فصل سوم: عفت، ضد شره و خمود
دانستى كه ضد اين دو جنس، صفت «عفت» است. و آن عبارت است از: مطيع و منقادشدن قوه شهويّه از براى قوه عاقله، تا آنچه امر فرمايد در خصوص اكل و شرب و نكاح و جماع، متابعت كند. و از آنچه نهى فرمايد اجتناب نمايد. و آن حد اعتدال است، كه در شرع و عقل پسنديده است. و دو طرف افراط و تفريط آن مذموم و ناپسند است.
پس گمان نكنى كه آنچه وارد شده است در فضيلت جوع و گرسنگى، افراط در آن ممدوح باشد. چگونه مى‏تواند چنين باشد و حال اينكه غرض از خلقت انسان، بندگى كردن است و آن موقوف است بر قوت، و نشاط طبع. و شكى نيست كه گرسنگى بسيار قوّت را زايل، و نشاط را باطل مى‏كند. پس مراد از آن: اندك خوردن است به حدى كه آدمى ثقل غذا را نفهمد و حيوانيت بر او غالب نشود و هميشه راغب به غذا بوده باشد.
نه به حدى كه از قوت بيفتد و مزاج را فاسد كند، زيرا كه آن خارج از حد اعتدالى است كه مقصود شارع است. و غير از معنى عفت است، كه در اخبار بسيار، مدح آن وارد شده.
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 322
حضرت امير المؤمنين - عليه السّلام - فرمود كه: «افضل عبادات عفت است».«» و حضرت امام محمد باقر - عليه السّلام - فرمود: «هيچ عبادتى افضل از عفت شكم و فرج نيست».«» و به اين مضمون از حضرت امام جعفر صادق - عليه السّلام - نيز روايت شده است.
و بدان كه: - همچنان كه اشاره به آن شد - اعتدال در چيز خوردن، آن است كه:
اين قدر چيزى بخورد كه ثقل معده و الم گرسنگى هيچ يك را نفهمد. بلكه از ياد شكم بيرون رود و از آن متأثر نگردد، زيرا كه: مقصود از خوردن، زنده بودن و قوت عبادت است. و ثقل طعام آدمى را كسل، و از عبادت مانع مى‏شود و الم گرسنگى نيز دل او را مشغول مى‏كند و از كار باز مى‏دارد.
پس سزاوار آن است كه چنان چيزى خورد كه اثرى از اكل در او نباشد تا شبيه به ملائكه گردد، كه ايشان نه از ثقل معده متأثر، و نه از گرسنگى متضرّر مى‏گردند.
و از اين جهت خداى - تعالى - فرمود:«كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا» 7: 31يعنى: «بخوريد و بياشاميد و اسراف مكنيد».«» و اين به نسبت به اشخاص و احوال و غذا مختلف مى‏گردد. و معيار آن است كه: تا بسيار رغبت نداشته باشد نخورد، و هنوز رغبت او باقى باشد دست بكشد. و بايد كه غرض او از چيز خوردن، لذّت يافتن نباشد، بلكه قوّت يافتن از براى عبادت معبود مقصود او باشد. و در صدد تحصيل غذاهاى گوناگون نباشد، بلكه اقتصار كند به نان خالى، گاهى از گندم و گاهى از جو. و اگر به نان، خورش ضميمه نمايد به يكى اكتفا كند.
و بر گوشت خوردن مداومت نكند، و بالمرّه هم آن را ترك نكند.
حضرت امير المؤمنين - عليه السّلام - فرمود كه: «هر كه چهل روز گوشت را ترك كند خلق او بد مى‏شود. و هر كه چهل روز بر گوشت خوردن مداومت كند دل او را قساوت مى‏گيرد».«» و حدّ اعتدال آن است كه: شبانه روزى يك دفعه چيزى بخورد. و بهتر آن است كه:
آن در وقت سحر بعد از فراغ از نماز شب، يا بعد از عشاء باشد. و اگر يك دفعه نتواند، دو دفعه بخورد: يكى صبح و ديگرى در عشاء و در وقت چيز خوردن «بسم اللّه» بگويد. و بعد از آن خدا را حمد و شكر كند. و در اوّل و آخر دست بشويد.
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 323
و در حديث وارد است كه: دست شستن در ابتدا، فقر را زايل كند. و ابتداى اكل و انتهاى آن را به نمك كند. و از براى اكل و شرب، آدابى ديگر هست كه در كتب احاديث مذكور است.«» بدان كه: عرفا ترغيب بسيار در گرسنگى و جوع كرده‏اند.«» و قواعد بى‏شمار براى آن ذكر كردند و تصريح كرده‏اند كه: كشف اسرار الهيّه و رسيدن به مراتب عظيمه، بر آن موقوف است. و حكايتهاى چند در صبر بر گرسنگى نقل كرده‏اند.
و از بعضى ذكر نموده‏اند كه: يك ماه، يا دو ماه، يا يك سال، چيزى نمى‏خوردند. و اين امرى است و راى آنچه در اخبار رسيده. و غير از آنچه عامّه مردم به آن تكليف شده‏اند. اگر خوب باشد از براى قومى مخصوص خواهد بود و تكليف هر كس نيست.
بلى: اگر نفس به مرتبه سركشى رسيده باشد و به هيچ گونه اطاعت ننمايد، و رام كردن آن به زجر دادن به گرسنگى بسيار، موقوف باشد، چاره از آن نيست.
و امّا جماع: پس حدّ اعتدال آن، آن است كه: اقتصار كند بر آن به قدرى كه نسل منقطع نگردد. و از وسوسه شيطان فارغ شود. و خطرات شهوات از دل او بيرون رود. و منجر به ضعف بدن و اختلال قوا نگردد.
: