فصل: معالجه حبّ مدح و ثنا، و كراهت ذمّ‏
چون دانستى كه: حب مدح، و كراهت ذمّ از جمله مهلكات و رذايل صفات است، پس بايد دامن همّت بر ميان زده و در صدد معالجه آن بر آيى پيش از آنكه امر از دستت بيرون رود.
امّا معالجه محبت مدح و ثنا آن است كه: ابتدا ملاحظه كنى كه سببى كه نشاط و لذّت تو از آن حاصل است كدام يك از اسباب مذكوره است. اما اگر به سبب اوّل باشد كه موجب التفات تو به كمالى از خود شود، پس اگر آن كمال، حقيقى نباشد، چون: مال و جاه و شهرت و منصب و امثال اين‏ها مهموم و مغموم و محزون مى‏گردد. و اگر كمال حقيقى باشد، چون: علم و ورع و تقوى، پس اگر في الحقيقه آن شخص به آن صفتى كه او را به آن مدح مى‏كنند متّصف نيست چه جاى شادى و نشاط، بلكه محل غم و اندوه است. و اگر به آن صفت، متّصف باشد مادامى كه خاتمه او به خير نباشد فايده بر اين كمالات مترتّب نمى‏گردد.
پس شادى كسى بر كمالى كه عاقبت خود را نمى‏داند از جهل و غفلت است. و امّا اگر محبّت مدح و ثنا به يكى از اسباب ديگر باشد پس آن شعبه‏اى از حب جاه است، و
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 611
علاج آن مذكور شد. و بعد از آن تأمّل كنى در اينكه: غالب آن است كه هر كه مدح تورا مى‏گويد - خصوصا اگر در حضور تو باشد - خالى از غرضى و مرضى نيست. و اين خوش آمد او دامى است كه از براى صيد دين يا دنياى تو گسترده. و چه مسكين كسى است كه شاد شود به دامى كه در راه او گذارده باشند.
يك سلامى نشنوى اى مرد دين كه نگيرد آخرت آن آستين‏
بى‏طمع نشنيده‏ام از خاص و عام من سلامى اى برادر و السلام‏علاوه بر همه اين‏ها آنكه: اكثر خوش‏آمدها اين است كه: دل خوش‏آمد گو از آن بى‏خبر، و مطلقا به آنچه مى‏گويد اعتقادى ندارد. و كذب او واضح، و نفاق او ظاهر است. و آن شخص ممدوح و ديگران نيز اين را مى‏دانند. زيرا احمق كسى است كه:
منافقى در حضور او دروغى چند برهم ببافد، و بر ريش و سبيل او بخندد، و مردم همه بر اين مطلع باشند، و كذب او را بدانند، با وجود اين او را از اين مدح خوش آيد، و از اين خوش آمد لذّت برد، با آنكه بداند از عقب او چه مى‏گويد. اف بر چنين عقل و مدرك باد.