فصل: علائم و نشانههاى تكبر و تواضع
زنهار، تا فريب نفس و شيطان را نخورى. و خود را صاحب ملكه تواضع، و خالى از
معراجالسعادة ج : 2 ص : 295
مرض كبر ندانى، تا نيك مطمئن شوى و خود را در معرض آزمايش و امتحان در آورى، زيرا كه: بسيار مىشود كه آدمى ادعاى خالى بودن از كبر را مىكند، بلكه خود نيز چنان گمان مىكند ولى چون وقت امتحان مىرسد معلوم مىشود كه اين مرض در خفاياى نفس او مضمر است و فريب نفس اماره را خورده و خود را بىكبر دانسته، و به اين جهت از معالجه و مجاهده دست كشيده.
و از براى هر يك از كبر و تواضع علاماتى چند است كه آدمى به آنها امتحان، و حالت نفس او از كبر و تواضع شناخته مىشود.
و علامت اول آنكه: چون با اقران و امثال خود در مسألهاى از مسائل، گفتگو مىكند اگر حق بر زبان ايشان جارى شود، و آنچه او گويد مطابق واقع نباشد اگر اعتراف به آن كرد و از اينكه او را بر حق آگاه ساختند و از غفلت برآوردند اظهار شكرگزارى ايشان نمود و اصلا بر او اعتراف و شكرگزارى مشكل نبود پس اين علامت آن تواضع است. و اگر قبول حق از ايشان و اعتراف بر آن گران باشد و اظهار بشاشت و خرمى نتواند نمود معلوم است كه تكبر دارد. و بايد بعد از تأمل در بدى عاقبت آن، در خباثت نفس خود تأمل كند و در صدد معالجه برآيد و خود را بر آنچه گران است بر او از قبول حق و اعتراف بدان و شكرگزارى حق گويان بدارد. و مكرر اقرار به عجز و قصور خود كند. و به گوينده حق دعا كند و او را آفرين و ستايش گويد، تا اين صفت از او رفع شود.
و بسا باشد كه در خلوت مضايقه از قبول حق ندارد و ليكن در حضور مردم بر او گران باشد، در اين وقت، كبر نخواهد داشت و ليكن مبتلا به مرض ريا خواهد بود و بايد آن را معالجه نمايد به نحوى كه در مرض ريا بيايد.
علامت دوم آنكه: چون به محافل و مجامع وارد شود بر او گران نباشد كه امثال و اقران بر او مقدم نشينند و او فروتر از ايشان نشيند، و مطلقا تفاوتى در حال او نكند. و همچنين در وقت راه رفتن، مضايقه نداشته باشد كه عقب همه راه رود. و اگر چنين باشد، صفت كبر ندارد. و اگر بر او گران باشد، متكبّر است و بايد چاره خود كند، و زير دست امثال خود بنشيند و عقب ايشان راه رود تا از اين مرض خلاص گردد.
حضرت صادق - عليه السّلام - فرمودند كه: «تواضع آن است كه: آدمى در مكانى كه پستتر از جاى او باشد بنشيند. و به جائى كه پائينتر از جاى ديگر باشد راضى شود. و به هر كه ملاقات كند سلام كند. و ترك مجادله كند، اگر چه حق با او باشد. و نخواهد كه او را بر تقوى و پرهيزكارى مدح كنند».«»
معراجالسعادة ج : 2 ص : 296
و بعضى از متكبرين طالب صدر، مىخواهند امر را مشتبه كنند عذر مىآورند كه مؤمن نبايد كه خود را ذليل كند. و بعضى از متشبّهان به اهل علم متمسك مىشوند كه:
علم را نبايد خوار كرد. و اين از قريب شيطان لعين است.
