سوء ظن و بد دلى به خدا و خلق‏
صفت هشتم سوء ظن و بد دلى است به خدا و خلق. و اين صفت رذيله نتيجه جبن و ضعف نفس است، زيرا كه هر «جبان»«» ضعيف النفسى، هر فكر فاسدى كه به خاطرش مى‏گذرد و به قوه واهمه او در مى‏آيد اعتقاد مى‏كند و پى آن مى‏رود. و اين صفت خبيثه از مهلكات عظيمه است. خداوند عالم مى‏فرمايد:
«يا ايُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيرا مِنَ الظَّنِّ انَّ بَعْضَ الظَّنِّ اثْمٌ» 49: 12يعنى: «اى گروه مؤمنين، اجتناب كنيد از بسيارى از گمان به درستى كه بعضى از گمانها گناه است».«» و ديگر مى‏فرمايد:«وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السُّوْءِ وَ كُنْتُمْ قَوْما بُورا» 48: 12يعنى: گمان بد برديد، و شما قومى بوديد به هلاكت رسيده».«» و حضرت امير المؤمنين - عليه السّلام - مى‏فرمايد كه: «بايد امر برادر مؤمن خود را به بهترين محامل حمل كنى. و بايد به سخنى كه از برادر تو سرزند گمان بد نبرى مادامى كه محمل خوبى از براى آن بيابى».«» و مروى است كه: «خداى - تعالى - حرام كرده است از هر مسلمى خون او را و عرض او را و ظن بد به او بردن را».«» و همين مذمت از براى ظن بد كافى است كه آن را قرين كشتن مسلم و دست‏اندازى
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 233
به حريم و عرض او نموده. و شكى نيست كه هر كه در باطن، بد به ديگرى برد و او را به شر و فساد نسبت دهد در ظاهر به نظر حقارت او را مى‏بيند، و اكرام او را «كما ينبغى»«» بجا نمى‏آورد. و در حقوق او كوتاهى مى‏كند. بلكه مضايقه از غيبت، و اظهار آنچه گمان به او برده نمى‏كند. و همه اين امور منشأ هلاكت او مى‏شود.
و شبهه‏اى نيست در اينكه هر كه ظن بد به مسلمانان مى‏برد خبيث النفس و بد باطن است، و هر كسى را مثل خود مى‏داند. و خباثت باطن او به ظاهرش نيز سرايت مى‏كند. و دل هر مؤمن پاك طينتى نسبت به همه خلايق، پاك و صاف است و ظن بد به احدى نمى‏برد.
آرى، آرى: از كوزه همان برون تراود كه در اوست.
مرا پير داناى مرشد شهاب دو اندرز فرمود بر روى آب‏
يكى آنكه: بر خويش خوش بين مباش دگر آنكه: بر خلق بدبين مباش‏و سرّ اينكه ظن بد به مردم بردن علامت خباثت نفس است و شارع از آن نهى فرموده آن است كه: آن نمى‏باشد مگر از القاى شيطان خبيث، زيرا كه بجز علام الغيوب احدى از باطن ديگرى آگاه نيست، و هيچ دلى را به دل ديگر راه نمى‏باشد.
پس چگونه مى‏تواند شد كه: كسى چيزى را ندانسته، و به چشم خود مشاهده نكرده، و از گوش خود نشنيده، در حق غير اعتقاد كند؟ پس ظن بدى كه آدمى مى‏كند امرى است كه از راهى كه نمى‏داند به دل او افتاده. و نيست آن راه، مگر راه شيطان. پس شيطان آن گمان را به دل او انداخته و به آنچه گمان برده و خبر داده. و آدمى چگونه خبرى كه شيطان داده باشد قبول مى‏كند و حال آنكه شيطان از هر فاسقى فاسق‏تر است.
و خدا مى‏فرمايد:«انْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبِيَّنُوا» 49: 6يعنى: «اگر فاسقى شما را خبرى آورد تبين كنيد و آن را قبول نكنيد».«» پس از براى اهل ايمان جايز نيست كه تصديق آن لعين را كنند - اگر چه بعضى قراين خارجيه به آن ضم شود - تا به سرحد يقين رسد.
پس هر گاه عالمى را در خانه امير ظالمى ببينى شيطان به گمان تو مى‏اندازد كه: او به جهت طمع به آنجا رفته، تو بايد آن را به دل خود راه ندهى، زيرا كه شايد باعث رفتنش اعانت مظلومى باشد. و اگر از دهن مسلمانى بوى شراب يابى بايد جزم به اينكه او شراب حرام نوشيده است نكنى، زيرا كه مى‏شود كه مزمزه كرده باشد و ريخته باشد، يا بر آشاميدن آن مجبور بوده باشد، يا به تجويز طبيب حاذقى به جهت مداوائى آشاميده
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 234
باشد. و بالجمله بايد حكم تو بر افعال مسلمين چون حكم و شهادت بر اموال ايشان باشد. و همچنان كه در مال حكم نمى‏كنى مگر به آنچه ديده‏اى، يا با اقرار شنيده‏اى، يا دو شاهد عادل در نزد تو شهادت داده‏اند، همچنين در افعال ايشان بايد چنين باشى.
