حكمتهاى نهفته در صورت انسان‏
و بعد از آن تأمل كن در روى آدمى ببين كه آفريدگار چگونه آن را زينت داده
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 152
است به آنچه از براى آن ضرورى و در كار است از جبهه و جبين و ابرو و محاسن و بينى و دهان.
و محاسن را حسن مرد و قبح زن كرد. و از براى بينى دو سوراخ گشوده و قوه شامه را در آن قرار داده تا به واسطه آن «روايح»«» نيك و بد را از هم امتياز دهد و از آن سوراخها هواى صاف و خنك را به دل جذب و هواى حارّ و متعفن را دفع نمايد، و فضلاتى كه در دماغ حاصل مى‏شود از آنها دفع شود و چون دفع فضلات موجب سد منفذ مى‏شد و جذب و دفع هوا متعسر مى‏گرديد چنان قرار داده كه پيوسته يكى از دو سوراخ به جهت استنشاق هوا، و ديگرى محل دفع فضلات باشد. و از اين جهت، غالبا يكى از اين دو مفتوح، و ديگرى في الجمله مسدود است و دهان را گشاده و زبان را در آن نهاده و آن را ترجمان دل كرد، و كيفيت تكلم را به لغتهاى مختلفه به آن آموخته، و مخرج هر حرفى را به آن نشان داده، و دهان را مركب از دو فك گردانيد، و از براى آنها مفصلى قرار داده، به نوعى كه فك زيرين مانند آسيا گردش مى‏كند و طعام را خرد مى‏نمايد. و فك بالا را ساكن كرد، به خلاف آسيا كه سنگ بالا در گردش است. حكمت در اين آن است كه: كاسه سر، كه محل دماغ و حواس است، بر فك بالا قرار دارد، چنانچه اگر آن متحرك بود حواس مضطرب و مغشوش مى‏گشت.
و در اين دو فك دندانهاى بسيار نصب كرد، چون درّ منظوم، با صفهاى آراسته و سرهاى مساوى و ترتيب «نسق»«» و لون حسن و بيخ محكم، و شكلهاى آن را به مقتضاى مصلحت مختلف گردانيد، بعضى را پهن و عريض، چون دندانهاى آسيا، تا غذا به سبب آنها «جائيده»«» گردد. و بعضى را تيز تا هر چه محتاج به پاره كردن باشد با آنها پاره كند، مانند دندانهاى پيش كه آنها را رباعيات گويند. و بعضى را متوسط ميان اين‏ها، تا آنچه محتاج به شكستن باشد به آنها بشكند، و چون جائيدن غذا موقوف به اين بود كه در زير دندانها گردش كند، و آنچه جائيده شده به فضاى دهن آمده، و آنچه نجائيده به زير دندان آيد، زبان را دلالت نمود كه در آن وقت اطراف و جوانب دهان «طوف»«» كند، و غذا را از ميان دهان به زير دندان نقل كند، و در حلقوم قوه بلع را خلق نمود، تا بعد از جائيدن طعام آن را بلع كند، و چون اكثر غذاها خشك بود و بلع آن ممكن نبود، در زير زبان چشمه‏اى جارى آفريد، تا آب از آن به قدر احتياج به دهان آيد، و غذا به وسيله آن
معراج‏السعادة ج : 2 ص : 153
خمير شده بلع شود. و در اقصاى دهان حنجره را خلق كرده، و حنجره‏ها را در تنگى و گشادگى و هموارى و زبرى و بلندى و كوتاهى مختلف گردانيد، تا به آن واسطه صداهائى كه بيرون مى‏آيد مختلف باشد، و مشتبه به يكديگر نگردند. و بعد از آن گردن را كشيد و سر را بر آن سوار كرد، و آن را مركّب ساخت از هفت مهره مجوّف منطبقه بر يكديگر، و چون بيشتر منفعت گردن بر حركت كردن است مفاصل و مهره‏هاى آن را روان خلق كرد، و آنها را به رگ و پى بسيار بر هم بسته محكم گردانيد.