اى بيچاره مسكين بعد از آنكه جمعى در مجلس از امثال و اقران تو باشد، چه ذلتى است در زير دست آنها نشستن؟ و چه خوارى از براى علم است؟ سخن از كسانى است كه آنها نيز مثل تو هستند، يا نزديك به تو. اين عذر اگر مسموع باشد در جائى است كه اگر مؤمنى در مجمع اهل كفر باشد، يا صاحب علمى در مجمع فساق و ظلمه حاضر شود. علاوه بر اين، اگر عذر تو اين است، چرا اگر اتفاقا در جائى زير دست نشستى متغير الحال مىشوى و مضطرب مىگردى؟ بلكه گاه است خود را چون كسى تصور مىكنى كه عيبى بر او ظاهر شده. به يك بار زير دست نشستن، ذلت ايمان و علم به وجود نمىآيد. هزار مسلمان و عالم را مىبينى كه انواع مذلت به ايشان مىرسد چنان متغير نشوى كه به يك «گز»«» زمين جايت تفاوت كند، و چنان مىدانى كه اين حرمت ايمان و علم است. نه چنين است، بلكه اين از شايبه شرك و جهلى است كه در باطن تو است. و بعضى از متكبرين هستند كه: چون وارد مجمعى مىشوند و در صدر، جائى نمىبينند در صف «نعال»«» مىنشينند، با وجود اينكه ميان صدر، وصف نعال جاى و مكان خالى بسيار است. يا بعضى اراذل را ميان خود و ميان كسانى كه در صدرند مىنشانند كه بفهمانند كه اينجا كه ما نشستهايم نيز صدر است، يا اينكه ما خود از صدر گذشتهايم.
و گاه است در زاويهاى كه صدر قرار دادهاند جا نيست زاويه ديگر مقابل آن را در صف نعال رو به خود مىكند و مىنشيند. و بسا باشد در راه رفتن چون ميسّر نشود كه مقدم بر همه شود اندكى خود را پس مىكشد تا فاصله ميان او و پيش افتادگان حاصل شود. و اينها همه نتيجه كبر و خباثت نفس، و اطاعت شيطان است. و اين بيچارگان، اين اعمال را مىكنند به جهت عزت خود و نمىدانند كه زيركان، به خباثت نفس ايشان برمىخورند.
تيز بينانند در عالم بسى واقفاند از كار و بار هر كسىعلامت سيم آنكه: پيشى گرفتن در سلام كردن بر او گران نباشد. پس اگر مضايقه داشته و توقع سلام از ديگران داشته باشد متكبر خواهد بود. و عجب آنكه جمعى كه خود را از جمله اهل علم مىدانند سواره در كوچه و بازار مىگذرند و از پيادگان و نشستگان چشم سلام دارند و حال آنكه سزاوار آن است كه: ايستاده بر نشسته، و
معراجالسعادة ج : 2 ص : 297
سواره بر پياده سلام كند. اف بر ايشان كه يكى از سنن سنيّه پيغمبر آخر الزمان را آلت تكبر خود قرار دادهاند.
علامت چهارم آنكه: چون فقير بىنوائى او را دعوتى نمايد اجابت كند و به مهمانى او يا حاجتى ديگر كه از او طلبيده برود. و به جهت حاجت رفقا و خويشان، به كوچه و بازار آمد و شد نمايد. اگر اين بر آن گران باشد تكبر دارد. و همچنين ضروريات خانه خود را از آب و هيمه و گوشت و سبزى و امثال اينها را از بازار خريده خود بردارد و به خانه آورد، اگر بر او گران نباشد متواضع است و الا متكبر. و اگر در خلوت مضايقه نداشته باشد و در نظر مردم بر او گران باشد مبتلا به مرض ريا خواهد بود.
حضرت امير المؤمنين - صلوات الله عليه - فرمودند كه: «برداشتن چيزى و به خانه آوردن به جهت عيال، از كمال مردى چيزى كم نمىكند».«» «روزى آن سرور يك درهم گوشت خريدند و بر گوشه رداى مبارك گرفته به خانه مىبردند بعضى از اصحاب عرض كردند يا امير المؤمنين به من ده تا بياورم. فرمود:
صاحب عيال، سزاوارتر است كه بردارد».«» و مروى است كه: «حضرت امام صادق - عليه السّلام - مردى از اهل مدينه را ديد كه چيزى را از براى عيال خود خريده بود و مىبرد، چون حضرت را ديد شرم كرد.
