فصل پنجم: سير به عالم بالا با جنبه روحانى
از آنچه مذكور شد دانسته شد كه: از براى انسان دو جنبه است: يكى جنبه «روحانيت»، كه مناسبت دارد به سبب آن با ارواح طيبه و ملائكه مقدسه. و ديگرى جنبه «جسمانيّت» كه مشابهت دارد به جهت آن با حيوانات، از بهائم و سباع. و به واسطه آن جزء جسمانى چند روزى در اين عالم هستى زيست مىنمايد و مقام مىكند.
سپس به واسطه جزء روحانى مسافرت به عالم اعلى مىكند و در آنجا هميشه مقام مىسازد و مصاحبت مىكند با ساكنان عالم قدس، به شرطى كه در مدت اقامت در دنيا
معراجالسعادة ج : 2 ص : 24
ميل به آن عالم نموده همه روزه در ترقّى باشد، تا جانب جزء روحانى بر جسمانى غالب شود، و كدورات عالم طبيعت را از خود بيفشاند و در او آثار روحانيت پيدا گردد.
و چون چنين باشد مىرسد به جائى كه با وجود اينكه در اين دنيا هست، هر لحظه از سير به عالم بالا با جنبه روحانى «مبادى فيّاضه» [1] كسب فيوضات مىكند، و دل او به نور الهى روشن مىشود. و هر چه علاقه او از جسم و جسمانيات كمتر مىگردد، روشنائى دل و صفاى خاطرش زياد مىشود، تا زمان مفارقت از اين دنيا رسد تمامى پردههاى ظلمانى طبيعت از پيش ديده بصيرتش برداشته مىشود، و حجابهاى «عوايق هيولانيه»«» از چهره نفسش دور مىگردد، و در آن وقت از دل او جميع اندوهها و المها بيرون مىرود، و از همه حسرتها و محنتها فارغ مىشود، و مىرسد به سرور ابدى و راحت سرمدى. هر لحظه او را از اشعه جمال ازل نورى تازه، و هر دم او را از «موايد»«» احسان «لم يزل»«» فيضى بىاندازه حاصل مىگردد. و باشد كه با وجود بقاى در دنيا، هرگاه ريشه جميع علايق دنيويه را از زمين دل بركند، پيش از ارتحال به عالم بقاء، اين حالات از براى او حاصل شود، و در اين هنگام مال و عيال بر خود «كلّ»«» و وبال مىبيند، مگر به قدر ضرورت. بلكه از تن و بدن خود دلگير مىشود و طالب سفر آخرت مىگردد، و به زبان حال مىگويد:
حجاب چهره جان مىشود غبار تنم خوشا دمى كه از اين چهره پرده برفكنمبدن او مقيم خطه خاك، و دل او مصاحب سكّان عالم افلاك، بجز مراد خدا را نجويد و سخنى كه نه از براى اوست نگويد، و راهى كه نه به سوى اوست نپويد، تا برسد به مجاورت ملأ اعلا، و محرم گردد در محفل قرب مولى. و بيابد آنچه را كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و به هيچ خاطرى خطور نكرده. و ببيند آنچه را كه در كتاب الهى اشاره به آن شده كه:
__________________________________________________
[1] در اصطلاح فلاسفه مراد از «مبادى فيّاضه عاليه و متعاليه» همان عقول مجرد طوليّه و نفوس كليه و عقول عرضيّه است، كه «مبادى مفارقه» هم ناميدهاند. و فلاسفه معتقدند كه: آنان صادر اول و واسطه فيض مىباشند.
فرهنگ معارف اسلامى، ج 3 ص 1667.
معراجالسعادة ج : 2 ص : 25
«فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اخْفِىَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اعْيُنٍ» 32: 17.«» يعنى: «هيچ كس نمىداند آنچه ذخيره شده است از براى ايشان از چيزهائى كه ديدهها را روشن مىكند».
|