معالجه كج خلقى
و معالجه اين صفت ذميمه نيز مانند ساير صفات آن است كه: مفاسد دنيويّه و اخرويّه آن را متذكّر شود و ملاحظه كند كه اين صفت، خالق و خلايق را با او دشمن مىكند، پس مهياى اين گردد كه اين را از خود دفع نمايد. بعد از آن در وقت هر سخنى و حركتى در فكر باشد كه كج خلقى از او سر نزند و خود را محافظت كند و به حسن خلق بدارد تا حسن خلق ملكه او گردد و از براى او معتاد شود.
معراجالسعادة ج : 2 ص : 253
چنانچه مذكور شد ضد اين صفت مهلكه حسن خلق است كه از شرايف صفات و فضائل ملكات است و عقل و نقل دلالت بر مدح و خوبى آن مىكنند. پيغمبر خدا - صلّى اللّه عليه و آله - فرمودند كه: «در كفه ميزان اعمال در روز قيامت، چيزى بهتر از حسن خلق نيست».«» و روزى به بنى اعمام خود فرمودند كه: «اى فرزندان عبد المطلب اگر وسعت آن را نداريد كه مردم را به اموال خود وسعت دهيد پس با ايشان به گشاده روئى ملاقات كنيد».«» و نيز آن حضرت فرمودند كه: «خدا دين اسلام را خالص از براى خود گردانيد. و صلاحيت ندارد از براى اين دين مگر سخاوت و حسن خلق. پس دين خود را به اين دو زينت دهيد».«» و به آن جناب عرض كردند كه: «ايمان كدام يك از مؤمنين افضل است؟ فرمودند:
هر كدام كه خوش خلقترند».«» و باز فرمودند كه: «دوستترين شما در نزد من و نزديكترين شما در روز قيامت به من، خوش خلقترين شماست».«» و نيز فرمودند كه: «حسن خلق، گناه را مىگدازد هم چنانكه خورشيد يخ را مىگدازد».«» و از آن بزرگوار مروى است كه: «بندهاى مىشود كم عبادت باشد ولى به واسطه حسن خلق در آخرت به درجات عظيم و اشرف منازل برسد».«» و به ام حبيبه - كه زوجه آن حضرت بود - فرمودند كه: «آدم خوش خلق، خوبى دنيا و آخرت را گرفت».«» و مروى است از آن حضرت كه فرمودند: «حسن خلق، صاحبش را مىرساند به درجه كسى كه روزها روزه و شبها به عبادت مشغول باشد».«» و نيز آن حضرت فرمودند كه: «نيكان شما خوش خلقاناند، كه مردم به دور و كنار آنها جمع مىشوند، و به آنها نزديك مىشوند، و با ايشان الفت و انس مىگيرند، و
معراجالسعادة ج : 2 ص : 254
ايشان نيز با مردم انس مىگيرند».«» و از حضرت امام محمد باقر - عليه السّلام - مروى است كه: «مردى به خدمت حضرت پيغمبر - صلّى اللّه عليه و آله - آمد و عرض كرد كه: يا رسول اللّه مرا وصيتى كن.
حضرت او را وصاياى چند فرمودند و از جمله آنها اين بود كه: با برادر مؤمن با گشاده رويى ملاقات كن».«» و حضرت امام همام جعفر بن محمد الصادق - عليه السّلام - فرمودند كه: «نيكى و خوش خلقى، ولايات را آباد مىگرداند و عمرها را زياد مىكند».«» و فرمودند كه: «به درستى كه خداى - تعالى - بنده را به حسن خلق ثواب كسى مىدهد كه صبح و شام مشغول جهاد در راه خدا بوده باشد».«» و نيز از آن حضرت مروى است كه: «نيكى و احسان كردن با مردم و خوشروئى با ايشان، باعث دوستى مردم مىشوند، و آدمى را از اين جهت داخل بهشت مىنمايند. و بخل و عبوس، صاحب خود را از خدا دور مىكنند و داخل آتش مىكنند».«» و كسى كه در اين اخبار، و ساير اخبارى«» كه در اين خصوص وارد شده است تأمّل كند و به وجدان خود و تجربيات رجوع كند، و احوال كج خلقان و خوش خلقان را تتبّع كند مىيابد كه: هر بد خلقى از خدا و رحمت او دور، و مردم از او متنفر مىگردند، و با او دشمناند: و به اين سبب از بذل و عطاى ديگران هم محروم است. و هر خوش خلقى را خدا و خلق دوست دارند و هميشه محل فيض و رحمت خدا، و مرجع بندگان خداست.
مؤمنان از او منتفع مىگردند و خير او به ايشان مىرسد. و مقاصد و مطالب بندگان خدا از او بر آورده مىشود. و از اين جهت خدا هيچ پيغمبرى را بر نينگيخت مگر اينكه اين صفت در او كامل و تام بود. بلكه صفت خوش خلقى افضل صفات پيغمبران، و اشرف اخلاق برگزيدگان است.
و از اين جهت خداوند عالم به جهت اظهار نعمت خود از براى حبيب خودش در مقام ثنا و مدح او فرمود:
«وَ انَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ 68: 4». [1] و از كثرت شرافت اين صفت فاضله، سرور پيغمبران و
__________________________________________________
[1] يعنى: «و در حقيقت تو بر نيكو خلقى عظيم (و آئين و شرعى بزرگ) آراستهاى». قلم، (سوره 68)، آيه 4.
معراجالسعادة ج : 2 ص : 255
سيد انس و جان در اين صفت به غايت رسيده بودند، و در نهايت آن متمكن شده بودند.
حتى اينكه وارد شده است كه: «روزى آن سرور در مسجد با جماعتى از اصحاب نشسته بودند و مشغول تكلّم بودند، كنيزكى از شخصى از انصار داخل شد و خود را به آن حضرت رسانيد، پنهانى گوشه جامه آن كوه حلم و وقار را گرفت. چون آن حضرت مطّلع شد برخاست و گمان كرد كه او را به آن حضرت شغلى است. چون آن حضرت بر خاست كنيزك هيچ سخنى نگفت و حضرت نيز با او سخنى نفرمودند و در جاى مبارك خود نشستند. باز كنيزك آمده گوشه جامه حضرت را برداشت و آن بزرگوار برخاست. تا سه دفعه آن كنيزك چنين عملى كرد و آن حضرت برخاست. و در دفعه چهارم كه حضرت پيغمبر - صلّى اللّه عليه و آله - بر خاستند آن كنيزك از عقب آن حضرت قدرى از جامه آن حضرت را جدا كرده، برداشت و روانه شد. مردمان گفتند:
اى جاريه اين چه عملى بود كه كردى؟ حضرت را سه دفعه بر خيزاندى و سخن نگفتى مطلب تو چه بود؟ كنيزك گفت: در خانه ما شخص مريضى بود، اهل خانه مرا فرستادند كه پارهاى از جامه حضرت را ببرم كه آن را به مريض بندند تا شفا يابد، پس هر مرتبه كه خواستم قدرى از جامه حضرت را بگيرم چنين تصور فرمودند كه مرا با ايشان شغلى است، من حيا كردم و بر من گران بود كه از آن حضرت خواهش كنم قدرى جامه خود را به من دهند».«»
|