فصل نهم: فايده علم اخلاق و برترى آن بر ساير علوم
چون كه شناختى كه حيات ابد، و سعادت سرمد، از براى انسان موقوف است به دفع اخلاق ذميمه و اوصاف رذيله، و كسب ملكات ملكيه و صفات قدسيه، و اين ميسّر نمىشود مگر به شناختن رذائل صفات و فضائل ملكات، و تميز نيك و بد آنها از يكديگر، و دانستن معالجاتى كه در علم اخلاق از براى تهذيب نفس مقرر است، معلوم مىشود كه شرف اين علم از ساير علوم برتر، و ثمر و فايدهاش بيشتر است.
و چگونه چنين نباشد، و حال آنكه شرافت هر علمى به شرافت موضوع آن است. و موضوع اين علم، نفس ناطقه انسانيه است، كه اشرف انواع كائنات و افضل طوايف ممكنات است، و به واسطه اين علم از حضيض مرتبه بهائم به اوج عالم ملائكه عروج مىنمايد.
بلى، از براى بنى نوع انسان و عرضى است عريض، اول آن فروتر از عالم چهارپايان، و آخرش برتر از اقليم فرشتگان. در حق اولش فرموده:
«انْ هُمْ الا كَالانْعامِ بَلْ هُمْ اضَلُّ سَبيلا» 25: 44.يعنى: «نيستند ايشان مگر مانند چهارپايان، بلكه پست رتبهتر و گمراهترند».«» و به اين جهت مىگويند:«يا لَيْتَنى كَنْتُ تُرابا» 78: 40.يعنى:
«كاش كه من خاك بودمى».«» و در شأن آخرش رسيده:«لولاك لما خلقت الأفلاك.»
يعنى: «اگر مقصود تو نبودى آسمانها را خلق نكردمى».«»
اى نقد اصل و فرع ندانم چه گوهرى كز آسمان تو برتر و از خاك كمترى
معراجالسعادة ج : 2 ص : 33
به اين جهت است كه سيد رسل - صلى الله عليه و آله و سلم - فرموده:«انى وزنت بامّتى فرجحت بهم.»
يعنى: «مرا با تمام امت موازنه نمودند من بر همه راجح آمدم».«» و اين، خود ظاهر و روشن است كه: اين تفاوت و اختلاف در ميان افراد اين نوع، نه از جهت جسميّت و لواحق آن است، زيرا كه همه در اين شريك هستند، بلكه به جهت اختلاف در اخلاق و صفات است، و اين علم باعث رسيدن به اعلا مراتب آن است. و كدام علم، اشرف از علمى است كه پست ترين موجودات را به اشرف كاينات مىرساند؟ و به اين جهت، حكماى سلف نام علم را به غير از «علم اخلاق» حقيقتا اطلاق نمىكردند، و به اين سبب آن را «اكسير اعظم» مىناميدند، و آن را اول تعليم خود قرار داده بودند، و اول به شاگردان خود اين علم را مىآموختند. و تحصيل ساير علوم را از براى كسى كه تهذيب اخلاق نكرده بىثمر مىدانستند.
آرى، همچنان كه بدنى كه مواد فاسده و «اخلاط رديه» [1] در آن مجتمعاند، از كثرت غذا بجز فساد اخلاط و زيادتى مرض حاصل نبيند، همچنين نفسى كه مجتمع اخلاق ذميمه و صفات رذيله باشد، از تحصيل علوم بجز شرّ و فساد ثمرى نبيند.
و از اين روست كه: بيشتر كسانى كه ملبّس به لباس علماء گشتهاند، و خود را از زمره اهل علم مىشمرند، به مراتب حال ايشان از عوام بدتر، و دل ايشان سياهتر است. ماه و سال در جمع مال، خواه حرام و خواه حلال، و روز و شب در تحصيل جاه و منصب، و اين را ترويج دين و مذهب مىدانند. با امثال و اقران در مراء و جدال، تا اظهار فضيلت خود بر جمعى از عوام كنند، پاى اعتقاد ايشان سست، و اصول عقايدشان نادرست، رسوم شرع و ملت را دور انداخته، و بدعتى چند از براى خود ساخته و پرداخته، و آن را مقتضاى حكمت ناميده غافلاند از اينكه: حكمت، حقيقة همان است كه در شريعت نبويّه مقرر فرموده. و ندانستهاند كه: علم بدون عمل گمراهى و ضلال، و تعلّم بدون طاعت، خسران و وبال است.
همانا قول پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - را نشنيدهاند كه:«البلاهة ادنى إلى الخلاص من فطانة بتراء.»
يعنى: «ابلهى و نادانى به نجات نزديكتر است از زيركى ناقص و ناتمام».
و گويا به گوش ايشان نرسيده كه حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - فرموده:
«قصم ظهرى رجلان: عالم متهتّك و جاهل متنسّك.»
يعنى «دو نفر پشت مرا شكستند:
__________________________________________________
[1] جمع «خلط» (رطوبت فاسد و گنديده) است. و در اصطلاح قديم، خون، بلغم، صفرا و سودا را اخلاط چهارگانه مىناميدند. رك: فرهنگ معارف اسلامى، ج 1، ص 110.
معراجالسعادة ج : 2 ص : 34
يكى عالمى كه پرده شريعت را درد و به علم خود عمل نكند، و ديگرى جاهلى كه آداب عبادت را نداند و بدون علم عبادت كند».«»
|