حضرت به او فرمود كه: از براى عيالت خريدهاى و برداشتهاى؟ به خدا قسم كه اگر اهل مدينه نبودند هر آينه دوست داشتم كه من نيز از براى عيال خود چيزى بخرم دو بردارم».«» و ظاهر آن است كه: چون در آن وقت از امثال آن بزرگوار اين نوع رفتار متعارف نبود، و در نظر مردم قبيح مىنمود، و موجب عيب كردن مردمان و غيبت كردن و مذمت نمودن ايشان مىشد، به اين جهت آن حضرت اجتناب مىفرمودند. و از آنجا مستفاد مىشود كه: چنانچه امرى به حدى رسد كه ارتكاب آن در عرف قبيح باشد و باعث اين شود كه مردم به غيبتكردن صاحب آن مشغول شوند، ترك كردن آن بهتر است. و اين نسبت به اشخاص و ولايات و عصرها مختلف مىشود، پس بايد هر كس ملاحظه آن را بكند. و مناط آن است كه: به حد قباحت و مذمت رسد. پس هان، تا فريب خود را نخورى و تكبر را به اين واسطه مرتكب نشوى.
علامت پنجم آنكه: بر او پوشيدن جامههاى سبك و درشت و كهنه و چرك گران نباشد، كه اگر در بند پوشيدن لباس نفيس، و بر تحصيل جامه فاخر حريص باشد و آن را
معراجالسعادة ج : 2 ص : 298
شرف و بزرگى داند متكبر خواهد بود.
و حضرت پيغمبر - صلّى اللّه عليه و آله - فرمود كه: «اين است و جز اين نيست كه من بندهاى هستم كه بر روى خاك مىنشينم و چيزى مىخورم، و جامه پشمينه مىپوشم، و شتر را مىبندم، و انگشتان خود را مىليسم، و چون بندهاى مرا بخواند اجابت مىكنم.
پس هر كه طريقه مرا ترك كند از من نيست».«» و مروى است كه: «سيد انبياء - صلّى اللّه عليه و آله - پيراهنى را پوشيده بودند و در وقت وفات آن حضرت بيرون آوردند، از پشم بود و دوازده وصله داشت، كه چند وصله آن از پوست گوسفند بود».
«به سلمان گفتند كه: چرا جامه نو نمىپوشى؟ گفت: من بنده هستم هر وقت آزاد شوم خواهم پوشيد».«» و حضرت رسول - صلّى اللّه عليه و آله - فرمود كه: «جامه كم قيمت و پست پوشيدن از ايمان است».«» «سيد اولياء در زمان خلافت ظاهريه، جامهاى بسيار كهنه كه بر آن پينه بسيار بود پوشيده بود، بعضى از اصحاب با او عتاب كرد. حضرت فرمود: در آن چند فايده هست: يكى آنكه: مؤمنين، اقتدا به من مىكنند و چنين رفتار مىكنند. و ديگر آنكه: دل را خاشع مىكند و از كبر پاك مىگرداند».«» علامت ششم آنكه: با كنيزان و غلامان خود در يك سفره طعام خورد و با ايشان همخوراكى كند، اگر بر او گران نباشد متواضع است و الا متكبر.
شخصى از اهل بلخ روايت كند كه: «با سلطان سرير ارتضا، على بن موسى الرضا - عليه و على آبائه و اولاده التحية و الثناء - در سفر خراسان همراه بودم روزى سفره حاضر كردند، پس حضرت همه ملازمان خود از خادمان، و غلامان سياه را بر سفره جمع كردند، من عرض كردم: فداى تو شوم اگر سفره جدائى از براى ايشان قرار دهى بهتر است. فرمود: ساكت باش، به درستى كه: خداى همه يكى و دين همه يكى و پدر و مادر همه يكى است، و جزاى هر كس را به قدر عمل او مىدهند».«» و مخفى نماند كه: امتحانات و آزمايشهاى كبر و تواضع، منحصر به اينها نيست، بلكه اعمال و آثارى ديگر بسيار هست، مانند اينكه: بخواهد كسى در پيش او بايستد.
