علاج عملى صفت مذكور
اما علاج عملى آنكه: چون كسى مدح او را گويد روى از آن گرداند و سخن او را قطع كند، بلكه با او درشتى و نكوهش كند، و آنچه مقصود او است به عمل نياورد. و در خصوص مذمّت كننده، بر خلاف اين، رفتار كند تا به تدريج اين صفت نقص، از او زايل شود. و مدح و ذمّ در نظر او مساوى گردد. به اين معنى كه: از راه قوّت نفس، و بصيرت در دين، هيچ يك از مدح و ذمّ و نيك و بد در وى تأثير نكند، نه از راه جهل و حماقت و بىدينى و بىحميّتى، چنانچه بعضى از «اجلاف»«» و اوباش و «اجامره»«» بازار هستند. و چنين شخصى در اين ازمنه، وجود «عنقا» [1] دارد. و بسا باشد كه كسى دعوى اين حالت كند و از روى ريا و تدليس، عوام النّاس را بفريبد و چنان نمايد كه مدح و ذمّ در نظر او مساوى است، و حال اينكه چنين نيست، بلكه گاه باشد كه بر خود آن شخص مشتبه شود.
و صاحب اين حالت را علاماتى است، مانند اينكه: همنشينى و اختلاط با مرد بدگوى، بر وى گرانتر نباشد از اختلاط و همنشينى با مرد مدح گوى. و سعى و نشاطاش در قضاى حوائج ثانى بيشتر نباشد از سعى در قضاى حوائج اوّل. و ذلّت و عزّت هيچ يك در نظر
__________________________________________________
[1] پرنده افسانهاى است و اينجا مراد اين است كه: وجود چنين شخصى نادر است و به افسانه شبيهتر.
معراجالسعادة ج : 2 ص : 613
او تفاوت نداشته باشد. و بالجمله در جميع جهات مساوى باشند. و بسا باشد كه آدمى از اين مرتبه ترقّى كند و مدح و ثنا را مكروه، و مذمّت خود را دوست داشته باشد. و اين صفت، اگر چه نادر الوجود است و ليكن تحصيل آن ممكن است، زيرا كسى كه عاقل، و بر نفس خود مهربان باشد و بداند كه مدح گوئى، دين او را تباه مىكند و پشت او را مىشكند البته آن را مكروه دارد. و مدحگو را دشمن مىگردد. و چون دانست كه مذمّت او، او را به عيوبش آگاه مىكند و باعث رفع درجات، و محو سيّئات او مىگردد، لا محاله مذمّت خود را راغب، و بدگو را دوست مىدارد.
|