سخن بى‏فايده گفتن‏
صفت نهم: تكلم به مالا يعنى و فضول. يعنى: سخنان بى‏فايده گفتن، و تكلم كردن به چيزى كه نه در كار دنيا آيد و نه در كار آخرت. و اگر چه اين حرام نباشد ولى بسيار مذموم است، زيرا كه: باعث تضييع اوقات، - كه سرمايه تجارت است - مى‏شود. و آدمى را از ذكر خدا و فكر در صنايع او باز مى‏دارد. و بسا باشد كه از يك «لا اله الا الله» يا «سبحان الله» گفتن قصرى از براى آدمى بنا مى‏كنند. يا از فكرى، درى از درهاى الهيه بر خانه دل گشوده مى‏شود. پس چه زيانكارى از اين بالاتر كه آدمى تواند گنجى را تحصيل كند، آن را گذاشته و عوض آن كلوخى بردارد، كه از آن هيچ منتفع نتوان شد.
پس هركه ذكر خدا و فكر در عجايب قدرت او را ترك كند و مشغول نقل بى‏فايده شود، گو گناه نكرده باشد و ليكن سود بسيارى از دست او در رفته است.
آرى: سرمايه بنده، اوقات اوست. و چون آن را به مصرف بى‏فايده برساند، و از آن، چيزى به جهت روز درماندگى ذخيره نكند، سرمايه خود را ضايع كرده است.
كاشكى قيمت انفاس بدانستندى تا دمى چند كه ماندست غنيمت شمرندعلاوه بر اين، غالب آن است كه: چون در سخنان بى‏فايده گشوده شد، كلام مى‏كشد به حكايت معاصى و دروغ و غيبت و امثال اين‏ها. و از اين جهت مذمّت بسيار در خصوص آن وارد شده است.
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 452
مروى است كه: «در جنگ احد، پسرى از اصحاب پيغمبر - صلّى اللّه عليه و آله - شهيد شد كه از گرسنگى سنگ بر شكم خود بسته بود. مادر او بر بالين وى نشست و خاك از رخسار او پاك مى‏كرد و مى‏گفت: گوارا باد بر تو بهشت اى فرزند من. پيغمبر - صلى اللّه عليه و آله - فرمود: چه مى‏دانى كه بهشت بر او گوارا خواهد بود، شايد كه سخنان بى‏فايده مى‏گفته».«» بعضى از صحابه مى‏گفت كه: «گاه است مردى با من سخن مى‏گويد كه رغبت من به جواب او بيشتر است از رغبت تشنه به آب سرد، و ليكن جواب آن را ترك مى‏كنم از خوف اينكه مبادا سخنان فضول بگويم».«» و مخفى نماند كه هرزه گوئى و سخنان بى‏فايده، اقسام بى‏نهايت دارد. و ضابطه آن، اين است كه: تكلّم كنى به سخنى كه اگر آن را نگوئى و سكوت كنى گناهى بر تو نباشد.
و ضرر دنيوى هم به تو نرسد. و امر تو معطل و معوق نماند. هر چه از اين قبيل باشد لغو و ما لا يعنى است. مثل اينكه: نقل كنى با همنشينان خود احوال سفرهاى خود را. و آنچه در سفر ديده‏اى از: كوهها و آب‏ها و رودخانه‏ها و واقعه‏هائى كه به تو رو داده، و چيزهائى كه به نظر تو رسيده، و ميوه‏هاى ولايات و هواهاى آنها و احوال مردمان آنجا و امثال اين‏ها. و همه اين‏ها امورى هستند كه ترك آنها نه ضرر دينى دارد و نه دنيوى. و اصلا فايده‏اى از براى هيچ كس در ذكر آنها نيست.
پس اگر نهايت سعى خود را هم بكنى كه كم و زيادى در نقل نكنى، و خودستائى و تفاخرى منظور تو نباشد، و متضمن غيبت كسى، يا مذمت مخلوقى از مخلوقات خدا نباشد وقت خود را ضايع و تلف كرده خواهى بود. بلكه دل خود را افسرده و تاريك نموده خواهى بود، زيرا كه تكلم به مالا يعنى، موجب كدورت دل آدمى مى‏شود.
