دنائت همت و مذمت آن‏
صفت پنجم دنائت همت و مذمت آن، و آن عبارت است از: پستى طبع و قصور همت از طلب كارهاى بزرگ و امور عظيمه خطرناك، و قناعت نمودن نفس به شغلهاى پست و اعمال جزئيه.
و اين صفت خبيثه نتيجه كم دلى و ضعف نفس است. و ضد اين صفت، علو همّت است كه عبارت است از: سعى نمودن در مراتب عاليه و مناصب متعاليه، و طلب كردن كارهاى بزرگ.
و كسى كه همّت او عالى باشد به امور جزئيه سر فرود نياورد. و به طمع منافع خسيسه دنيويه خود را نيالايد. و از بيم مضرّت و خطر، دست از مطلوب خود باز ندارد.
بلكه دنيا و ما فيها در نظر او خوار، و لذات جسمانيه در پيش او بى‏اعتبار است. نه از رو آوردن دنيا به او شاد و فرحناك، و نه از پشت كردنش محزون و غمناك مى‏شود.
غلام همت رندان [4] بى‏سر و پايم كه هر دو كون نيرزد به پيششان يك كاه‏
__________________________________________________
[1] او أبو سعيد فضل اللّه بن أبي الخير محمد بن احمد ميهنى است كه از مشايخ بزرگ صوفيه است، و او را از سلاطين سبعه صوفيه شمرده‏اند. و پيرو روشن بايزيد بسطامى بوده است. او در اوّل محرم 357 در شهر ميهنه از توابع خراسان كه اكنون جزء تركمنستان شوروى است به دنيا آمده و چهارم شعبان 440 در همان شهر از دنيا رفته و قبرش نيز همانجا است. جهت اطلاع بيشتر، مراجعه شود به: مقدمه كتاب «سخنان منظوم أبو سعيد أبو الخير» به قلم سعيد نفيسى مراجعه شود.
[2] «اويس قرنى»، اهل يمن بوده و از اصحاب حضرت امير المؤمنين - عليه السّلام - است، و او را از زهّاد ثمانيه (هشتگانه) شمرده‏اند. جميع علماء شيعه و سنّى او را موثّق دانسته و در تقوا و زهد و فضل او سخنانى گفته‏اند.
او در جنگ صفّين در ركاب حضرت امير المؤمنين - عليه السّلام - به شهادت رسيد. (جهت اطلاع بيشتر رك: تنقيح المقال مامقانى، ج 1، ص 156. و سائر كتب رجالى).
[3] در معناى «قرن»، ميان علماء اختلاف است، كه: آيا نام منطقه‏اى است كه ميقات اهل نجد است و يا نام يكى از اجداد اويس است. مصدر ياد شده.
[4] در اصطلاح عرفا «رند» به كسى گويند كه: جميع كثرات و تعيّنات را از خود دور كرده و تمام رسوم ظاهرى و قيود معموله را رها كرده و محو حقيقت شده باشد و تقيّد به هيچ قيد ندارد بجز اللّه. رك: فرهنگ معارف اسلامى، ج 2، ص 918.
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 219
بلكه صاحب اين صفت، چون قدم در راه طلب نهاد و در صدد تحصيل مقصود بر آمد نه او را بيم جان است و نه پرواى سر، نه از شمشير مى‏ترسد و نه از خنجر.
و مى‏گويد:
دست از طلب ندارم تا كام من برآيد يا جان رسد به جانان يا جان ز تن برآيدو مى‏گويد:
ترك جان گفتم نهادم پا به صحراى طلب تا در اين وادى مرا از تن برآيد جان ز لب‏و چون اين صفت به مرتبه كمال رسيد صاحب آن طالب مقصد اعلى مى‏گردد و ايمان حقيقى از براى او هم مى‏رسد. و مشتاق مرگ مى‏شود. بلكه همچنان كه در اخبار وارد شده: «تحفه‏اى بهتر از مردن در نزد او نيست، و شادى‏اى بالاتر از مفارقت از دنيا از براى او حاصل نمى‏شود». گاهى به زبان حال مى‏گويد:
آن مرد نيم كز عدمم بيم آيد كان نيم مرا خوشتر از اين نيم آيد
جا نيست به عاريت مرا داده خدا تسليم كنم چه وقت تسليم آيدو زمانى مى‏گويد:
مرگ اگر مردست گو نزد من آى تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ‏
من از آن عمرى ستانم جاودان او زمن دلقى«» ستاند رنگ رنگ‏و گاهى مى‏گويد:
اين جان عاريت كه به حافظ سپرده دوست روزى رخش ببينم و تسليم او كنم‏و اين صفت، نتيجه بزرگى ذات و شجاعت نفس است. و بالاترين فضايل نفسانيه و اعظم مراتب انسانيت است، زيرا كه هر كه به جائى رسيد و به مراتب ارجمند، سرافراز گرديد به واسطه اين صفت شد. آرى صاحب اين صفت هرگز خود را به مرتبه پست راضى نمى‏كند و به امور جزئيه دنيه سر فرود نمى‏آورد.
ز آب خرد ماهى خرد خيزد نهنگ آن به كه با دريا ستيزدپس دامن طلب بر ميان مى‏زند و كمر همت مى‏بندد تا خود را به مراتب بلند رساند. و خداوند عالم در جوهر انسان و جبلت آن، چنين قرار داده كه به هر كارى كمر بندد، و به هر امرى كه پيشنهاد خود سازد و در آن سعى و اجتهاد كند البته از پيش برمى‏دارد و به مطلوب خود مى‏رسد.
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 220
به هر كار كو جست نام آورى در آن كار دادش فلك ياورى«وَ الَّذينَ جاهَدوُا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» 29: 69يعنى: «هركه در راه ما جهد و سعى كرد ما راه و منزل خود را به او مى‏نمائيم».«»«من طلب شيئا و جدّ وجد»
يعنى: «هر كه در طلب چيزى بر آمد و كمر اجتهاد در آن بر ميان بست البته آن را مى‏يابد».
و بدان كه شهامت، كه يكى از صفات حسنه است از نتايج علوّ همّت است. و آن عبارت است از: حريص بودن آدمى بر انجام رسانيدن امور عظيمه، كه نام او به مرور دهور«» در صفحه روزگار باقى بماند.