معراجالسعادة ج : 2 ص : 299
حضرت امير المؤمنين - عليه السّلام - فرمودند كه: «هر كه خواهد مردى از اهل آتش را بيند نگاه كند به مردى كه نشسته و در برابر او طايفهاى ايستاده باشند».«» بعضى از صحابه نقل كردهاند كه: «احدى در نزد اصحاب پيغمبر از آن سرور عزيزتر و محترمتر نبود چون نشسته بودند و حضرت وارد مىشد به جهت او از جاى بر نمىخاستند چون مىدانستند كه آن حضرت از آن كراهت دارد.«» و از جمله علامات كبر اين است كه: تنها در كوچه و بازار نرود و خواهد كه ديگرى همراه او باشد. و بعضى متكبرين هستند كه چون كسى را نيابند، سواره راه روند.
مروى است كه: «هر كه كسى در عقب او راه رود مادامى كه چنين است دورى او از خدا زياد مىشود».«» و حضرت پيغمبر - صلّى اللّه عليه و آله - بعضى اوقات با اصحاب راه مىرفتند و اصحاب را پيش مىانداختند و خود ميان ايشان راه مىرفتند».«» و باز از جمله علامات كبر اين است كه: از زيارت كردن بعضى اشخاص مضايقه كند، اگر چه در زيارت آنها فايدهاى از براى او باشد. و مضايقه كند از همنشينى فقرا و مريضان و آزارداران.
مروى است كه: «مردى آبله بر آورده بود و آبله او چرك برداشته و پوست آن رفته بود و بر حضرت پيغمبر - صلّى اللّه عليه و آله - داخل شد در وقتى كه آن حضرت به چيز خوردن مشغول بودند، آن شخص پهلوى هر كه نشست از پيش او برخاست، حضرت او را پهلوى خود نشانيد و با او چيزى خورد».«» «روزى آن حضرت با اصحاب، چيزى مىخوردند، مردى كه ناخوشى مزمنى داشت و مردم از او متنفر بودند وارد شد، حضرت او را بر پهلوى خود نشانيد و فرمود:
چيزى بخور».«» و علامات ديگر از براى كبر بسيار است كه كبر به آن شناخته مىشود. و طريقه و رفتار سيد انبيا - صلّى اللّه عليه و آله - جامع جميع علامات تواضع، و خالى از همه شوايب كبر بود، پس سزاوار امت او آنكه اقتدا به او نمايند.
ابو سعيد خدرى كه از اصحاب حضرت رسول - صلّى اللّه عليه و آله - بود روايت
معراجالسعادة ج : 2 ص : 300
كرده كه: «آن حضرت خود علف به شتر مىداد. و آن را مىبست. و خانه را مىرفت. و گوسفند را مىدوشيد. و نعلين خود را پينه مىكرد. و جامه خود را وصله مىنمود. و با خدمتكاران چيز مىخورد. و چون خادم از دست آسيا كشيدن خسته مىشد آن حضرت خود آسيا مىكشيد. و از بازار چيزى مىخريد و به دست يا به گوشه جامه خود مىگرفت و به خانه مىآورد. و با غنى و فقير و كوچك و بزرگ مصافحه مىكرد. و به هر كه بر مىخورد از كوچك و بزرگ و سياه و سفيد و آزاد و بنده، از نمازگزاران، ابتدا به سلام مىكرد. جامه خانه و بيرون او يكى بود. هر كه او را مىخواند اجابت مىكرد. و پيوسته ژوليده و غبار آلوده بود. به آنچه او را دعوت مىكردند حقير نمىشمرد، اگر چه هيچ بجز خرماى پوسيده نمىبود. صبح از براى شام چيزى نگاه نمىداشت و شام از براى صبح چيزى ذخيره نمىكرد. سهل المؤنه بود. خوش خلق و كريم الطبع و گشاده رو بود. و با مردمان نيكو معاشرت مىكرد تبسّم كنان بود بىخنده، و اندوهناك بود بىعبوس. در امر دين، محكم و شديد بود بىسختى و درشتى با مردمان.
متواضع و فروتن بود بىمذلّت و خوارى. بخشنده بود بىاسراف. مهربان بود به جميع خويشان و اقارب. قريب بود به جميع مسلمانان و اهل ذمّه. دل او رقيق بود و پيوسته سر به پيش افكنده بود. و هرگز اين قدر چيز نمىخورد كه «تخمه»«» شود. و هيچ وقت دست طمع به چيزى دراز نمىكرد».«»
|