معراجالسعادة ج : 2 ص : 555
صفت پانزدهم: سخريّه و استهزاء كردن
و آن عبارت است از: بيان كردن گفتار مردم يا كردار ايشان يا اوصاف ايشان يا خلقت ايشان، به قول يا فعل يا به ايماء و اشاره يا به كنايه، بر وجهى كه سبب خنده ديگران گردد.
و باعث اين صفت خبيثه، يا عداوت است، يا تكبّر و حقير شمردن آن شخصى كه استهزاء به او مىشود. و بسا باشد كه باعث بر آن، مجرد قصد خنديدن و به نشاط آوردن بعضى از اهل دنيا باشد، از راه طمع در كثافات دنيويه ايشان و اخذ پارهاى از فضول اموال حرام آنها. و چه شك و شبهه در اينكه: اين عمل، شيوه اراذل و اوباش، و صفت پستترين افراد انسان است. و صاحب اين عمل را از دين و ايمان خبرى، و از انسانيت و مردى اثرى نيست. قلاده جوانمردى و آزادگى را از گردن خود برداشته و ديده مردميّت و آدميّت را به خاك بىشرمى انباشته. نفس رذل خبيث خود را به اين راضى نموده كه كلمات دروغى چند برهم بندد كه به واسطه آن نامردى ديگر بخندد. و طبع پست او به اين تن درداده كه با صورت و دست خود اعمال چند به جا آورد كه به جهت آن دونى چند به نشاط آيند. پرده حيا و مروت خود را در برابر مردمان مىدرد.
و عيوب مسلمانان و نقص ايشان را تقليد مىكند. و افعال نيكان و اخيار را مضحكه اشقياء و اشرار مىنمايد.
و هيچ شبههاى نيست كه: چنين اشخاص، به مراحل بسيار از سر منزل انسانيت دور، و نام آدميت از ايشان مهجور، و در ديده ارباب عقل و دانش بىوقع و خوار، و در نظر عقلا پست و بىاعتبار، و در روز قيامت گرفتار انواع عذاب و مستوجب اصناف عقاب خواهند بود. سبحان اللّه شيطان لعين را چه قدر تسلّط بر انسان مسكين است كه او را بر اين مىدارد كه: تن به امثال اين اعمال در دهند، و آن ملعون بر ريش او بخندد. و اگر نه ابليس پرده بر ديده بصيرت او كشيده، چگونه كسى كه از پشت آدم أبو البشر كه مسجود ملائكه ملكوت بود به وجود آمده باشد خود را به چنين صفتى راضى مىسازد و دل او از غصه خون نمىگردد
اين جگرها خون نشد از سختى است غفلت و مشغولى و بدبختى است
خون شود روزى كه خونش سود نيست خون شو آن وقتى كه خون مردود نيست
معراجالسعادة ج : 2 ص : 556
و همين قدر در مذمت اين عمل كافى است كه: چنين معاصى خبيثه را وسيله تحصيل چرك دست مردم و اعتبار در نظر ابناى روزگار مىگرداند. گويا اعتقاد به اين ندارد كه:
متكفّل روزى بندگان، آفريننده ايشان است. پس هر كسى را كه اندكى عقل بوده باشد بايد تأمّل كند. و عاقبت اين عمل را به نظر در آورد. و بىوقعى و ذلّت و مهانت صاحب آن را در دنيا، و عذاب او را در آخرت ياد كند. و شرمسارى و خجلت و اندوه و محنت خود را در آن روز، تفكّر نمايد.
و اگر منشأ آن، عداوت بوده باشد غوايل و مفاسد آن را متذكّر گردد.
و اگر باعث آن، طمع مالى باشد به يقين بداند كه: هركسى آن قدر مال و روزى كه از براى او مقدر شده است خدا به او مىرساند و قسمت او كم و زياد نمىشود. پس نفس خود را عتاب كند و او را پند و نصيحت دهد. و آنچه از شريعت در مذمت اين صفت رسيده ملاحظه نمايد. و در هر حال، مراقب احوال خود بوده باشد كه مرتكب اين عمل نگردد و به عذاب اخروى گرفتار نشود.
و حضرت پيغمبر - صلّى اللّه عليه و آله - فرمود كه: «در روز قيامت اهل سخريّت و استهزاء را مىآورند و از براى يكى از ايشان يك در بهشت را مىگشايند و مىگويند:
بشتاب و زود داخل بيا، او با غم و اندوه مىآيد كه داخل شود، در را مىبندند. و از طرفى ديگر درى ديگر را مىگشايند و به او مىگويند: تند بيا و داخل شو، چون به نزد آن در نيز رسد در را مىبندند. همچنين به اين بليّه گرفتار خواهد بود و از هيچ درى داخل نخواهد شد».«» و اگر آن بيچاره كه به اين صفت مبتلا است و خندانيدن مردمان به تقليد ديگران را شعار خود قرار داده به حقيقت خود برسد مىداند كه: بايد آن مسكين، گاهى بر خود بخندد. و زمانى بگريد. همچنان كه: عقلا و دانشمندان بر او مىخندند. و چگونه بر خود نخندد و نگريد و حال اينكه به سبب استهزاء و مسخرگى در نزد بعضى از اهل دنيا، خود را «مهين»«» و بى وقع در نظر اهل اللّه نموده. و چون روز قيامت شود دست او را خواهند گرفت و به ضرب تازيانه خواهند راند، چنانچه خر را مىرانند تا داخل جهنم كنند. و هر كه او را ببيند به او استهزا و سخريّت خواهد نمود.
|