در اين سى سال، ديدن مردم مرا در صف اوّل، باعث اطمينان خاطر من بود. و من به آن شاد بودم و به آن آگاه نبودهام.
و اگر پرده از روى كار برافتد و به دقايق امور هر كس رسيده شود چه بسيار كم عملى بماند كه از همه آفات سالم باشد. و چون روز قيامت شود، و ديدهها بينا گردد اكثر مردم اعمال حسنه خود را خواهند ديد، كه همه آنها بجز از سيّئه و معصيت نيست.
چنانچه خداى - تعالى - مىفرمايد: «وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلوا 45: 33»يعنى: «ظاهر شود از براى ايشان بديهاى آنچه كردهاند».«» «وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ 39: 47»يعنى: «و پيدا شود از جانب خدا از براى آنها آنچه را گمان نمىكردند».«» «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالأَخْسَرينَ أَعْمالا الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ انَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا 18: 103 - 104»يعنى: «بگو كه مىخواهيد خبر دهم شما را از زيانكارترين مردم از حيثيت اعمال؟ آنچنان كسانى هستند كه: سعى ايشان در زندگانى دنيا ضايع شد، و چنان پندارند كه عمل مىكنند».«» پس چون روز قيامت درآيد، و غش اعمال ظاهر گردد، بجز روسياهى و ندامت چيزى نماند.
|