فايده: كيفيت سدّ ابواب خواطر، و رفع وساوس
بدان كه سدّ ابواب خواطر و دفع وساوس اگر چه صعب و مشكل و ليكن مرتبهاى است بس عظمى، و موهبتى است بس كبرى. كليد گنج سعادات و مفتاح ابواب مرادات است، زيرا كه دل مانند ظرفى است كه خالى بودن آن از محالات است. پس لا محاله بعد از آنكه از افكار بىفايده تهى گرديد، محل ذكر خدا و نزول جند ملائكه خواهد شد و از دوام ياد خدا انس به او، و از انس، مرتبه شوق به لقاى او و محبت او كه اعظم مراتب و «اسناى»«» مواهب است حاصل، و ابواب معارف از عالم فيض بر دل گشوده مىشود و به آن سبب از ظلمات شكوك و اوهام بيرون مىآيد. و در اين هنگام، نفس به مرتبه اطمينان و ثبات در عقايد و معارف مىرسد، چنانكه خداى تعالى فرموده كه:
«الا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» 13: 28«»يعنى: «آگاه باش كه به سبب ياد خدا دلها به مرتبه اطمينان مىرسند».
و ليكن همچنان كه دانستى خلاصى از چنگ خواطر و وساوس، موقوف است بر تخليه نفس از رذائل صفات، و تحليه آن به شرايف ملكات و مواظبت بر ذكر خدا. و سرّ در اين، آن است كه بعد از تخليه و تحليه و دوام ذكر، نفس را صفائى و بهجتى حاصل، و قوه عاقله را تسلّط و قوّتى پيدا مىشود و بر ساير قوا مستولى و غالب مىگردد. و از كشاكش آنها متاثر نمىشود، بلكه آنها را به مقتضاى مصالح كار مىفرمايد. و عنان قوه واهمه و متخيّله را ضبط مىنمايد، به طورى كه آنها را بدون امر و نهى قوه عاقله تصرفى ممكن نمىباشد و خودسرانه به هر وادى كه خواهند نمىتوانند رفت. و بعد از اينكه اين حالت مكرر شد و به مرتبه ملكه رسيد اين دو قوه را ملكه اطاعت و انقياد عاقله حاصل مىشود و از هرزه گردى و اضطراب باز مىايستد و به غير از خواطر محموده از خزانه غيب در آن خطور نمىكند. و نفس منقاد عاقله مىشود. و تنازع لشكر ملك و شياطين بر طرف، بلكه سدّ ابواب شياطين شده جند ملك بىمتنازع در آنجا قرار مىگيرند و نفس در مقام اطمينان مستقر مىگردد.
معراجالسعادة ج : 2 ص : 138
و اين نيز معنى ديگر است از براى اطمينان نفس كه به سبب ياد خدا و سدّ خواطر حاصل مىشود و آن مستلزم آن است كه اشراقات عالم قدس در ساحت دل پرتو افكند و لمعات انوار الهيه از «مشكوة»«» ربوبيه در آن بتابد و اطمينان در معارف علوم نيز حاصل گردد. و از اهل خطاب مستطاب:«يا ايَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعى الى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً» 89: 27 - 28«»گردد. يعنى: «اى نفس مطمئنه همچنان كه اول از عالم قدس به اين عالم آمدى باز گرد به سوى پروردگار، راضى و خوشنود».
و چنين نفسى اشرف نفوس، و صاحب آن از جمله مقرّبين و صدّيقين، و مقابل آن نفس «منكوسه»«» است كه از صفات خبيثه كه مملو به اخلاق رذيله ملوّث است. و به اين سبب راههاى ملائكه از آنجا مسدود، و درهاى شياطين گشاده و مفتوح مىگردد. و لشكر شيطان در آنجا مسكن مىسازند. و از آنها دودى سياه و تيره بر مىخيزد و اطراف و جوانب دل را فرو مىگيرد، و از آن نور يقين منتفى و چراغ ايمان خاموش مىگردد. و هرگز خيال خيرى پيرامون آن نمىگردد، بلكه پيوسته محل وساوس شياطين و محل آمد و شد آن لعين است. و اگر گاهى فكرى كند كه در ظاهر خير باشد، چون به غور آن رسى و حقيقت آن را بنگرى به غير از شرّ محض و از تلبيس شيطان نباشد. و اميد بازگشت به خير از چنين دلى نيست. و علامت اين دل آن است كه موعظه و نصيحت در آن تأثير نكند. و چون سخن حقى شنود ديده بصيرتش از فهم آن كور، و گوش هوشش از شنيدن آن كر باشد. بلكه اكثر صاحبان اين دل پند و نصايح و موعظه را از قبيل سخنان «لا طائل و ترهات»«» مىشمارند. و در آيات متعدده خداى تعالى اشاره به چنين نفسى فرمودهاند از آن جمله:
«ا رَايْتَ مَنِ اتَّخَذَ الهَهُ هَوايهُ ا فَانْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكيلا» 25: 43.«» خلاصه معنى آنكه، خطاب به حضرت رسول - صلّى اللّه عليه و آله - مىفرمايد كه: «كسى كه خداى خود را در هوا و هوس خود قرار داد، يعنى اطاعت آن را نمود آيا تو مىتوانى آن را به اصلاح بياورى و دفع فساد از آن كنى؟».
و از آن جمله:«خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى ابْصارِهِمْ غِشاوَةٌ» 2: 7.«»
معراجالسعادة ج : 2 ص : 139
يعنى: «محكم كرده است خدا پرده غفلت را بر دلها و گوشها و چشمهاى ايشان، پس حق را نمىفهمند و نمىشنوند و نمىبينند».
و در جاى ديگر مىفرمايد:«انْ هُمْ الا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ اضَلُّ سَبيلا» 25: 44.«» يعنى: «نيستند ايشان مگر مثل چهار پايان، بلكه گمراهترند».
و در مكانى ديگر مىفرمايد:«سَواءٌ عَلَيْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ» 36: 10.«» خلاصه معنى آنكه: «نصيحت و تهديد تو ايشان را سودى نمىدهد و مساوى است خواه بترسانى تو ايشان را يا نه، ايمان نخواهند آورد».
و ميان اين دو نفس، نفسى است كه نه در سعادت مانند اول، و نه در شقاوت به مثابه ثانى باشد، بلكه متوسّط ميان اين دو باشد. و اين مراتب مختلفه دارد و از براى آن عرض عريضى است و اكثر نفوس عوام مسلمين از افراد اين قسماند.
|