صمت و خاموشى ضدّ آفات و مفاسد زبان
و بدان كه: ضدّ همه آفات زبان و مفاسد آن، صمت و خاموشى است. و كسى را خلاصى از آفات زبان جز به آن نيست. و آن از محاسن «شيم»«»، و صاحب آن در نزد
معراجالسعادة ج : 2 ص : 587
همه كس عزيز و محترم است. و باعث جمعيت خاطر و افكار، و موجب دوام هيبت و وقار، و فراغت از براى ذكر و عبادت، و سلامتى در دنيا و آخرت است.
و از اين جهت سيّد رسل - صلّى اللّه عليه و آله - فرمود: «من صمت نجى». يعنى: «هر كه خاموشى را شعار خود ساخت نجات يافت».«» و فرمود: «هر كه ايمان آورد به خدا و رسول، بايد هر سخنى كه مىگويد خير باشد يا خاموش نشيند».«» اعرابى به خدمت آن حضرت آمد عرض كرد: «مرا به علمى دلالت كن كه داخل بهشت شوم. فرمود: گرسنگان را سير كن. و تشنگان را سيراب نماى. پس اگر قدرت بر اينها نداشته باشى زبان خود را از غير سخن حق و خير محافظت كن كه به اين سبب بر شيطان غالب مىگردى».«» و فرمود: «چون مؤمن را خاموش و صاحب وقار بينيد به او تقرّب جوئيد كه حكمت بر دل او القا مىشود».«» و نيز فرمود: «مردم سه طايفهاند: «غانم» و «سالم» و «هالك». «غانم» كسى است كه:
ذكر خدا كند. و «سالم» آن است كه سكوت را شعار خود سازد. و «هالك» آن است كه:
به سخنان باطل فرو رود».«»
تأمّل كنان در خطاب و صواب به از ژاژ خايان«» حاضر جوابروزى شخصى به خدمت آن سرور آمد عرض كرد: «يا رسول اللّه مرا وصيتى كن.
فرمود: زبان خود را محافظت كن. باز عرض كرد: مرا وصيتى كن. باز فرمود: زبان خود را محافظت كن. مرتبه سيّم عرض كرد: مرا وصيتى كن. باز فرمود: زبان خود را نگاه دار».«» از عيسى بن مريم مروى است كه: «عبادت ده جزء است، نه جزء آن خاموشى است، و يكى در فرار از مردم».«» و فرمود كه: «پر سخن نگوئيد در غير ذكر خدا، به درستى كه: كسانى كه بسيار سخن
معراجالسعادة ج : 2 ص : 588
مىگويند دلهاى ايشان را قساوت فرو گرفته است و نمىدانند و از آن غافلاند».«» لقمان پسر خود را گفت: «اى فرزند اگر چنان پندارى كه سخن گفتن، نقره است، بدان كه: سكوت، طلاست».«» و حضرت امام محمد باقر - عليه السّلام - فرمود: «اين است و جز اين نيست كه شيعيان و دوستان ما زبان ايشان لال است».«» و از حضرت امام جعفر صادق - عليه السّلام - مروى است كه: «از جمله حكمت آل داود اين بود كه: بر عاقل، لازم است كه شناسايى با اهل زمان خود داشته باشد. و رو به كار خود آورده باشد. و نگاهبان زبان خود باشد».«» و در كتاب مصباح الشريعه از آن جناب منقول است كه فرمود: «خاموشى، كليد هر راحتى است از دنيا و آخرت. و باعث خوشنودى پروردگار، و سبكى حساب روز شمار است. و سبب محفوظ بودن از لغزش و خطا است. و زينت عالم است و پرده جاهل».«»
چو در بسته باشد چه داند كسى كه گوهر فروش است يا پيلهوررياضت نفس به آن است و شيرينى عبادت از آن. به سبب آن قساوت دل برطرف مىگردد. و مروّت و عفاف حاصل مىشود. پس در را بر روى زبان خود ببند.
«ربيع بن خثيم» [1] كاغذى در نزد خود مىگذاشت و هر چه مىگفت مىنوشت. و چون شب داخل مىشد حساب خود را مىرسيد و مىگفت: آه، آه «نجى الصّامتون و بقينا».
يعنى: «خاموشان نجات يافتند و ما باقى مانديم».«» و بعضى از اصحاب حضرت رسول - صلّى اللّه عليه و آله - سنگريزه به دهان خود مىگذاردند، تا بىاختيار سخن نگويند. چون اراده تكلّم به سخنى كه از براى خدا بود مىكردند آن را از دهان خود بيرون مىآوردند. و بسيارى از اصحاب آن جناب چون نفس مىكشيدند نفس كشيدن ايشان چون نفس كشيدن غريق بود. و سخن گفتن ايشان شبيه به سخن گفتن مريض بود. اين است و جز اين نيست كه: سبب هلاكت خلق، و
__________________________________________________
[1] «ربيع بن خثيم» را از اصحاب حضرت امير المؤمنين - عليه السّلام - شمرده و از زهاد ثمانية به حساب مىآورند. وى در سال 61 يا 63 ه ق. وفات نموده و قبرش در خراسان است. جهت اطلاع از شرح حال و وضع او به كتاب: معجم رجال الحديث، ج 7، ص 169. قاموس الرجال، ج 4، ص 105. تنقيح المقال، ج 1، ص 424. و روضات الجنات، ج 3، ص 332 مراجعه شود.
معراجالسعادة ج : 2 ص : 589
نجات ايشان، تكلّم و خاموشى است. پس خوشا به حال كسى كه عيب كلام را بشناسد و فوايد خاموشى را بداند. به درستى كه: خاموشى از اخلاق انبيا، و شعار اصفيا است.«» از آن حضرت مروى است كه: «خاموشى، درى است از درهاى حكمت. پس هر كه دهان خود را بست، در حكمت بر او گشوده مىشود».«»
اين دهان بستى دهانى باز شد گو خورنده لقمههاى راز شدو از آنچه مذكور شد معلوم شد كه: صمت و خاموشى با وجود سهولت و آسانى آن، نافعترين چيزهاست از براى انسان. و از براى بعضى سخنان، اگر چه بعضى فوايد هست امّا امتياز ميان خوب و بد سخن، نهايت صعوبت دارد. و علاوه بر اين، چون زبان را رها كردى اقتصار بر سخنان بىعيب مشكل است. پس بنابر اين، مهما امكن خاموشى را شعار خود ساختن و تابه حدّ ضرورت نرسد به سخن گفتن نپرداختن، اولى و اصوب است.
منقول است كه: «چهار پادشاه به ملاقات يكديگر رسيدند و در يك مجمع، جمع شدند و رأى هند و خاقان چين و كسراى عجم و قيصر روم، و همه در مذّمت سخن گفتن و مدح خاموشى متّفق گشتند.
يكى از ايشان گفت: من هرگز از خاموشى پشيمان نشدهام، امّا بسيار بر سخنى كه گفتهام پشيمانى خوردهام.
و ديگرى گفت: هرگاه من كلمهاى را گفتم، او مالك من مىشود، و ديگر مرا اختيارى از آن نيست. و مادامى كه نگفتهام من مالك و صاحب اختيار آنم.
و سيّمى گفت: عجب دارم از براى متكلم، زيرا: اگر كلامى بر خود او برگردد ضرر به او مىرساند، و اگر برنگردد نفعى به او نمىرساند.
چهارمى گفت: به ردّ آنچه نگفتهام قادر ترم از ردّ آنچه گفتهام.
|