و اگر عادل، بدى از مسلمى نقل كند بايد توقف كنى نه تكذيب آن عادل را كنى، و حضرت امير المؤمنين - عليه السلام - فرمودند كه: «هر كه خود را در محل تهمت در آورد ملامت نكند كسى را كه به او بدگمان شود».«» و از حضرت امام زين العابدين - عليه السلام - مروى است كه: صفيّه دختر حى بن اخطب، حرم محترم حضرت رسول - صلّى اللّه عليه و آله - حكايت كرد كه: «وقتى حضرت پيغمبر - صلّى اللّه عليه و آله - در مسجد معتكف بودند من به ديدن او رفتم و بعد از شام از پيش آن حضرت مرخّص شده روانه منزل شدم. آن عالى جناب قدرى راه همراه من آمد و تكلم مى‏كرد، شخصى از انصار برخورد و گذشت، حضرت او را آواز داده فرمود: اين زن من صفيّه است. آن شخص عرض كرد چه جاى اين سخن بود، حاشا كه من به شما ظن بد برم. حضرت فرمود: شيطان در رگ و خون بنى آدم جا دارد ترسيدم بر شما داخل شود و باعث هلاك شما شود».«» و در اين فعل پيغمبر - صلّى اللّه عليه و آله - دو ارشاد عظيم از براى امت است: يكى اينكه: بايد نهايت احتراز از ظن بد كرد. دوم اينكه: هر كسى اگر چه مثل پيغمبر خدا باشد بايد خود را از محل تهمت نگاه دارد.
پس كسى كه عالم پرهيزكار باشد و در ميان مردم معروف به صلاح و ديانت باشد مغرور نشود كه كسى به من ظن بد نمى‏برد، و به اين جهت خود را از محل تهمت محافظت نكند، زيرا كه: هر فردى از انسان اگر چه اورع و اعلم جميع مردم باشد همه كس او را به يك نظر نمى‏بيند. بلكه اگر جمعى كثير او را ظاهرا و باطنا خوب دانند و همه افعال او را حمل بر صحت نمايند، جمعى ديگر هستند كه طالب عيب او باشند و اعتقاد تمام به او نداشته باشند و ايشان البته در محل تهمت زدن به او مى‏باشند.
و عين الرضا عن كل عيب كليلة و لكن عين السخط - تبدى المساويايعنى: چشم دوستى از ديدن هر عيبى كند است، اما چشم عداوت و دشمنى، بديها را ظاهر مى‏كند.
و هر دشمن حسودى نگاه نمى‏كند مگر به چشم دشمنى. پس آنچه خوبى كه از آدمى ديد مى‏پوشاند و در تجسّس بديها برمى‏آيد. و هر بدى، البته به ديگران گمان بد
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 235
مى‏برد و ايشان را چون خود مى‏داند. و هر معيوب رسوائى، ديگران را مانند خود رسوا و عيبناك مى‏خواهد، عيوب ايشان را در ميان مردم ظاهر مى‏كند تا مردم از فكر او بيرون روند و زبان ايشان از او كوتاه گردد. «و البليّة اذا عمّت طابت» يعنى: «هر بلائى كه عموميت هم مى‏رساند گوارا مى‏شود».
پس بر هر مؤمنى لازم است كه خود را از مواضع تهمت دور دارد تا بندگان خدا گمان بد به او نبرند و به معصيت نيفتند و اين شخص هم در معصيت ايشان شريك باشد، زيرا كه هر كه سبب معصيت ديگرى شود او هم در گناه با او شريك خواهد بود.
و از اين جهت خداوند عالم فرموده: «دشنام مدهيد به كسانى كه غير خدا را مى‏خوانند، كه ايشان هم خدا را دشنام دهند».«» و حضرت پيغمبر - صلّى اللّه عليه و آله - فرمود كه: «چگونه مى‏بينيد حال كسى را كه پدر و مادر خود را دشنام مى‏دهد؟ عرض كردند كه: آيا كسى پدر و مادر خود را دشنام مى‏دهد؟ فرمود: بلى كسى كه پدر و مادر غير را دشنام دهد، آن غير هم پدر و مادر او را دشنام دهد».«»