فصل: مفاسد مال‏
از آنچه گذشت روشن شد كه: مال مانند مار است، كه هم در آن زهر است و هم «ترياق».«» مفاسد آن زهر آن، و فوايد آن ترياقش است. و هر كه آنها را بشناسد مى‏تواند از شرّ مال احتراز، و خير آن را اخذ نمايد.
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 357
و به جهت اين مطلب مى‏گوئيم: اما مفاسد مال بر دو قسم است: مفاسد دنيائى. و دينى و آخرتى.
اما مفاسد دنيائى آن، زحمتها و شدايدى است كه: ديده مى‏شود كه اغنيا و مالداران، از ترس و بيم و حزن و اندوه و هم و غم و پريشانى خاطر و تفرّق احوال و تلخى عيش و زحمت در تحصيل مال، و محافظت و نگاهبانى آن، و دفع دزد و ظالم و حاسد از آن، به آن مبتلا و گرفتارند.
آرى:
خوش فرش بوريا«» و گدائى و خواب امن كاين عيش نيست در خود اورنگ خسروى‏و اما مفاسد دينيّه آن، سه نوع است:
اول آنكه: باعث ارتكاب معاصى گردد، زيرا كه به واسطه مال، قدرت بر معاصى حاصل، و راه وصول به آنها آسان مى‏گردد. پس هر گاه شهوت معصيت به حركت آيد و انسان خود را قادر بر آن ببيند و به سهولت به آن تواند رسيد بسا باشد كه مرتكب آن شود و گناهى از او سرزند. و اما اگر مأيوس از امكان آن گناه باشد و قدرت بر آن نداشته باشد داعيه آن معصيت را نمى‏كند.
و از اين جهت است كه گفته‏اند كه: يكى از اسباب عصمت از معصيت، عدم قدرت بر آن است. پس كسى كه به واسطه مال، بر گناه قادر شد، اگر مرتكب آن شود هلاك مى‏شود. و اگر مرتكب نگردد و صبر كند، آن نيز شدّت و زحمتى است، زيرا كه: صبر با وجود قدرت نيز بسيار شديد است.
دوم آنكه: باعث غرق خوش گذرانيدن و فرو رفتن به نعمتها مى‏گردد، زيرا كه:
همچنان كه مى‏بينيم، غالب آن است كه: مالداران مشغول تنعّم مى‏شوند. و به خوشگذرانيدن الفت و عادت مى‏كنند. و نمى‏توانند از نعمتها بگذرند. و هر يك لذتى را كه يافتند ميل به لذت ديگر مى‏كنند. و چون به اين معتاد شدند، و به خوشگذرانيدن عادت كردند، بسا باشد كه: از حلال ميسّر نگردد پس دست به مال مشتبه دراز مى‏كنند و به تدريج از آن تجاوز نموده به حرام فرو مى‏روند. و به اين جهت به انواع اخلاق رذيله، از: كذب و ريا و حسد و غير اين‏ها مبتلا مى‏گردند.
و بسيار كم اتفاق مى‏افتد كه: كسى صاحب مال و ثروت باشد و به خوشگذرانيدن و تنعّم عادت نكند و در صدد آن نباشد. و كسى كه انواع اطعمه لذيذه و لباسهاى فاخره از
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 358
براى او ميسّر باشد كجا مى‏تواند آنها را ترك كند و به نان جوى و جامه كهنه‏اى قناعت كند؟ آرى: اين شأن كسى است كه صاحب نفس قوى قدسيّه باشد، مانند: سليمان بن داود - عليه السّلام - و امثال او. علاوه بر اين، بعد از آنكه مال آدمى بسيار شد محتاج به اعوان و انصار مى‏گردد و سروكار او با مردم مى‏افتد. و كسى را كه سروكار با اهل دنيا باشد چاره ندارد كه با ايشان به نفاق و دوروئى سلوك نمايد. با وجود آنكه سروكار با اهل دنيا داشتن، باعث عداوت و كينه و حسد و كبر و ريا و غيبت و بهتان و سخن چينى و ساير معاصى مى‏گردد.
و اين همه از شومى مال، و احتياج به حفظ اصلاح آن هم مى‏رسد.
سوم: و آن مفسده‏اى است كه: هيچ صاحب مالى از آن خالى نيست. و آن، اين است كه: نگاهداشتن و حفظ مال، و انجام دادن امور متعلّقه به آن، آدمى را از ياد خدا باز مى‏دارد. و هر چه به واسطه آن انسان از ياد خدا غافل شود، نيست مگر خسران و وبال.
و از اين جهت حضرت عيسى - عليه السّلام - فرمود: «در مال سه آفت است: يكى آنكه: آن را از غير وجه حلال اخذ كنى. عرض كردند كه: اگر از ممرّ حلال به دست آيد؟ فرمود: آفتى ديگر دارد كه آن را در غير موقعش صرف نمايى. عرض كردند كه:
اگر در موقعش صرف كنى؟ فرمود كه: آفت ديگر دارد كه در جابه‏جا كردن و نگاهداشتن آن آدمى را از ياد خدا باز مى‏دارد».«» و اين دردى است كه بى‏دوا، و مرضى است بى‏شفا، زيرا كه: روح عبادت و حقيقت آن، ياد خدا و تفكر در عظمت و جلال اوست. و اين دلى مى‏خواهد فارغ، و خاطرى جمع.
بى‏غم و انديشه سود و زيان نه خيال اين فلان و آن فلان‏و صاحب ده و مزرعه، صبح و شام در فكر حساب سر كار و خيانت آن، و كوتاهى برزگران در امر مزرعه و زراعت و عمارت است. گاهى مشغول فكر منازعه با شركاء اراضى و قنوات، و زمانى متوجه خيال خصومت با اهل «خراج»«» و «مالوجهات»،«» لحظه‏اى در ياد گاو و خر، و ساعتى در فكر اسب و استر.
گاه اندر فكر گاو و استرى گاه آلوده غم اسب و خرى‏شب در خيال طويله و انبار، روز در كار آبيارى و شيار، و غير اين‏ها از افكار بسيار. و تاجر مسكين روز و شب با صد فكر قرين، گاهى در فكر خيانت شريك، و زمانى در تهيه
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 359
اسباب سفر دور و نزديك، گاه مى‏گويد: فلان شريك همه سود را برد، و زمانى فكر مى‏كند كه: فلان، «مضارب» [1] سرمايه را تمام خورد، يا فلان كس در عمل كوتاهى كرد يا نه، و فلان شخص مال را ضايع نمود يا نه، و فلان محاسبه سهو است يا درست، فلان حريف در معامله سخت است يا سست، در اغلب اوقات در غربت محزون و مغموم، و به جهت كساد بازار و ناروائى مالش اندوهناك و مهموم. و همچنين ساير مالداران.
و بالجمله فكرهاى اهل دنيا را نهايتى، و خيالات ايشان را غايتى نيست. و كسى كه بجز فكر قوت سال خود را ندارد، و زيادتر از آن را نمى‏طلبد، از همه خيالات فارغ، و از جميع اين آفات سالم است.
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود زهر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است‏