تدبّر در آفرينش اقليم وجود
و چون فضيلت تفكر در آيات عالم آفاق و انفس را دانستى، بدان كه از تفكر در هر موجودى از موجودات مشاهده عجائب صنع پروردگار مىتوان نمود. و از تدبر در هر مخلوقى از مخلوقات ملاحظه غرايب قدرت آفريدگار مىتوان كرد، زيرا كه آنچه در اقليم وجود بجز ذات پاك آفريدگار يافت مىشود رشحهاى از رشحات وجود او و قطرهاى از درياى بىمنتهاى فيض وجود او است. و از اوج عالم مجردات تا حضيض منزل ماديات را اگر سير كنى بجز صنع او نبينى، و از كشور افلاك تا خطه خاك را اگر تفحص كنى به غير از آثار قدرت او نيابى. مجردات و ماديات از صنايع عجيبه او و «جواهر» [1] و اعراض فلكيات و عنصريات و بسائط و مركبات از بدايع غريبه او.
اى همه هستى ز تو پيدا شده خاك ضعيف از تو توانا شده
زير نشين علمت كاينات ما به تو قائم چو تو قائم به ذات
مبدأ هر چشمه كه جوديش هست مخترع هر چه وجوديش هست
گر سر چرخ است پر از طوق اوست ور دل خاك است پر از شوق اوستلوالدى - قدس سره
اى ز وجود تو وجود همه پرتوى از بود تو بود همه
نيست كن و هست كن و هست و نيست غير تو و صنع تو موجود نيست
__________________________________________________
[1] «جوهر»، موجودى است مستقل مانند: اجسام. و «عرض»، موجودى است غير مستقل و قائم به غير، مانند:
رنگ. و هر يك اقسامى دارد. (جهت اطلاع بيشتر رك: فرهنگ معارف اسلامى، ج 1، ص 661 و حكمت الهى، ج 1، ص 88).
معراجالسعادة ج : 2 ص : 143
صفحه خضرا ز تو آراسته عرصه غبرا«» ز تو پيراسته
غيب ازل نور شهود از تو يافت لوح عدم نقش وجود از تو يافت
روشنى لعل بدخشان [1] ز تو پرتو خورشيد درخشان ز تو
نور ده ظلمتيان عدم ربط ده خيل حدوث و قدم
جنبشى از بحر وجودت، سپهر پرتوى از عكس رخت، ماه و مهر
نقطهاى از دفتر صنعت فلك شحنهاى از عسكر ملكت ملكو هيچ ذره از ذرات عالم نيست مگر اينكه از انواع عجايب حكمت و غرايب صنعت پروردگار اين قدر در آن يافت ميشود كه اگر جميع عقلاى عالم و حكماى بنى آدم از بدو آفرينش تا قيام قيامت دامن همت بر ميان بندند كه ادراك آن را كنند به «عشرى از اعشار»«» و اندكى از بسيار آن نتوانند رسيد، چه جاى اين كه آثار قدرت كامله را در جميع موجودات توانند فهميد.
و مخفى نماند كه موجوداتى كه از «كتم عدم»«» به فضاى وجود آمدهاند بسيارى از آنها را ما نمىشناسيم، نه مجمل آنها را ميدانيم نه مفصل، نه نامى از آنها شنيدهايم و نه نشانى. و دست تصرف اوهام ما از آنها كوتاه، و قدم انديشه ما را در نزد آنها راه نيست.
پس از براى ما تفكر در آنها و ادراك عجايب و غرايب آنها ممكن نيست، بلكه تفكر و تدبر ما منحصر است بآنچه مجملا وجود آنها را دانستهايم و اصل آنها را شناخته. و آنها بر دو قسماند: يكى آنچه ديده نمىشود و به حس در نمىآيد و آن را «عالم ملكوت» گويند، مانند عالم عقول و نفوس مجرده و ملائكه و جن و شياطين. و از براى آنها انواع و طبقات بسيارى كه بجز خالق آنها احاطه به آنها نتواند كرد.
و ديگرى آنچه محسوس ميشود و مشاهده ميگردد. و از براى آنها سه طبقه است.
يكى آنكه: از عالم افلاك مشاهده ميشود از ثوابت و سيارات و گردش آنها در ليل و نهار.
دوم: خطه خاك محسوس با آنچه در آن هست از بلندى و پستى و كوه و دريا و بيابان و صحرا و شطوط و انهار و معادن و اشجار و نباتات و حيوانات و جمادات.
سيم: عالم هوا با آنچه در آن مشاهده ميشود از رعد و برق و برف و باران و ابر و صاعقه و امثال اينها.
__________________________________________________
[1] نام ناحيهاى از تركستان افغان است كه داراى معدن «لعل» است و لعل آن معروف مىباشد. و «لعل» يكى از سنگهاى قيمتى است كه به رنگ سرخ مانند ياقوت است.
معراجالسعادة ج : 2 ص : 144
و هر يك از اين طبقات را انواع متكثره و هر نوعى را اقسام و اصناف غير متناهيه است كه هر يكى را صنعتى و هيئتى و اثر و خاصيتى و ظاهرى و باطنى و حركت و سكونى و حكمت و مصلحتى است كه بجز خداوند دانا نتواند ادراك نمود.
و هر يك از اينها را كه دست زنى محل تفكر و عبرت، و باعث بصيرت و معرفت مىگردد، زيرا كه همگى آنها گواهان عدل و شهود صدقاند بر وحدانيت خالق آنها و حكمت او و كمال او و قدرت و عظمت او.
برگ درختان سبز در نظر هوشيار هر ورقش دفترىست معرفت كردگارپس هر كه ديده بصيرت بگشايد و به قدم حقيقت گرد سراپاى عالم وجود بر آيد و مملكت خداوند ودود را سير كند در هر ذره از ذرّات مخلوقات، عجايب حكمت و آثار قدرت، اين قدر مشاهده مىكند كه فهم او حيران و عقل او واله و سرگردان مىگردد.
و شبههاى نيست در اينكه طبقات عوالم پروردگار در شرافت و وسعت متفاوتاند و هر عالم پستى را نسبت به ما فوق آن قدر محسوسى نيست پس عالم خاك را كه پستترين عالم خداوند پاك است قدرى نيست در نزد عالم هوا، همچنان كه عالم هوا را مقدارى نيست به قياس عالم سموات، و عالم سموات را نسبت به عالم مثال، و عالم مثال را نظر به عالم ملكوت، و عالم ملكوت را نظر به عالم جبروت، و تمام اينها را نسبت به آنچه ما را راهى به ادراك آن نيست از عوالم الهيه. و آنچه از مخلوقات را كه بر روى پستترين همه اين عوالم است كه زمين باشد از حيوانات و نباتات و جمادات قدر محسوسى نسبت به اهل زمين نيست. و از براى هر يكى از اين اجناس ثلاثه انواع و اقسام و اصناف و افراد بىنهايت است. و هر يك از اين عوالم مشتمل است بر عجايب بسيار و غرايب بىشمار كه تعداد آنها از حد و حصر متجاوز و بنان«» و بيان از ترقيم«» آن ابكم«» و عاجز است.
|