صفت نوزدهم: حبّ جاه، شهرت، و رياست‏
و حقيقت «جاه»، تسخير قلوب مردم و مالك شدن دلهاى ايشان است. همچنان كه مالدارى، تسخير «اعيان»«» و درهم و دينار و ضياع و عقار و غلام و كنيز و امثال آنها است. و در وقتى كه دلها مسخّر كسى مى‏گردند كه اعتقاد صفت كمالى در حق آن كس نمايد، خواه آن صفت كمال واقعى باشد چون: علم و عبادت و تقوى و زهد و شجاعت و سخاوت و امثال اين‏ها. يا اينكه به اعتقاد مردم و خيال ايشان آن را كمال تصوّر نموده باشند چون: سلطنت و ولايت و منصب و رياست و غنا و مال و حسن و جمال و امثال اين‏ها.
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 590
پس هر شخصى كه مردم او را متصف به صفتى دانند كه به گمان ايشان از صفت كمال باشد به قدر آنچه آن صفت در دل ايشان قدر و عظمت داشته باشد دلهاى ايشان مسخّر او مى‏شود. و به آن قدر اطاعت و متابعت او مى‏كنند، زيرا: مردم پيوسته تابع گمان و اعتقاد خود هستند. پس به اين سبب، چنانچه صاحب مال، مالك غلام و كنيز مى‏شود، صاحب جاه نيز مالك مردم آزاد مى‏شود، چون: با تسخير دلهاى ايشان، همه به منزله بندگان، مطيع فرمان آدمى مى‏باشند. بلكه اطاعت آزادگان تمام‏تر و بهتر است، زيرا كه: اطاعت بندگان به قهر و غلبه، و اطاعت آزادگان به تسليم و رضا است. و از اين جهت است كه: محبت جاه، بالاتر و بيشتر است از محبّت مال. علاوه بر اين، از براى جاه، فوايدى ديگر هست كه از براى مال نيست. چون به سبب جاه، شخصى عظيم گردد، و آوازه كمالات او منتشر شود، و مدح و ثناى او بر زبانها افتد، غالبا قدر مال در نظر او حقير مى‏گردد و مال را فداى جاه مى‏كند، مگر مردى كه بسيار لئيم الطّبع و خسيس النّفس باشد.