فصل: رجاء و اميدوارى به خدا
ضد يأس از رحمت خدا اميدوارى به اوست، كه آن را صفت رجاء گويند. و «رجاء» عبارت است از: انبساط سرور در دل، به جهت انتظار امر محبوبى.
و اين سرور و انبساط را وقتى رجاء و اميدوارى گويند كه: آدمى بسيارى از اسباب رسيدن به محبوب را تحصيل كرده باشد، مثل انتظار گندم از براى كسى كه تخم بى‏عيب را به زمين قابلى كه آب به آن نشيند بيندازد، و آن را در وقت خود آب دهد.
اما توقّع چيزى كه هيچ يك از اسباب آن را مهيّا نكرده باشد آن را رجاء نگويند، بلكه غرور و حماقت نامند. مانند انتظار گندم از براى كسى كه تخم آن را در زمين شوره زارى كه بى آب باشد افكنده باشد.
و اگر كسى بعضى اسباب را تحصيل كرده و بعضى را نكرده، كه حصول محبوب مشكوك فيه باشد آن را آرزو و تمنّا گويند، مثل آنكه تخم را به زمين قابلى افكنند اما در آب دادن كوتاهى و تقصير نمايند.
و چون اين را دانستى بدان كه دنيا مزرعه آخرت است. و دل آدمى حكم زمين را دارد. و ايمان چون تخم است. و طاعات، آبى است كه زمين را با آن سيراب بايد كرد. و پاك كردن دل از معاصى و اخلاق ذميمه به جاى پاك كردن زمين است از خار و خاشاك و سنگ و كلوخ و گياهى كه زرع را فاسد مى‏كند. و روز قيامت هنگام درو كردن است.
پس بايد اميد داشتن بنده به آمرزش را قياس كرد به اميد صاحب زرع، و همچنان كه كسى تخم را به زمين پاك افكند و آن را به موقع آب دهد، و از سنگ و خار و خس پاك سازد، چون چشم به لطف پروردگار داشته بنشيند و اميد گندم به خانه بردن در وقت درو داشته باشد. اين اميد را رجاء گويند و عقلا از آدمى مى‏پسندند و مدح او را
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 202
مى‏كنند. همچنين هر گاه بنده زمين دل را از خار و خس اخلاق ذميمه رفت و درو كرد، و تخم ايمان را در آن پاشيد، و آب طاعات را بر آن جارى ساخت، پس اميد به لطف پروردگار داشته باشد كه او را از سوء خاتمه نگاهدارد، و او را بيامرزد. و اين اميدوارى او رجاء محمود، و در نزد عقل و شرع مستحسن است.
و همچنان كه كسى كه از زراعت تغافل ورزد و سال خود را به كسالت و راحت به سر برد، يا تخم را در زمين شوره كه آب به آن نمى‏نشيند افكند و بنشيند و توقع درو كردن و گندم به انبار كشيدن را داشته باشد اين را حمق و غرور گويند و صاحب آن را احمق نامند. همچنين كسى كه تخم ايمان و يقين را در زمين دل نيفكند، يا بيفكند وليكن خانه دل او «مشحون»«» به رذايل صفات، و مستغرق لجّه شهوات و لذات باشد.
و آن را به آب طاعتى سيراب ننمايد و چشم [چشم داشت‏] ايمان و مغفرت را داشته باشد مغرور و احمق خواهد بود.
و از آنچه گفتيم معلوم شد كه: اميدوارى و رجاء، در وقتى است كه آدمى توقّع محبوبى را داشته باشد كه جمع آورى اسبابى را كه در دست او هست كرده باشد، و ديگر چيزى نمانده باشد مگر آنچه را كه از قدرت او بيرون است، كه فضل و كرم خداست، كه از لطف خود او را از سوء خاتمه، و ايمان او را از شيطان، و دل او را از هوا و هوس محافظت نمايد.
پس احاديث و اخبارى را كه در ترغيب به رجاء و اميدوارى به خدا، و وسعت عفو و رحمت او رسيده مخصوص است به كسانى كه چشم داشت رحمت را با عمل خالص داشته باشند و به دنيا و لذت آن فرو نرفته باشند.
پس جان من با هوش باش تا شيطان تورا فريب ندهد، و از طاعت و عبادت باز ندارد، و به اميد و آرزو، روزگار تو را نگذراند، تا زمام كار از دست تو در رود. و نظرى به احوال انبياء و اولياء و بزرگان بارگاه خدا افكن، و سعى ايشان را در عبادات ملاحظه نماى، و ببين كه: چگونه عمر خود را در خدمت پروردگار صرف نمودند. و روز و شب، بدن خود را در رنج افكندند، و به عبادت و طاعت مشغول شدند. و چشم از لذات دنيويّه پوشيدند، و شربت محنت و بلا را نوشيدند. و با وجود اين، از خوف خدا پيوسته در اضطراب، و ديده ايشان غرق آب بود. آيا ايشان اميد به عفو و رحمت خداوند نداشتند؟ يا از وسعت كرم او آگاه نبودند؟ به خدا قسم كه آگاهى آنها از من و تو بيشتر، و اميدوارى آنها بالاتر بود و ليكن مى‏دانستند:
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 203
نابرده رنج گنج ميسر نمى‏شود مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرديافته بودند كه اميد رحمت بى دست آويزى طاعت و عبادت حمق و سفاهت است.
آرى:
شبان وادى ايمن گهى رسد به مراد كه چند سال به جان خدمت شعيب كند[1]