پس هان اى برادر وقت تهيّه سفر عقبى از آن تنگ‏تر، و كاروان عمر را از آن شتاب بيشتر است كه ما مسافران را فرصت بار بستن باشد، چه جاى فارغ نشستن و به كار بى‏فايده پرداختن آدمى بيچاره را چون سفر آخرت، راه هولناكى در پيش، و مانند اجل، راننده‏اى در عقب، و مثل تكليف، بارى بر دوش، و چون شيطان، راهزنى در كمين، ديگر به چه دست و دل فارغ مى‏نشيند و از گذشته و آينده خود سخن مى‏گويد؟ و به كدام دلخوشى با هم نشينان صحبت مى‏دارد؟ و بدان كه: همچنان كه سخنان بى‏فايده گفتن بد، و موجب خسران ابد است، همچنين سؤال كردن از چيزى كه از براى تو بى‏فايده است مذموم، بلكه مذمت آن بيشتر، و
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 453
مفسده آن شديدتر است، زيرا كه: وقت خود را به سؤال ضايع كرده، و رفيق خود را نيز «ملجأ»«» نموده كه به جواب تو وقت خود را ضايع سازد. و اين در وقتى است كه: آن چيزى كه سؤال از آن كرده، هيچ آفاتى نداشته باشد. ولى اگر در جواب آن، آفتى باشد، همچنان كه در بيشتر سئوالهاى بى‏فايده، آثم و گناهكار نيز خواهد بود. مثل اينكه از كسى مى‏پرسى كه: آيا روزه‏اى يا نه؟ اگر بگويد: بلى، گاه باشد كه به ريا افتد. و اگر ريا نكند لا اقل ثواب عمل او كم مى‏شود، زيرا كه: ثواب عبادت پنهانى بسيار از آشكار بيشتر است. و اگر بگويد نه. دروغ گفته خواهد بود. و اگر سكوت كند به تو اهانت رسيده خواهد بود.
و از اين قبيل است سؤال از چيزهائى كه: آدمى از اظهار آن خجالت مى‏كشد و شرم مى‏كند. يا از چيزهائى كه گاه است از اظهار آن مانعى باشد، مثل اينكه: كسى با ديگرى آهسته سخنى گويد مى‏پرسى كه: چه مى‏گفت؟ و در چه سخنى بوديد؟ و مثل اينكه كسى را ببينى كه مى‏آيد، يا مى‏رود و بگوئى از كجا مى‏آئى و به كجا مى‏روى؟ گاه باشد كه نخواهد اظهار كند. و از اين قبيل است پرسيدن از كسى كه: چرا تو ضعف دارى؟ يا لاغر شده‏اى؟ چه مرضى دارى؟ و بدتر از همه آنكه: در نزد مريضى، شدّت مرض او را بيان كند، و بد حالى او را اظهار نمايد، كه همه اين‏ها علاوه بر اينكه لغو و سخن بى‏فايده است باعث ايذاء و گناه مى‏شود. و سخن بى‏فايده تنها نيست، زيرا كه: سخن بى‏فايده تنها آن است كه: در آن ايذائى يا شكستن خاطر يا شرم از جوابى نباشد.
همچنان كه مروى است كه: «لقمان به نزد داود آمد - در وقتى كه او زره مى‏ساخت - و پيش از آن، لقمان زره را نديده بود تعجب كرد كه فايده آن چه چيز است. خواست بپرسد، دانائى و حكمت، او را مانع شد و خوددارى نمود. چون داود - عليه السّلام - فارغ شد، برخواست و زره را پوشيد و گفت: زره خوب چيزى است از براى وقت حرب. لقمان گفت: خاموشى، خوب چيزى است و كم است كسى كه آن را بجا آورد».«» و مخفى نماند كه: سبب امثال اين سخنان بى‏فايده، يا حرص بر شناختن چيزهاى بى‏فايده است. يا خوش مشربى كردن، تا مردم به صحبت او ميل كنند. يا گذرانيدن وقت و به سر رسانيدن روز و شب. و همه اين‏ها از پستى قوه شهويّه، و زبونى آن، و متابعت هواهاى نفسانى است. و علاج آن، (بعد از متذكّر شدن مذمّت آن، - همچنان كه گذشت - و مدح ضد آن، كه خاموشى است، - همچنان كه مذكور خواهد شد - و ياد آوردن اينكه:
مرگ در پيش روى آدمى است. و هر كلمه‏اى كه از دهن آدمى بيرون آيد محاسبه آن
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 454
خواهد شد. و اينكه: سرمايه كسب سعادات، وقت و انفاس است. و اينكه: زبان، دامى است كه به آن مى‏توان حور العين را به دام آورد) آن است كه: از مردم، مهما امكن گوشه‏گيرى اختيار كند. و خود را بر سكوت و خاموشى، حتى از چيزهائى كه فايده كمى دارد بدارد، تا زبان او عادت كند به ترك سخنان بى‏فايده. و هر سخنى كه مى‏خواهد بگويد ابتدا در آن فكر كند و ببيند اگر فايده دينى يا دنيائى دارد بگويد و الا خاموش باشد. و بعضى در دهان خود سنگى مى‏گذارده كه متذكّر باشد و سخن بى‏فايده و فضول نگويد.